اسلام‌گرایی و چپ

مقاله زیر توسط مایکل والزر، عضو هئیت تحریریه دیسنت نوشته شده است. او دارنده کتاب‌های متعددی در باره ناسیونالیسم، صهیونیسم، مدارا، رادیکالیسم، نقد اجتماعی می‌باشد. این مقاله قبل از حوادث پاریس نوشته شده است و باعث بحث و جدل در میان چپگرایان امریکا گردید. در زیر، متن کامل نظرات والزر را می‌توانید مطالعه کنید. قسمت بعدی این مقاله شامل پاسخ اندرو مارچ به والزر و جواب کوتاه والزر به مارچ، در همین جا منتشر خواهد شد.

برای مطالعه نظر دریچه‌ها به اینجا مراجعه کنید: مقدمه‌ای بر اسلامگرایی و چپ.

 

 

اسلام‌گرایی و چپ

مایکل والزر

مایکل والزر

نوشته: مایکل والزر

برگردان: رضا جاسکی

تعداد کلمات:۸۴۳۰

در سه و نیم دهه پس از انقلاب ایران، من شاهد تلاش دوستان و همسایگانم (و همسایگان دورم) در جناح چپ برای فهمیا اجتناب از فهماحیای دین در آنچه هم‌اکنون عصر «پستسکولار» نامیده می‌شود، بوده‌ام. مدتها قبل، ما در انتظار «توهم زدایی جهان» بودیمما بر این باور بودیم که پیروزی علم و سکولاریسم یکی از ویژه‌گی‌های مدرنیته محسوب می‌گشت. و ما به همین خاطر فراموش کردیم،همانطور که کوهن نوشته است، «انچه که مردان و زنان روشنگری می‌دانستند. همه مذاهب، در شکل افراطی خود حامل شق استبدادهستند»١.

امروز، همه ادیان بزرگ جهان، یک احیای قابل توجهی را تجربه می‌کنند، و احیای مذهب افیونی نیست که زمانی فکر می‌کردیم، بلکه یک عامل محرک بسیار قوی است. بعد از اواخر دهه ۱۹۷۰ ، و بویژه در دهه اخر، این عامل محرک بشکل بسیار قدرتمندی در دنیای اسلام عمل کرده است.اسلام امروز، از پاکستان گرفته تا نیجریه، و در قسمت‌هایی از اروپا، مذهبی است که ظرفیت الهام بخشی تعداد زیادی از مردان و زنان، عمدتا مردان، برای کشتن و کشته شدن بنام‌ خودش را دارد. بنابراین تجدید حیات اسلام لحظه آزمایش چپ است: آیا ما می‌توانیم «امکان استبداد» را تشخیص داده و در برابرش مقاومت کنیم؟ بعضی از ما تلاش داریم از عهده آن براییم؛ اما تعداد زیادی از ما فعالانه بسوی شکست می‌رویم. یک دلیل این شکست، ترس وحشتناکِ داشتنِ « اسلام‌هراسی» [islamphobia] است. ضد آمریکایی بودن و گونه‌ای از نسبی‌گرایی فرهنگی نیز نقش بزرگی را بازی می‌کنند، اما این‌ها بیماری‌های قدیمی‌تری هستند. این چیز جدیدی است: بسیاری از چپ‌ها بطرز کاملاً غیرمنطقی از یک وحشت غیرمنطقی نسبت به اسلام واهمه دارند، بطوری که آن‌ها توانایی توجه به دلایل بسیار درستِ وحشت از متعصبان اسلامی را ندارندو بنابراین آن‌ها در توضیح وقایع کنونی جهان دچار مشکل شده‌اند.

شاهد اساسی این مدعا، لیست شگفت‌اور طولانی پیوندهایی است که هنگام گوگل کردن واژه «اسلام‌هراسی» با آن روبرو می‌شوید. بسیاری از آن‌ها هراسان و دچار فوبی هستند؛ من تمرکز خود را بر پیوندهای ضدفوبی قرار داده و وارد دنیای انلاین چپ شدم. این یک دنیای بزرگ، هیجان‌انگیز و بسیار متنوعی است، و در آنجا افرادی ساکن هستند که برای من ناآشنا می‌باشند. این تا حدی مأیوس‌کننده نیز می‌باشد، چرا که بسیاری از بیماری‌های چپِ فوقاینترنتی هنوز انلاین وجود دارند. مسلما، یک چپ بهم پیوسته وجود ندارد، چه داخل و چه خارج از اینترنت، اما من هم اکنون راجع به افرادی می‌نویسم که قشر قابل توجهی از چپ را تشکیل می‌دهند، و هیچکدام از انان به اندازه کافی نگران سیاست مذهبی معاصر و یا سیاست‌های افراطی اسلامی نیستند.

من خودم، با واهمه عمومی از هر شکلی از ستیزه‌جویی مذهبی زندگی می‌کنم. من از متعصبان هندو در هند، صهیونیست‌های قدسی‌مآب در اسرائیل، راهبان بودایی مهاجم در میانمار وحشت دارم. اما من اعتراف می‌کنم که بیش از هر چیز از متعصبان اسلامی واهمه دارم چرا که در این لحظه از زمان (نه همیشه، و نه برای همیشه) دنیای اسلام تب‌الود و دواتشه است. از این رو، متعصبان اسلامی سیاسی را می‌توان همچون صلیبیون امروزی در نظر گرفت.

آیا این یک موضع ضد مسلمان، نه وحشت بلکه یک فوبیو یک فوبی است که از تعصب و خصومت ریشه می‌گیرد؟ یک قیاس کلی (همه قیاس‌ها کلی هستند) را در نظر بگیرید: اگر من بگویم که مسیحیت در قرن یازدهم یک مذهب صلیبی بود، و برای یهودیان و مسلمانان، که واقعاً وحشت‌زده(و بعضی از انان دچار فوبی) بودند ، خطر داشت، آیا این گفته می‌تواند مرا ضد مسیحی نماید؟ من می‌دانم که آن اشتیاق جنگ صلیبی، ذات دین مسیحیت نیست؛ آن به لحاظ تاریخی مشروط است، و دوران جنگ صلیبی در تاریخ مسیحیت آمد و پس از دویست سال یا بیشتر، رفت. صلاح‌الدین به پایان آن کمک کرد، اما آن به خودی خود نیز به پایان می‌رسید. من می‌دانم که بسیاری از مسیحیان با جنگ صلیبی مخالف بودند؛ امروز ما می‌توانستیم آن‌ها را مسیحیان «میانه‌رو» بنامیم. و البته، اکثر مسیحیان قرن یازدهم طرفدار جنگ صلیبی نبودند؛ آن‌ها به موعظهِ ترغیب به رژهْ بسوی اورشلیم گوش دادند و به خانه خود رفتند. با این حال، این بدون شک درست است که در قرن یازدهم، بسیاری از منابع فیزیکی، مادی و فکری مسیحیت صرف جنگ‌های صلیبی گشت.

