چرا نرخ مالیات میتواند بیش از ۸۰ درصد باشد
نوشته: توماس پیکتی، امانوئل سائز، استفانی استانچوا
برگردان: رضا جاسکی
هماکنون یک درصد از قشر بالای حقوق بگیران آمریکا سهم بمراتب بیشتری از درآمد این کشور را در مقایسه با چهل سال پیش در اختیار دارند. این مقاله به هیجده کشور سازمان همکاری اقتصادی و توسعه نظر میاندازد و این ادعا را که مالیات کم بر ثروتمندان منجر به افزایش بهره وری و رشد اقتصادی میشود را رد میکند. این گزارش بیانگر این موضوع است که مالیات مطلوب میتواند بالاتر از ۸۰ درصد باشد و هیچکس بجز مگا ثروتمندان چیزی را از دست نمیدهند.
در ایالات متحده، سهم درآمد قبل از مالیات متعلق به یک درصد تاپ بیش از دو برابر گشته است، از کمتر از ۱۰ درصد در سالهای ۱۹۷۰ تا بیش از ۲۰ درصد امروز. (دفتر بودجه کنگره ۲۰۱۱ ، پیکتی و سائز ۲۰۰۳) الگوی مشابهی برای بقیه کشورهای انگلیسی زبان صادق است. با همه اینها، بر خلاف دیدگاهی که بطور گسترده مطرح میشود، جهانی شدن و تکنولوژی های جدید قابل سرزنش نیستند.در دیگر کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، مانند کشورهای واقع در اروپا و یا ژاپن، تراکم کمتری از درآمد در میان مگا ثروتمندان ملاحظه میشود (پایگاه دادههای درامد تاپ جهان ۲۰۱۱).
در عین حال، بعد از سالهای ۱۹۷۰ نرخ مالیات بر درآمد دستمزدهای بالا بطور قابل توجهی در بسیاری از کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، بویژه در کشورهای انگلیسی زبان کاهش یافته است. بعنوان مثال، نرخ مالیات بر درآمد قشر بالا در آمریکا یا بریتانیا که در سالهای ۱۹۷۰ قبل از انقلابات ریگان و تاچر بالاتر از ۷۰ درصد بود، بشدت کم شده و بیش از ۴۰ درصد در طی یک دهه کاهش یافت.
در زمانی که بسیاری از کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه با کسری بودجه و بار سنگین بودجه روبرو هستند، یک مسأله مهم سیاست عمومی این است که آیا دولتها باید مالیات بر درآمد های بالا را بیشتر کنند. اکنون درآمد بالقوه مالیاتی مطروحه بسیار بالاست. بعنوان مثال، دو برابر کردن مالیات متوسط درآمد در ایالات متحده برای درامدهای یک درصد بالا از نرخ فعلی ۲۲,۵ به ۴۵ درصد، درآمد مالیاتی را به میزان ۲,۷ درصد تولید ناخالص ملی در سال افزایش خواهد داد١، و کاهش مالیاتی دولت بوش را بهمان اندازه پاک میکند. اما البته، این محاسبه ساکن و ایستاست و چنین افزایش زیادی در مالیاتها میتواند بر رفتار اقتصادی ثروتمندان و درآمد قبل از مالیاتی که آنها گزارش میدهند، اقتصاد گستردهتر، و در نهایت درآمد مالیاتی ایجاد شده تأثیر بگذارد. در یکی از تحقیقات اخیر (پیکتی و همکاران در سال ۲۰۱۱) ، ما این مسأله را هم از نظر مفهومی و هم تجربی با استفاده از شواهد و مدارک بینالمللی درامدها و نرخ مالیاتی قشر بالا بعد از سالهای ۱۹۷۰ تجزیه و تحلیل کرده ایم.