گاهی اوقات جنگ‌های صلیبی به عنوان اولین نمونه اسلام‌هراسی تاریخ غرب توصیف می‌شوند. قوه محرکه صلیبیون ترس غیر منطقی از اسلام بود. گمان می‌کنم که درست باشد؛ آن‌ها همچنین توسط ترس غیر منطقی از یهودیت نیز رانده می‌شدند. آن‌ها «افراطیون» مذهبی درنده و ترسناکی بودند، و این ادعایی ضدمسیحی نیست.

آدم می‌تواند و باید چیزهای مشابه در مورد اسلام‌گرایان بگویدحتی اگر خشونت جهادی توسط الهیات اسلامی طلب نشود، حتی اگر بسیاری از «میانه‌روهای» مسلمان که مخالف خشونت‌های مذهبی هستند، وجود دارند، حتی اگر اکثر مسلمانان خوشحال از اینند که کافران و مرتدان را به سرنوشت اخروی خود رها کنند. من می‌دانم که علاوه بر «جهاد شمشیر»، یک «جهاد روح» نیز وجود دارد، و طوری که معروف است محمد اعلام کرد که دومی جهادی بزرگ‌تر است. و من درک می‌کنم که جهان اسلام یکپارچه نیست.با خواندن روزنامه‌ها، هر کسی می‌تواند ببیند که حتی همه متعصبین اسلامی نیز به هیچوجه یکپارچه نیستند. برای نمونه، القاعده، دولت اسلامی (ISIS)، حزب‌الله، حماس، و بوکوحرام یکی نیستند؛ ممکن است اختلافات دینی قابل توجهی بین آن‌ها وجود داشته باشد. من همچنین باید متذکر شوم که ظاهراً میلیون‌ها نفر مسلمان در اندونزی و هند از تعصب مذهبی بدور مانده‌اند، هر چند که جماعت اسلامی، شبکه اسلامی جنوب شرقی اسیا، پیروانی در اندونزی دارد که به حملات تروریستی قابل توجهی متهم هستند.

با وجود همه این قید و شرط‌ها، بدون شک «جهاد شمشیر» امروز بسیار قوی است، و آن باعث ترس و وحشت غیر مومنان، کافران، لیبرال‌های سکولار، سوسیال دموکرات‌ها، و زنان آزاد در بخش بزرگی از جهان است. و این ترس کاملاً منطقی است.

اما دوباره، من غالباً با کسانی در سرتاسر چپ برخورد می‌کنم که بیشتر نگرانِ متهم شدن به اسلام‌هراسی هستند تا اینکه تعصب اسلامی را محکوم کنند. این یک موضع عجیبی در رابطه با دنیای اسلام امروزی است، اما در اروپای غربی و احتمالا در امریکا، جایی که مهاجرین اخیر مورد تبعیض، تحت نظارت پلیس، گاهی اوقات خشونت پلیس، و خصومت پوپولیستی هستند، از جهاتی قابل درک است. من شنیده‌ام که مسلمانان را «یهودی‌های جدید» می‌نامند. این یک قیاس منطقی نیست، چرا که مسلمین در اروپای غربی امروز، هرگز توسط صلیبیون مسیحی مورد حمله قرار نگرفته‌اند، و از کشوری به کشور دیگری اخراج نشده‌اند، مجبور به پوشیدن لباس متمایز نگشته‌اند، از بسیاری از مشاغل محروم نبوده‌اند، و توسط نازی‌ها ذبح نشده‌‌اند. در واقع، در حال حاضر، برخی از مسلمانان افراطی تدارک‌چیان اصلی یهودیستیزی در اروپا هستند (آن‌ها همچنین از نئوفاشیست‌های فرانسه و آلمان و دیگر کشورها کمک زیادی دریافت می‌کنند).در امریکا، برچسبِ «یهودیان جدید» بخوبی عمل نمی‌کند. بنا به آمار اف.بی.ای.، بین سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۱۱ ، ۱۳۸۸ جرائم ناشی از نفرت بر علیه مسلمین آمریکایی و ۹۱۹۸ فقره بر علیه یهودیان آمریکایی و ۲۵۱۳۰ فقره بر علیه امریکائیان سیاه‌پوست بوده است٢. ما باید از نفرت همه قربانیان دفاع کنیم، اما این اشتباه نیست بتوانیم جایی که بزرگترین خطرات نهفته است را تشخیص دهیم.

این درست است که مسلمانان اروپایی (و آمریکایی نیز، اما در حدی کمتر) اقلیتی هستند که مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند؛انها به حق مورد همدردی و پشتیبانی چپ قرار دارند؛ و چپ نیز بدرستی امیدوار است که اراء انان، وقتی که به شهروند بدل می‌شوند، را کسب کند. تعداد زیادی از گروه‌های راستگرا وجود دارند که بر علیه مسلمین تبلیغ می‌کنندنه فقط گروه‌های انشعابی بسیار ماوراء راستی شبیه لیگ دفاع انگلیس در بریتانیا یا آزادی یا پرو–دویچ‌لند در المان، بلکه احزاب پوپولیستی که دارای پشتیبانی انتخاباتی قابل توجهی هستند، مثل جبهه ملی فرانسه یا حزب آزادی در هلند. از آنجا که رهبران سیاسی همه این گروه‌ها مدعی ترس از «ظهور» اسلام در اروپا هستند، اسلام‌هراسی برای همه افراد متعلق به چپ، بی‌ملاحظگی سیاسی تلقی می‌شود؛ مهم‌تر از همه، از نظر اخلاقی اشتباه است.

اسلام‌هراسی شکلی از عدم تحمل مذهبی ، یا حتی نفرت مذهبی، است و همه چپ‌ها اشتباه خواهند کرد اگر از به حمایت از افراد متعصب اروپا و آمریکا که عمدا مسلمانان معاصر را بد می‌فهمند و یا بد جلوه می‌دهند، بپردازند. آن‌ها هیچ فرقی بین دین تاریخی و متعصبین امروز قائل نیستند؛ آن‌ها هر مسلمانی را در یک کشور غربی به عنوان یک تروریست بالقوه در نظر می‌گیرند؛ و آن‌ها حاضر به اذعان دستاوردهای بزرگ فیلسوفان، شاعران و هنرمندان مسلمان بسیاری از کشورها نیستند. مثلا، ناسیونالیست هلندی گیرت وایلدرز، رهبر حزب آزادی را در نظر بگیرید، که قرآن را به عنوان یک «کتاب فاشیستی» توصیف می‌کند و خواستار غیر قانونی اعلام کردن آن( مثل نبرد من هیتلر) در هلند شده است.٣ یا هانس یورگن ایرمر، معاون رهبر اتحاد دموکرات مسیحی در هس المان، ادعا می‌کند که «اسلام در پی تسلط جهانی است».٤ البته اسلامگرایان با جاه‌طلبی‌های جهانی وجود دارند(حتی در المانمحمد عطا را بیاد بیاورید)، اما این اشتباه است که مسلمین را مسئول تعصب اسلامگرایان تلقی کنیم، چیزی که مثلاً توسط اکثر ترک‌های آلمانی رد می‌شود. افرادی مانند وایلدرز و ایرمر، و بسیاری دیگر، انقدر تند رفته‌اند که این امر گریز از اسلام‌هراسی چپ را توضیح می‌دهد.

اما در اینجا ما باید محتاط باشیم. انتقادات کاملاً مشروعی نه فقط نسبت به متعصبین اسلامی بلکه خود اسلاممانند همه ادیان دیگروجود دارد. پاسکال بروکنر معتقد است که اصصلاح «اسلام‌هراسی» یک «اختراع هوشمندانه‌ای بود، چرا که آن، معادل ساختنِ اسلام به موضوعی است که یکی نمی‌تواند با آن سروکار داشته باشد بدون آنکه به نژادپرستی متهم نشود».٥ او عنوان می‌کند که این اصطلاح بار اول برای محکوم نمودن کیت میلت که زنان ایرانی را دعوت به کنار انداختن چادر نمود، استفاده شد. من نمی‌دانم چه کسی اسلام‌هراسی را «اختراع» کرد، اما نکته کلیدی بروکنر ارزش تکرار کردن را دارد: بایستی برای فمینیست‌هایی مثل میلت و همه اته‌ایست‌های رادیکال و شکاکان فیلسوف، فضایی برای بیان عقایدشان در مورد اسلامو نیز در باره مسیحیت و یهودیتو یافتن مخاطب، در صورت یافتن، وجود داشته باشد. باید از آن‌ها به خاطر دلایل غلط بازخواست نمود، اما اثار منتقدانه آن‌ها را بایستی در یک جامعه آزاد خوشدآمد گفت.

از نقد اسلام نه فقط به خاطر ترس از اسلام‌هراسی بلکه به خاطر تر س از «شرق‌شناسی» نیز بازداری می‌شود.٦ کتاب ادوارد سعید حاوی نمونه‌های بسیاری از استدلات علمی و مردمی در باره اسلام است که نویسندگان معاصر بدرستی می‌خواهند اجتناب کنند. اما دلیل خود او در مورد دنیای عرب (او در اواخر دهه ۱۹۷۰ می‌نوشت)، با فاصله قابل‌توجهی هدف را از دست داد. سعید فکر می‌کرد که، شرق‌شناسی، فقط با چند استثنای شریف در غرب پیروز شده بود؛ او همچنین معتقد بود که آن در شرق نیز جا افتاده بود، بطوری که در آن زمان، نویسندگان عرب و مسلمان دیگر نیز آثار شرق‌شناسانه یعنی پیشداورانه و کلیشه‌ایاز تاریخ خو دارائه می‌دادند.او نوشت، « امروز دنیای عرب ماهواره فکری، سیاسی و فرهنگی ایالات متحده استاحیاگری اسلامی در هیچ جای کتاب سعید پیش‌بینی نشده است. در واقع، او تأکید برنارد لوئیس بر «اهمیت مذهب در امور جاری دنیای مسلمین» را نمونه‌ای از شرق‌شناسی در نظر می‌گیرد. و یک سال بعدتر، سعید در کتاب مسأله فلسطین، بازگشت به اسلام را «یک خیال واهی» خطاب می‌کند.٧ امروز گفتن چنین چیزی برای هر کسی مشکل است، اما هنوز نویسندگان چپ بندرت، ادرس سر این «شیمر» [در اینجا نویسنده از شیمر، هم به عنوان واهی و هم شیر افسانه‌ای استفاده می‌کند] را می‌دهند. لذا در این روزها نقد اسلام از طرف چپ محدود شده است؛ به هر حال، بنظر می‌رسد اسلام‌هراسی در حال رشد است، و نه فقط در میان ناسیونالیست‌ها و پوپولیست‌های راست. چرا این اتفاق می‌افتد؟ مجله جدید مطالعات اسلام‌هراسی(با سالی دو بار انتشار توسط مرکز برکلی نژاد و جنسیت حمایت می‌شود ) ، در سرمقاله شماره دوم خود، اصل مشکل را شناسایی می‌کند:

برخی افراد، افزایش احساسات ضد اسلامی را بسرعت به عنوان نتیجه «طبیعی» بسیاری از حوادث خشونت‌امیز در جهان اسلام و «تروریزم» بطور کلی توجیه می‌کنند. اما، ما بر انیم که احساسات منفی فزاینده احتمالاً مربوط به حضور سازمان‌یافته و بخوبی تأمین شده صنعتِ اسلام‌هراسی می‌باشد که توانسته است حمله و تصرف جامعه مدنی و گفتمان عمومی را بدون اعتراض جدی به اجرا در اورد. تا این جا، اراء مترقی و ضد نژادپرستانه در به چالش کشیدن این صنعت نه مؤثر بوده است و نه آن‌ها قادر بوده‌اند که منابع مورد نیاز برای تدارک پاسخ‌های منطقه‌ای و ملی را تأمین نمایند.

این بطور ساده خود خدمتی است: قطعاً منابع بیشتری برای مجله، کمک بزرگی برای مبارزه با صنعت اسلام‌هراسی می‌باشد. اما به بی‌میلی در رابطه با « بسیاری از حوادث خشونت‌امیز در جهان اسلام» توجه کنید.