شکل یک در واقع نشان میدهد که ارتباطی قوی بین کاهش نرخ مالیات بالا و افزایش سهم درآمد یک درصد تاپ قبل از مالیات از سالهای ۱۹۷۹–۱۹۷۵ تا ۲۰۰۸–۲۰۰۴ در بین همه هیجده کشور سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، تا جائیکه اطلاعات مربوط به سهم درآمد بالا در اختیار است، وجود دارد. به عنوان مثال، ایالات متحده، کاهش ۳۵ درصدی نرخ مالیاتی درآمد بالا را تجربه کرد و سهم درآمد قبل از مالیات ۱ درصد تاپ، ۱۰ درصد افزایش یافت. در مقابل،در همان دوره فرانسه و آلمان تغییر بسیار کمی در نرخ مالیات بالا و سهم درآمد ۱ درصد بالا را مشاهده کردند. بنابراین، تغییر و تحول نرخ مالیاتی قشر بالا پیشبینی کننده مناسبی برای تغییرات تراکم درآمد قبل از مالیات میباشد. سه سناریو برای توضیح واکنش قوی درامدهای تاپ قبل از مالیاتی به نرخ مالیات وجود دارد. آنها پیامدهای سیاسی خیلی متفاوتی داشته و میتوانند در دادهها تست شوند.
اول، نرخ بالاتر مالیاتی برای درامدهای تاپ ممکن است تلاش کاری و نوآوری شغلی در میان مستعدین را از بین ببرد–به اصطلاح تأثیر عرضه. در این سناریو، نرخ پایین تر مالیاتی به فعالیتهای اقتصادی بیشتر توسط ثروتمندان و از این رو به رشد اقتصادی بالاتر منجر میشود. اگر سهم درآمد تاپ و نرخ مالیاتی قشر بالا که در شکل یک نمایش داده مشود، به چنین تأثیر عرضه ای مرتبط بود، آنگاه حداکثر نرخ مالیاتی تاپ ۵۷ درصد میبود. این همچنین بدان معنی میبود که ایالات متحده همچنان آزادی عمل برای افزایش مالیات ثروتمندان را داشته اما بسیاری از کشورهای اروپایی مدتها پیش از این مرز گذشته اند.
دوم، نرخ بالاتر مالیاتی تاپ میتواند فرار از مالیات را افزایش دهد. در این سناریو، افزایش نرخ بالا در یک سیستم مالیاتی مملو از نقاط ضعف و شرایط اجتناب از مالیات میباشد و از این رو سوداور نیست. اما، یک سیاست درست میباید ابتدا نقاط ضعف را از بین ببرد تا اکثر شرایط راههای فرار مالیاتی نابود شوند و فقط پس از آن نرخ مالیاتی تاپ را افزایش دهد. با اراده سیاسی کافی و همکاری بینالمللی برای تحمیل مالیات، امکان از بین بردن اکثر شرایط فرار مالیاتی که شناخته شده و مستند هستند وجود دارد. با یک پایه مالیاتی گسترده، هیچگونه شرایط فرار قابل توجهی ایجاد نمیشود، فقط واکنش عرضه واقعی میتواند حد افزایش نرخ مالیاتی تاپ را قبل از آنکه به ضد خودش تبدیل شود را محدود نماید.
سوم، در حالی که مدلهای معمولی اقتصادی فرض میکنند که دستمزد منعکس کننده بهره وری است، دلایل قوی برای شک و تردید در این مورد وجود دارد، مخصوصاً اندازهگیری آن در سطح بالای توزیع درآمد جائیکه مشارکت اقتصادی واقعی مدیرانی که در سازمانهای پیچیده مشغول به کار هستند، با دشواری ویژه ای روبروست. در این سناریو، صاحبان درامدهای تاپ میتوانند تا حدی سطح حقوق خود را از طریق چانه زنی بیشتر و یا تأثیر بر کمیته های غرامتی تنظیم کنند. طبیعتاً، مشوق های اقتصادی برای چنین «سودجویی» وقتی که نرخ مالیات درآمد تاپ پایینتر است بسیار قویتر میباشد. در این سناریو، کاهش نرخ مالیاتی درآمد بالا میتواند هنوز باعث افزایش سهم درآمد تاپ شود–در تطابق با روند قابل مشاهده در شکل یک–اما اکنون افزایش درامدهای یک درصد تاپ، با هزینه ۹۹ درصد باقیمانده صورت میگیرد. به عبارت دیگر، کاهش نرخ مالیاتی درآمد بالا باعث تشویق سودجویی حداکثری در بالا میشود و نه رشد همه جانبه اقتصادی–تفاوت کلیدی با سناریوی اول، تأثیر عرضه.