در واقع می‌توان بی‌میلی مشابه‌ای را در سری مقالاتی که از جهات دیگر بسیار عالی بودند و در نشریه Nation در جولای ۲۰۱۲ منتشر شدند را یافت. مقاله جک شاهین «چگونه رسانه‌ها افسانه غول مسلمان را ساختند»، نمونه‌ای از استدلالی است که شباهت زیادی با نظرات تحریریه نشریه مطالعات اسلام‌هراسی دارد. لیلا لالامی، رمان‌نویس، در «اسلام‌هراسی و ناخشنودی‌هایش» بر آن است که «قوانین ارتجاعی توهین به مقدسات» و «قوانین ناعادلانه طلاق» احتمالاً با اسلام خصومت دارند، اما وی بدرستی حاضر نیست که با این قوانین بگونه‌ای برخورد کند که گویی آن‌ها بهانه و باعث آزار و اذیتی که او در ایالات متحده محتمل گشته است، بوده‌اند. بطور مشابه نباید «حوادث خشونت‌امیز در جهان اسلام» چنین بهانه‌ای ایجاد کند. متعصبین اسلامی هرگز نباید بهانه‌ای برای توجیه و یا «توضیح» پیش‌داوری‌های اروپایی و آمریکایی باشند. اما خواسته کاملاً مشروعِ اجتناب از پیشداوری، دلیلی برای اجتناب از این «حوادث خشونت‌امیز» نیست. من سوء‌نظری نسبت به مجله Nation ، که سردبیرانش آن شماره مخصوص مفید را سازمان‌دهی کردند، ندارم؛ تا آنجا که من می‌دانم، هیچ مجله و یا وب سایت چپ برای درگیری جدی با متعصبین اسلامی تلاش نکرده است.

اکثر چپ‌ها، هر مشکلی که برای درک دین داشته باشند، هیچ مشکلی برای ترس از و یا مخالفت با ناسیونالیست‌های هندی، راهبان متعصب بودایی، و صهیونیست‌های قدسی‌مآب جنبش شهرک‌ نشینی ندارند (عبارت «هیچ مشکلی» در رابطه با نمونه آخر بسیار ضعیف است).و البته هیچ‌کس در چپ با شبه نظامیان اسلام‌گرا که دختران دانش‌آموز را می‌دزدند، یا کافران را می‌کشند، یا آثار تمدن باستانی را خراب می‌کنند متحد نیستند. تاکنون، اعمالی شبیه این به مجرد آگاهی از آن طبق عادت محکوم می‌شوند. البته، نه طبق عادت همیشگی: نیکولاس کوزلوف در مقاله‌ای بسیار عالی، «داستان بوکوحرام، سیاست پسندی، فمینیسم، و چپ»، عدم تمایل غریبِ عده‌ای از نویسندگان چپ در سرزنش متعصبین مسلمان به خاطر دزدیدن دانش‌آموزان دختر نیجریه را مستند کرده است.٨ عدم تمایل چپ‌های بسیار زیادتری، که چنین جنایاتی را تشخیص می‌دهند، برای تلاش در جهت تعمیم و نقد فراگیر از تعصب اسلامی عمل نمی‌کنند، کمتر ظالمانه، اما به اندازه کافی بد است. چه چیزی راه چنین تجزیه و تحلیل و انتقادی را سد می‌کند؟

کتاب دیپا کومار، اسلام‌هراسی و سیاست امپراتوری٩ یک پاسخ ممکن به این سئوال را مطرح می‌کند: آنچه که سد راه است، این واقعیت است که امروز اسلام‌گرایان مخالفین «غرب» هستند، یعنی اینکه، با غربی، در‌واقع امریکایی، «امپریالیسم»-پایگاه‌های آن در عربستان سعودی، دو جنگ عراق، مداخله در لیبی، حمایت اسرائیل، حملات پهپادی در سومالی، و غیرهمخالفت می‌کنند. من معتقدم که این لیست نیاز به واکنش گزینشی دارد: مطمئنا، مخالف در برخی موارد، اما موافق در مواردی دیگر. من جرأت می‌کنم ادعا نمایم که سرنگونی رژیم‌هایی که آمریکا در خاورمیانه حمایت می‌کردهر چند که آن‌ها بد بودندتوسط متعصبین، به مردم منطقه کمک زیادی نخواهد کرد. اما مخالفان چپ امپریالیسم معمولاً قضاوت گزینشی نمی‌کنند، همچنان که اسلامگرایان نمی‌کنند. در نتیجه «دشمن دشمن من دوست من است». ما شاهد این اصل در عمل بودیم وقتی که تظاهرات اوت گذشته لندن با حمایت اتحاد توقف جنگ انگلستان برگزار شد، حامیان صریح حماس به شمول چپ‌های سکولار و مسلمانان مذهبی(بعضی از انان بنیادگرا، برخی نه) شرکت داشتند. چپ‌های سکولار از مخالفان سرسخت اسلام‌هراسی بودند، هر چند که آن‌ها از فوبی‌های دیگر کاملاً عاری نبودند.

اما دلیل دیگری نیز برای عدم تمایل به محکومیت جنایات اسلامگرایان وجود دارد، و آن اشتیاق زیاد به محکومیت جنایات غرب است. آنچنان که بسیاری از نویسندگان چپ اصرار دارند، علت ریشه‌ای تعصب مذهبی دین نیست، بلکه امپریالیسم غربی و ظلم و ستم و فقری که آن رایج کرده است، می‌باشد. بنابراین برای مثال، دیوید سوانسون، ابتدا در وب سایت جنگ یک جنایت است و سپس در وب سایت تیکون(با سلب مسئولیت توأم با نگرانی اما محدود تحریریه )، می‌پرسد، «درمورد دولت اسلامی چه باید کرد؟» و پاسخ می‌دهد: «با این شروع کن که دولت اسلامی از کجا بوجود امد. ایالات متحده و شرکای آن عراق را نابود کردند..»١٠ این درست است؛ بدون مداخله ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ ، دولت اسلامی در عراق وجود نمی‌داشت، هر چند که اگر صدام از درون سرنگون شده بود، همان جنگ‌های مذهبی نیز می‌توانست بخوبی آغاز شود. چرا که دولت اسلامی از مداخله آمریکا «بوجود» نیامد؛ آن یک محصول احیای مذهبی جهانی است، و نمونه‌های فراوان دیگری از احیای ستیزه‌جویی وجود دارند. سوانسون ممکن است توضیح مشابهی برای همه آن‌ها ارائه دهد، اما این توضیح به مجرد افزایش نمونه‌ها، مقبولیت خود را از دست می‌دهد.

چپ همیشه در رابطه با به رسمیت شناختن قدرت مذهب مشکل داشته است. آیا همه ادیان ابزار ایدئولوژیک طبقه حاکم نیستند؟ و آیا همه شورش‌های افراطی و قدوس‌مآبی پاسخ تحریف شده ایدئولوژیک گروه‌های فرودست به ظلم مادی نیست؟ تعصب مذهبی یک پدیده روساختی است و فقط با رجوع به پایه اقتصادی می‌توان آن را توضیح داد. این عقاید قدیمی بویژه امروز گیج‌کننده هستند. پرویز احمد، استاد دانشگاه فلوریدا که کاملاً از «معضل» بوکوحرام آگاهی دارد، یک نمونه معمولی در وب سایت خود ارائه می‌دهد. او معتقد است که «بسیاری از خشونتی که بنام اسلام صورت می‌گیرد، کمتر انگیزه مذهبی و بیشتر انگیزه فقر و ناامیدی دارند١١ به طور مشابه، کاتلین کاواناو از دانشگاه ملی ایرلند، در نوشته خود در وب سایت دیسنت، تأکید می‌کند که «اقدامات خشونت‌امیز و ظالمانه از سوی دولت اسلامی [ISIS] بخودی خود رابطه اندکی با مذهب دارند» و بیشتر «بنیه‌های» مادی دارند.١٢ اما ایا این واقعیت دارد؟ چرا فقر، ناامیدی، و منافع اقتصادی یک بسیج چپ ایجاد نمی‌کند تا اینکه اسلامی؟ در واقع، احیای دینی، نه فقط در میان مسلمین بلکه در سراسر جهان، در میان یهودیان و مسیحیان، هندوها و بودایی‌ها، حامیان خود را از میان همه طبقات اجتماعی به خدمت گرفته است، و بنظر می‌رسد که انگیزه و قوه محرکه اقدام‌های احیاگری، بطور باور نکردنی، ایمان مذهبی باشد کتاب (سیر و سیاحت یک جهادی: درون ستیزه‌جویان مسلمان، اثر جورج فواز شواهد فراوانی از قدرت مذهب ارائه می‌دهد).١٣

افرادی نیز در جناح چپ وجود دارند که معتقد به این هستند که تعصب اسلامی نه فقط توسط امپریالیسم غربی ایجاد شده است، بلکه فرمی از مقاومت در برابر آن است. بدون توجه به اینکه نظر یاد شده چه گروهی رابسوی خود جلب می‌کند، ان اساساً یک ایدئولوژی مظلومان استیک نسخه‌، هر چند عجیب، از سیاست چپ. راجع به نویسندگان چپ‌گرایی فکر کنید که جنگ شبه نظامیان شیعه و سنی علیه اشغال عراق توسط آمریکا را به عنوان «مقاومت» توصیف کرده‌اندعمدا یاداور مقاومت فرانسوی‌ها در مقابل نازی‌ها در جنگ دوم جهانی است. اما هیچ چیزِ ستیزهجویان اسلامگرا، چپی نبود به جز این واقعیت که آن‌ها بر علیه امریکایی‌ها می‌جنگیدند. یک نمونه آن توسط فرد هالیدی در سال ۲۰۰۷ در دیسنت بنام «جهادگرایی احمق‌ها» جزء مقالات اصلی گشت.١٤ان برچسب خوبی است، اما خوب نچسبید، چنانکه یک سال بعد ما می‌توانیم این ادعا که افراطی‌گری اسلامی «خشمِ قربانیان جهانی شدن سرمایه‌داری است» را ببینیم. من باید اذعان کنم که ژیژک از اینکه به او اتهام اسلام‌هراسی زنند، واهمه‌ای ندارد؛ او طرفدار نقد «محترمانه، اما به همین دلیل تا اینکه ظالمانه» از اسلام و سایر ادیان است.١٥ اما انتقاد او تا زمانی که او فکر می‌کند عینیتِ خشم اسلامی همانند عینیتِ خشمِ خود اوست، انقدر مستقیم نخواهد بود.

جودیت باتلر مرتکب اشتباه مشابه‌ای می‌گردد زمانی که اصرار می‌ند «درک حماس و حزب الله به عنوان جنبش‌های اجتماعی که مترقی هستند، یعنی اینکه در جناح چپ هستند، که آن‌ها بخشی از چپ جهانی هستند، بسیار مهم است١٦او این را در سال ۲۰۰۶ گفت و سپس آن را در سال ۲۰۱۲ با یک اصلاح جالب تکرار کرد: حماس و حزب‌الله متعلق به چپ جهانی هستند چرا که آن‌ها «ضد امپریالیست» هستند، اما او از هر سازمان چپی در چپ جهانی حمایت نمی‌کند، و او بطور ویژه استفاده از خشونت توسط این دو گروه را تأیید نمی‌کند. من سپاسگزار از آن اصلاحیه آخری هستم، اما تعیین هویت چپ چه در سال ۲۰۰۶ و چه در سال ۲۰۱۲ اشتباه بودشاید به شکل مفیدی غلط، چرا که آن به توضیح اینکه چرا تعداد زیادی از چپ‌ها از گروه‌هایی چون حزب الله و حماس حمایت میکنند، و یا فعالانه مخالفت نمی‌کنند، کمک می‌نماید. تنها چیزی که این سازمان‌ها را «چپ» می‌کند این است که آن‌ها با اسرائیل می‌جنگند، و در مقابل امپریالیسم آمریکا می‌ایستند.

پستمدرنیست‌ها موضع بهتری نسبت به ضد امپریالیست‌ها در رابطه با تعصب اسلامی نداشته‌اند. بخاطر اورید عذرخواهی میشل فوکو برای خشونت انقلاب ایران: ایران «دارای همان حقیقتی[به معنای فوکویی ان، یعنی وابسته به ساختار قدرت و در یک اپیستمه تاریخی] نیستند که ما هستیم.١٧» این نسخه از نسبیت فرهنگی تبدیل به یک امر عادی شده است، چنانکه ما با شواهد اذز نفیسی، نویسنده کتاب خواندن لولیتا در تهران، یک گزارش کامل از تخریب فرهنگی در یک رژیم اسلامی را می‌توانیم ببینیم. اذر نفیسی در تبعید، در ایالات متحده طی مصاحبه‌ای در بوستون گفت: «من تا همین اواخر در غرب، مردماز روی شاید نیتی کاملاً خوب یا از نقطه نظر مترقیانهبه من می‌گفتند، <این فرهنگ انهاست>.. این مانند این است که گفته شود، در فرهنگ ماساچوست، جادوگران را باید سوزاندجنبه‌هایی از فرهنگ وجود دارند که واقعاً سزاوار سرزنش کردن هستندما نباید آن‌ها را قبول کنیم١٨ احتمالا، این افراد دارای حسن نیت و مترقی از طرفداران یک چند فرهنگی رادیکال بودند، که ممکن بود اجازه سوزاندن جادوگران، تا زمانی که در ماساچوست نمی‌بود، را نیز می‌دادند.