ما برای تفکیک این سناریوهای مختلف نیاز به آنالیز این داریم که تا چه حدی کاهش نرخ مالیات درآمد بالا منجر به رشد اقتصادی میشود. شکل دو نشان میدهد که هیچگونه رابطهای بین کاهش نرخ مالیاتی درامدهای بالا و رشد متوسط سالانه واقعی سرانه تولید ناخالص داخلی بعد از سالهای ۱۹۷۰ وجود ندارد. برای مثال، کشورهایی که کاهش شدیدی در نرخ مالیاتی درآمد بالا داشتند مانند انگلستان و یا ایالات متحده، بطور قابل توجهی بیش از کشورهایی که چنین نکردند، مانند آلمان و دانمارک رشد نکرده اند. از این رو، بخش قابل توجهی از واکنش درامدهای سطح بالا قبل از مالیات به نرخ مالیاتی درامدهای بالا که در شکل یک دیده میشود ممکن است مربوط به افزایش سودجویی در سصح بالا باشد تا تلاشهای مربوط به افزایش بهره وری.
به طور طبیعی، مقایسه بین کشورها بسیار شکننده است و نتایج دقیق با مشخصات، سال و کشور تغییر میکند. اما بطور کلی، نتیجه نهایی این است که تقریبا تمام کشورهای ثروتمند در طی سی سال گذشته–با وجود سیاستهای مالیاتی بسیار متفاوت– با نرخ یکسانی رشد کرده اند. با استفاده از مدل ما و مقادیر متوسط پارامترها در رابطه با واکنش صاحبان درامدهای بالا به کاهش نرخ مالیاتی درآمد تاپ،که تا حدی ناشی از افزایش رفتار سودجویانه و تا حدی افزایش کار مولد و بهره ورانه بوده است، ما درمییابیم که نرخ مالیاتی درآمد بالا بطور بالقوه میتواند تا حد ۸۳ درصد گذاشته شود– در تقابل با ۵۷ درصد مدل عرضه خالص.
تا سالهای ۱۹۷۰، سیاستگذاران و افکار عمومی، احتمالاً–به غلط یا درست–فکر میکردند که در پله بسیار بالای درامد، افزایش درآمد منعکس کننده حرص و طمع و یا فعالیتهای اجتماعی بیفایده بود تا تلاش کار مولد. به همین دلیل آنها قادر به گذاشتن نرخ مالیاتی تا حد ۸۰ درصد در آمریکا و انگلستان بودند. انقلاب ریگان/تاچر موفق شد که از آن به بعد چنین سطح نرخ مالیاتی را غیر قابل تصور سازد. اما پس از دهه ها افزایش تراکم درآمد که بعد از سالهای ۱۹۷۰ رشد متوسطی را همراه داشته و یک رکود بزرگ که بخاطر افراط بخش مالی ایجاد شده، شاید یک بازنگری از انقلاب ریگان و تاچر در راه باشد. در سال۲۰۱۰ ،انگلستان برای بازداری از افزایش افراطی دستمزدهای بالا نرخ مالیات بر درآمد بالا را از ۴۰ به ۵۰ درصد افزایش داد. در ایالات متحده، جنبش اکوپای وال استریت و شعار معروفشان «ما ۹۹ درصد هستیم» ، نیز نشان دهنده این دیدگاه بود که ۱ درصد بالا به هزینه ۹۹ درصد کسب شده است.