قوی‌ترین دفاع پستمدرن از رادیکالیسم اسلامی توسط مایکل هارت و انتونیو نگری صورت می‌گیرد، که معتقدند اسلامگرایی خود یک پروژه پست مدرن است: «پستمدرنیته بنیادگرایی بایستی در درجه اول از ردِ مدرنیته به عنوان اسلحه هژمونی اروپاییامریکایی تشخیص داده شودو در این رابطه البته بنیادگرایی اسلامی، در‌واقع یک نمونه استو نیز : «از آنجا که انقلاب ایران، رد قدرتمند بازار جهانی است، ما باید آن را به عنوان اولین انقلاب پستمدرن در نظر بگیریم.١٩» آیا من بیرحم هستم اگر گوشزد کنم که این روزها چقدر ایرانیان مشتاق بازگشت دوباره به بازار جهانی هستند؟

همه این واکنش‌های چپ به متعصبین اسلامیشناسایی و تعیین هویت، حمایت، همدلی، معذرت‌خواهی، بردباری، و اجتناباگر ما به محتوای واقعی ایدئولوژی آن‌ها توجه کنیم، خیلی عجیب به نظر می‌رسند. اپوزیسیون جهادی نسبت به« غرب» بایستی در چپ نگرانی جدی، قبل از هر واکنش دیگری ایجاد کند.بوکوحرام با حمله به مدارس «سبکغربی» شروع کرد، و گروه‌های اسلامی دیگر حملات مشابه‌ای ، خصوصا به مدارس دخترانه، کرده‌اند. ارزش‌هایی که متعصبان به عنوان «غربی» محکوم می‌کنند و خیلی مورد نزاع هستند عبارتند از: آزادی فردی، دموکراسی، برابری جنسیتی، و کثرت‌گرایی دینی. هیچ شکی نیست که غربی‌ها همیشه مطابق با این ارزش‌ها زندگی نمی‌کنند و اغلب در دفاع از انان، وقتی که واقعاً به دفاع از انان نیاز هست، شکست می‌خورند، اما اینها ارزش‌هایی هستند که ریاکاری غربی بخاطرش غرامت می‌دهدو بعضی از ما غربی‌ها برای حفظ اشان مبارزه می‌کنیم. در سال‌های اخیر، گاهی اوقات روسیه و چین ادعای مخالفت هم با امپریالیسم غربی و هم ارزش‌های غربی را دارند، اما این دو کشور بیشتر شبیه قدرت‌های امپریالیستی رقیب هستند تا مخالفین امپریالیسم. در حالی که رهبران آن‌ها هر از گاهی به استدلات ارزشی متوسل می‌شوند (مثلاً وقتی که حاکمان چینی از ایده‌آل کنفوسیوسی «هارمونی» حمایت می‌کنند)، اما به نظر نمی‌رسد که آن‌ها به ارزش‌هایی که اعلام کرده‌اند، قویاً متعهد باشند. اما اسلامگرایان قطعاً متعهد هستند. آن‌ها دارای جاه‌طلبی‌های بزرگ خود هستند، اما این جاه‌طلبی‌ها بسیار ارمانگرایانه است و جای بسیار کمی برای منافع مادی باقی می‌گذارد. تعصب آن‌ها یک ارزشی است تعصبی با محرکه دینی، و یک چالش واقعی برای ارزش‌ها «غربی» می‌باشد.

اما آزادی فردی، دموکراسی، برابری جنسیتی، و کثرت‌گرایی دینی واقعاً ارزش‌های غربی نیستند؛ آن‌ها ارزش‌های جهانی هستند که برای اولین بار در نسخه‌های قوی و مدرن اروپا و آمریکا ظاهر شدند. این‌ها ارزش‌هایی هستند که تقریباً چپ را تعریف می‌کنند، که آن نیز اولین بار در نسخه قوی، مدرن اروپای غربی و آمریکا پدیدار گشت. چپ اختراع قرن هجدهم، اختراع روشنگری سکولار است. البته، افرادی وجود داشته‌اند که بطور بالقوه موضع چپگرایانه در همه سنت‌های عمده مذهبی داشته‌اندصلح‌طلبان، اجتماع‌گرایان، طرفداران محیط زیست اولیه، حامیان فقرا، حتی مردمی که به برابری و یا حتی بهتر به جایگاه برابر همه مومنان (احتمالاً باید بگویم، همه مومنان مرد) در مقابل خدا اعتقاد داشتند. اما هیچ چیزی مانند چپ کلاسیک در میان هندوها، یهودیان، بودایی‌ها، مسلمین، یا مسیحیان وجود نداشته است. و ارزش‌های چپ همان ارزش‌های «غربی» هستند، و خیلی جدی گرفته می‌شوند. در نتیجه، اپوزیسیون این ارزش‌ها چیزی است که چپ واقعاً باید با آن مقابله کندو قوی‌ترین مخالفت‌ها در لحظه کنونی از جانب رادیکال‌های اسلامی می‌اید. و این درست دلیلی است که بسیاری از چپ‌ها مایل به مقابله با رادیکال‌های اسلامی هستند.

________

یک جنبش اصیل در برابر سرکوب و فقری شبیه این باید چکار کند؟ اول از همه، یک جنبش مظلومان، یک بسیج مردان و زنان، قبلاً منفعل، بی بیان و وحشت‌زده، و اکنون قادر به سخن برای خود، و مدافع حقوق انسانی خود بوجود می‌اید. دوم، هدف آن عبارت از آزادی یا بهتر از ان، خودرهایی افراد مشابه خواهد بود. و نیروه‌های محرکه آن باید یک چشم‌انداز، بدون شک بخشا شکل گرفته توسط فرهنگ‌ محلی، از جامعه‌ای باشد که اعضای ان، چه مرد و چه زن، آزادتر و برابرتر و حکومت آن پاسخگوتر و مسئول‌تر خواهد بود. این یک توصیف غیر عادی از ارمان‌خواهی چپ نیست. لذا این یک راز است که کسی در جایی بتواند بطور جدی اعتقاد داشته باشد که هر گروه اسلامی متعلق به چپ جهانی، و یا هر نوع چپ دیگری باشد.

چپ چگونه نسبت به این گروه‌های اسلامی باید واکنش نشان دهد، با فرض اینکه ، همانطور که من اعتقاد دارم، یک واکنش انتقادی لازم باشد؟ من قصد ندارم که در اینجا واکنش‌های نظامی را مورد توجه قرار دهم. یک بریگارد بین‌المللی از جنگجویان متعصب اسلامی در عراق و سوریه وجود دارد، اما هیچ شانسی وجود ندارد که بتوان یک بریگارد بین‌المللی از جنگجویان چپگرا را به خدمت گرفت، بنابراین هیچ معنی ندارد که راجع به اینکه آن‌ها را کجا می‌توان فرستاد، فکر کرد. چپگرایان باید از اقدام‌های نظامی، بویژه زمانی که هدفشان جلوگیری از کشتار کفار و دگراندیشان باشد، حمایت کنند (هر چند که بسیاری نخواهند کرد). پس از ان، من بیشتر متمایل به در نظر گرفتن سیاستی متمرکز بر مهار اسلامگرایی هستم تا اینکه یک جنگ (یا یک سری جنگ) برای نابودی آن. این تبی خواهد بود که بایستی خودش سوختش تمام شود. اما در این دیدگاه یک مشکل اساسی وجود دارد: بسیاری از مردم در آن سوخته خواهند شد، و چپی که آن را نادیده می‌گیرد، در معرض رنج اخلاقی قرار خواهد گرفت. چگونه به کسانی که هدف نیروهای اسلامگرا قرار دارند، بایستی کمک نمود، این سؤالی است که بایستی به آن دوباره و باز هم دوباره رسیدگی کرد. اما ما باید با جنگ ایدئولوژیک شروع نمائیم.

در این جنگ، ما ابتدا نیاز داریم تا بین تعصب اسلامی و اسلام تمایز قائل شویم. من شک دارم که بخاطر چنین تمایزی، هیچ اعتباری دریافت کنیم. نویسندگانی چون پاول برمن و مردیت تکس این تمایز را با دقت فراوان در هر آنچه که بر علیه اسلامگرایی نوشته‌اند در نظر گرفته‌اند و انتقادات آن‌ها اغلب بدان ختم شده است که نسبت به آن انتقادات بی توجهی می‌شود. به احتمال زیاد دقت و تمایز هیچ‌کس دیگری نیز در نظر گرفته نخواهد شد، اما چنین تمایزی باید صورت بگیرد. ما باید بویژه بر تفاوت بین نوشته‌های متعصبانی مانند حسن‌البنا و سید قطب در مصر و یا مولانا مودودی در هند و آثار فلاسفه بزرگ خردگرا گذشته اسلام و اصلاح‌طلبان لیبرال زمان‌های اخیر تأکید کنیم. ما باید این را دقیقاً به همان شیوه که بین مبلغان و موعظه‌گران جنگ‌های صلیبی مسیحی و الهیات اسکولاستیکی تفاوت قائل می‌شویم، انجام دهیم.

ما همچنین باید با مسلمانان، و نیز مسلمانان فراموش شده ، مخالفین متعصبین همکاری نمائیمو به آن‌ها حمایتی را که خودشان خواهانند، در اختیارشان قرار دهیم. بسیاری از این ضدمتعصبان وجود دارند، و برخی مانند ایان هیرزی علی، از جناح چپ شروع کردند و سپس به سمت راست رفتند، بخشا بخاطر آنکه آن‌ها دوستان چپگرای کمی داشتند. پل برمن نقد مأیوس‌کننده‌ای از رفتار با هیرسی علی توسط روشنفکران پیشرو لیبرال/چپ نوشته است٢٠، و کاتا پولیت، با نوشتن در نشریه نیشن، با شجاعت می‌پرسد، «ما چپ‌ها و فمنیست‌ها نیاز داریم کمی بیشتر با خودانتقادی در مورد این موضوع فکر کنیم که چگونه ا.ای.آی [انستیتوی اینتر پرایز امریکا، اندیشکده یا اتاق فکر نئوکنسرواتیو]…. موفق به پیروزی در این جنگ صلیبی جسورانه و پیچیده برای حقوق زنان شد

ما نیازی به تقلید از خشم شدید هیرزی علی نداریم، که از یک اسلامگرا به خود اسلام می‌رسد و از تجاربی مشتق شده است که ما با هیچکدام از آن‌ها سر و کار نداشته‌ایم. اما ما می‌توانیم تا حد زیادی از مطالعه خط سیر وی که در آن، ترسِ چپ از متهم شدن به اسلام‌هراسی، نقش بزرگی را بازی کرد، بهره ببریم. عدم تمایل غریبی در میان چپ برای خوش‌امد گفتن به ظهور اته‌ایست‌هایی که از جهان اسلام می‌ایند، نسبت به اته‌ایست‌هایی که مثلاً از جهان مسیحیت می‌ایند، وجود دارد.

دوم، ما باید اذعان کنیم، تئوری علمی(ان نیز یک تئوری چپ است)که پیروزی اجتناب‌ناپذیر علم و سکولاریسم را پیش‌بینی می‌کرد، درست نبودحداقل، افق زمانی آن درست نیست. چپگرایان بایستی دریابند که چگونه از دولت سکولار در این عصر «پستسکولار» دفاع کنند و چگونه به دفاع از برابری و دموکراسی در برابر استدلا‌های مذهبی برای سلسله مراتب و حکومت دینی بپردازند. امروز جاذبه دکترین و عمل مذهبی واضح است، و ما به درک آن نیاز داریم، اگر ما بر انیم مردم را متقاعد نمائیم که تعصب مذهبی وحشتناک و غیر‌ جذاب است.

سوم، ما باید قدرت متعصبان و میزان برد سیاسی آن‌ها را درک کنیم. ما باید بوضوح از متعصبین به عنوان دشمنانمان یاد کنیم و خود را متعهد به مبارزه فکری بر علیه انان نمائیمیعنی، یک کمپین دفاع از ازادی، دموکراسی، برابری، و کثرت‌گرایی. من معتقد نیستم که چپگرایان باید به «برخورد تمدن‌ها»ی معروف بپیوندند. همه تمدن‌های بزرگ مذهبی این ظرفیت، و احتمالاً ظرفیت مساوی، تولید تعصبات خشونت‌امیز و قدیسین صلح‌طلبو نیز چیزهای بینابینیرا دارند. بنابراین ما نباید در مورد مبارزه با اسلامگرایان در ترم‌های تمدنی بلکه بیشتر ایدئولوژیکی فکر کنیم. مسلمانان مؤمن زیادی وجود دارند که از ارزش‌های جهانشمول «غربی» و چپ پشتیبانی می‌کنند، و بدنبال آن‌ها در آثار اسلامی هستند، درست مانند چپگرایان مذهبی دیگری که بدنبال آن‌ها در آثار مسیحی، هندو و یهودی هستند تا منابع الترناتیوی برای تقویت این ارزش‌ها بیابند.