در پایان، آینده نرخ مالیاتی بالا وابسته به اعتقاد مردم به اینکه آیا حقوق بالا، منصفانه و نشان دهنده بهره وری و یا اینکه حقوق بالا، ناعادلانه، و ناشی از سودجویی میباشد، دارد. با تراکم درآمد بیشتر، صاحبان درامدهای بالا، منابع مالی بیشتری برای تأثیر بر باورهای اجتماعی (توسط اتاقهای فکر و رسانه ها) و سیاست (از طریق لابی) دارند،و از این رو، علیت معکوس بین نابرابری درامد، برداشت و سیاست ایجاد می کنند. ما امیدواریم که اقتصاددانان بتوانند با تجزیه و تحلیل نظری و تجربی قانع کننده، پرتو نوری بر این باورها بیاندازند.
شکل یک: تغییرات در سهم درآمد ۱ درصد بالا قبل از مالیات و نرخ مالیات درآمد بالا بعد از سالهای ۱۹۷۰ .
توجه: این شکل تغییر در سهم درآمد ۱ درصد بالا قبل از مالیات در مقابل تغییر در نرخ مالیات درآمد بالا از سالهای ۱۹۷۹–۱۹۷۵ تا ۲۰۰۸–۲۰۰۴ برای ۱۸ کشور عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه را نشان میدهد(نرخ مالیات بالا شامل هم نرخ مالیات محلی و مرکزی میگردد، سال دقیق وابسته به کشور و دادههای موجود در بانک مرکزی درامدها کمی متفاوت است ). منبع: پیکتی و همکاران(۲۰۱۱) ، شکل ۴.
شکل دو: نرخ رشد سرانه تولید ناخالص داخلی و نرخ مالیات تاپ بعد از سالهای ۱۹۷۰
توجه: شکل نشان دهنده نرخ رشد متوسط واقعی سرانه تولید ناخالص داخلی از سالهای ۱۹۷۹–۱۹۷۵ تا ۲۰۰۸–۲۰۰۴ در مقلبل نرخ مالیاتی تاپ از سالهای ۱۹۷۹–۱۹۷۵ تا ۲۰۰۴ است( سال دقیق وابسته به کشور مانند شکل یک برای کشورها کمی متفاوت است ) ارتباط آنها عملاً صفر و ناچیز است و بیانگر انست که کاهش در نرخ مالیاتی تاپ منجر به رشد اقتصادی بالاتر نمیشود . منبع: پیکتی و همکاران(۲۰۱۱) ، شکل ۴.
منبع: این مقاله برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ در سایت www.voxeu.org چاپ گردید.
١ در این محاسبه فرض میشود که سهم درآمد یک درصدی ها، ۲۰ درصد است. اوج سهم درآمد یک درصد تاپ در سال ۲۰۰۷ به ۲۳,۵ درصد رسید، و در طی رکود، در سال ۲۰۰۸ به ۲۱ و در سال ۲۰۰۹ به ۱۸ درصد سقوط کرد. در سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ ، سهم درآمد یک درصد بالا، به احتمال زیاد دوباره به ۲۰ درصد افزایش میبابد. درآمد کل بازار برای اهداف مالیاتی در حدود ۶۰ درصد از تولید ناخالص داخلی گزارش شده است. (بر اساس آمار متوسط سالهای ۲۰۰۸–۱۹۹۹) از این رو، افزایش نرخ متوسط مالیاتی برای یک درصد تاپ باندازه ۲۲,۵ درصد در حدود ۲,۷% تولید ناخالص داخلی= ۶*۲۲,۵ و یا ۴۰۵ میلیارد دلار است،تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۱، ۱۵ تریلیون دلار بود.