سازمان زنانِ تحت قوانین مسلمانی(WLUML) ، که در بسیاری از کشورهای با اکثریت مسلمان فعالیت می‌کنند، بطور موثری مشغول چنین کنکاشی بویژه در رابطه با برابری جنسیتی هستند. این زنان دوستان ما هستند، و بعضی از آن‌ها قدرت و صلابت قابل ملاحظه‌ای در محیط‌های اغلب خصمانه از خود نشان داده‌اند؛ آن‌ها سزاوار پشتیبانی بیشتری نسبت به آنچه که انان تاکنون از سوی چپ کسب کرده‌اند، هستند. به بیانیه زیر که از سوی سازمان زنانِ تحت قوانین مسلمانی(WLUML) در کنکاشگاه جهانی اجتماعی در پورتو الگره در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، دقت کنید:

ترور بنیادگرا به هیچ وجه، ابزار فقرا بر علیه ثروتمندان، جهان سوم بر علیه غرب، مردم بر علیه سرمایه‌داری نیست. این یک واکنش مشروعی نیست که بتواند توسط نیروهای پیشرو جهان پشتیبانی شود.هدف اصلی آن اپوزیسیون دموکراتیک داخلی برای پروژه مذهبی آندر جهت کنترل همه جنبه‌های جامعه به نام دین است….هنگامی که بنیادگرایان به قدرت می‌رسند، آن‌ها مردم را خاموش خواهند کرد؛ انها دگراندیشان را بطور فیزیکی حذف خواهند نمود و آن‌ها زنان را «در جای خود» در بند می‌نمایند، و ما از تجربه می‌دانیم که به کَت‌بند ختم خواهد شد٢١

این شبیه یک خرده‌گیری از «جهادگرایی احمق‌ها»ی هالیدی است، و من شرط می‌بندم که ادم‌های نادانی هم در کنکاشگاه اجتماعی جهان نیز وجود داشتند که سازمان زنانِ تحت قوانین مسلمانی را به اسلام‌هراسی متهم می‌نمودند. چپ سکولار نسبت به بعضی از اشکال افراط‌گرایی مذهبی با خصومت مناسب واکنش نشان می‌دهد، اما پاسخ آن به افراط‌گرایی اسلامی ضعیف بوده است. اجازه دهید برای آخرین بار سئوال نمایم: چرا این چنین است؟ ترس از اسلام‌هراسی دلیل اول آن است، و من مجموعه دیگری از دلایل اضافی و مربوط را مطرح کرده‌ام: زیرا اسلامگرایان مخالف غرب هستند، و اینکه ما باید به روش‌هایی که« آن‌ها» در انجام کارهایشان پیش می‌گیرند(بدون توجه به آنکه چه می‌کنند)، احترام بگذاریم. احتمالاً دلایل دیگری وجود دارد. این مسأله بایستی برای چپگرایان، در هر کجا که زندگی کنند، اهمیت حیاتی داشته باشد، اما تاکنون به آن توجه درخوری نشده است. شماری از فمنیست‌های سکولار در ایالات متحده و بریتانیا علیه زن‌ستیزی مذهبیاز جمله ترس غیر منطقی اسلامگرایان از زنان بسیج شده‌اند: مثلاً نگاه کنید به وب سایت مرکزی برای فضای سکولار. نشریه چپگرا و وب سایت Reset نیز در بردارنده مباحث هوشمندانه، آموزنده و مهمی در مورد جهان اسلام می‌باشد. اینجا صداهایی وجود دارند که باید بقیه چپ بدان گوش فرا دهد و بپیوندد.

همانطور که من تاکنون اذعان کرده‌ام، هیچ شانسی برای بریگاردهای بین‌المللی مبارزان چپ که بخواهند به هیچکدام از جنگ‌های جاری ملحق شوند، وجود ندارد. دوستان و همسایه‌های من امروز آماده نام‌نویسی نیستند؛ بسیاری از انان خطرات ناشی از تعصب اسلامی را اذعان نخواهند کرد. اما خطر وجود دارد و چپ سکولار نیاز به مدافع دارد. لذا، این منم، یک نویسنده، و نه یک جنگجو، و مفیدترین کاری که می‌توانم انجام دهم، پیوستن به جنگ ایدئولوژیک است. من می‌توانم از رفقای زیادی در بسیاری از ملل تقاضا کنم، اما تاکنون در هیچ کجا به اندازه کافی از انان وجود ندارد. بریگاردهای بین‌المللی روشنفکران چپ هنوز در انتظار شکل گرفتن به سر می‌برد.

مایکل والزر، ویرایشگر بازنشسته دیسنت است.

پاسخ اندرو مارچ و نیز جوابیه مایکل والزر به آن بزودی در همین جا منتشر می‌شود

برگرفته از نشریه دیسنت، زمستان ۲۰۱۵

Michel Walzer, Islamism and the Left, Dissent, Winter 2015

١ کوهن، چپ چیست: چگونه لیبرال‌ها راه خود را گم کردند

٢ National review online, jan 2013. من چنین ارقامی را در سایت‌های چپ ندیده‌ام.

٣ The Telegraph, Aug 2007

٤ Euro-Islam Info, Apr 2010

٥ بروکنر، ظلم گناهکاری، مقاله‌ای در باره مازوخیسم غربی.

٦ ادوارد سعید، شرق‌شناسی

٧ ادوارد سعید، مسأله فلسطین

٨ هافینگتون پست، مه ۲۰۱۴

٩ کومار، اسلام‌هراسیو سیاست امپراتوری، ۲۰۱۲

١٠ وب سایت تیکون، سپتامبر ۲۰۱۴

١١ هافینگتون پست، جون ۲۰۱۴

١٢ وبلاگ نشریه دیسنت، سپتامبر ۲۰۱۴

١٣ جورج فواز، سیر و سیاحت یک جهادی: درون ستیزه‌جویان مسلمان

١٤ دیسنت، زمستان ۲۰۰۷

١٥ ژیژک، خشونت: تأمل شش طرفه

١٦ نگاه کنید به mondoweiss.net, August 2012

١٧ نقل قول از کتاب ژانت افاری و کوین ب. اندرسون، فوکو و انقلاب ایران: جنسیت و اغواگری اسلام

١٨ identitytheory.com, February 2004

١٩ هارت و نگری، امپراتور

٢٠ برمن، پرواز روشنفکران

٢١ به نقل از مردانگی تکس، اتصال دوگانه: حق مسلمان، چپ انگلیسیامریکایی، و حقوق بشر جهانی

Views All Time
Views All Time
3835
Views Today
Views Today
2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.