[download id=”1918″]
اگرچه مالاریا که گاه از آن به عنوان تب نوبه نیز یاد میشود، مهمترین بیماری اپیدمیک در دوران قاجار محسوب میشد، اما وبا یکی از مرگاورترین بیماریهای مسری است که در کشور ما در طول دویست سال اخیر بیشترین جانها را درو کرده است.
سیاست و پاندمی
آیا سیاستزدایی از بیماریهای همهگیر امکانپذیر است؟
نوشته: رضا جاسکی
تعداد کلمات: ۸۰۱۴
« معمولاً پژوهشگران بر نشانههای بحران تکیه میکنند؛ اما این نشانهها ممکن است از بحران پنهان چیزی به دست ندهند...شماری از بحرانها مردم را امیدوار میکنند که بالاخره از شر عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باعث نابسامانی خلاص میشوند [هرچند که] ممکن است بحران و تهدید از نوع بیثباتیهایی نباشد که منجر به تغییرات اساسی شوند.»
فریبرز رئیس دانا
در چند هفته اخیر با گسترش حوادث وحشتناک ویروس کرونا و مبارزه جهانی برای مقابله با آن، پرسشهای سیاسی جدیدی نه فقط در میان ایرانیان بلکه در سطح جهانی مطرح شدند. نگارنده قصد دارد در حد توان خود به این پرسش پاسخ دهد که آیا میتوان از حادثه مهمی که جان و مال بسیاری از انسانها را به خطر میاندازد سیاستزدایی کرد؟ و از تجربه اپیدمی/پاندمیهای گذشته چه درسی باید گرفت؟
وبا در ایران
اگرچه مالاریا که گاه از آن به عنوان تب نوبه نیز یاد میشود، مهمترین بیماری اپیدمیک در دوران قاجار محسوب میشد، اما وبا یکی از مرگاورترین بیماریهای مسری است که در کشور ما در طول دویست سال اخیر بیشترین جانها را درو کرده است. انگلیسیها اولین بار در سال ۱۸۱۷ آن را «کشف» کردند، و از این رو بسیاری از آن به عنوان وبای هندی یا آسیایی نام میبرند. درواقع این بیماری در اروپا قبل از ۱۸۱۷ نیز وجود داشت ، اما با گسترش سرمایهداری و ارتباطات وسیعتر، وبا شکل پاندمی را به خود گرفت. نقطه آغاز اولین پاندمی در بنگال هند در ۱۸۱۷ بود که در امتداد راههای بازرگانی به سرعت در جهان پراکنده شد. بیماری پس از اینکه هند را در نوردید از راه مسقط به ایران رسید. بنا به گفته نورمن لانگمیت، در خلیج فارس روزی ۱۵۰۰ نفر کشته میشد و از آنجا که امکان دفن همه مردگان وجود نداشت، اجساد تعداد زیادی از آنها به دریا انداخته میشد که خود باعث شیوع وسیعتر وبا گشت. وبا راه خود را از بوشهر به شیراز یافت، بنا به روایت هما ناطق، در این شهر در عرض یک ماه ، دو سوم اهالی را نابود کرد و از شیراز به مرکز کشور رسید. بر اساس گفته حاج زینالعابدین شیروانی مردم شیراز کفار گناهان خود را پرداختند و «باریتعالی بلای وبا را بر آنها گماشت و در مدت قلیلی جمع کثیری طریق عدم پیش گرفتند». وبا پس از ایران به روسیه و از آنجا کمکم به کشورهای اروپایی، از جمله انگلیس رسید.
بین ۱۸۱۷ تا ۱۹۶۱ جهان شاهد هفت پاندمی وبا بوده است. در ایران به جز پاندمیهای بزرگ، بیماری مزبور تقریباً هر ساله عدهای را میکشت. ویلیام فلور که در رابطه با سلامت مردم ایران در دوران قاجار تحقیق کرده است، هفت اپیدمی عمده وبا در ایران را اینگونه ترسیم کرده است:
در سال ۱۸۲۱ اپیدمی وبا در خلیج فارس آغاز و به شیراز و اصفهان کشیده شد و برای دو سال در مرکز کشور پا بر جا ماند.
در سال ۱۸۲۹ از افغانستان به ایران و از طریق ایران به روسیه و سپس آلمان و در نهایت فرانسه رسید.
در طی ۱۸۴۷-۱۸۴۵ اپیدمی سوم رخ داد. فقط در تهران ۱۰ درصد مردم یعنی ۱۲ هزار نفر فوت کردند.
طی ۱۸۵۳-۱۸۵۱ چهارمین اپیدمی روی داد و بنا به گفته دکتر کلود در تهران بین ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر جان خود را در طی این مدت از دست دادند.
در طی ۱۸۶۹-۱۸۶۸ زائرین هندی وبا را به مکه بردند و از آنجا به ایران رسید. ان تمام شمال ایران را پیمود و خسارات زیادی برجا گذاشت. در تهران روزانه ۵۰ نفر جان سپردند. در ژوئن ۱۸۶۹ پنج هزار نفر در شیراز فوت کردند.
ششمین اپیدمی در ۱۸۹۰-۱۸۸۹ بوقوع پیوست و فقط در شوشتر دوهزار نفر جان سپردند.
هفتمین اپیدمی بین سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۵ رخ داد و از طریق مکه، عراق و خلیج فارس وارد ایران شد. میزان کشته شدگان تا هفتاد هزار نفر تخمین زده شده است که چندان معقول به نظر نمیرسد. بنا به گفته حاج سیاح بیستهزار نفر «اکثرا در میان فقرا و ناتوانان« جان خود را در این اپیدمی از دست دادند.
(لازم به تذکر است که زمان اپیدمیهای وبا در ایران دقیقاً با زمان وقوع این اپیدمیها در اروپا یکی نیست.) تاریخ وبا، تصویر بسیار وحشتناکی از وضع مردم به ویژه فقرا در زمان قاجار را بدست میدهد، زیرا دولت در خود احساس مسئولیت زیادی در مورد سلامت مردم نمیکرد. بنا به نوشته هما ناطق ششمین اپیدمی مدت طولانی دوام یافت و موجب بیشترین کشتار گشت. به گفته طو لوزان «کسی امید یکساعت» زنده ماندن را نداشت.
با شیوع وبا بسیاری این را دریافتند که قربانیان این بیماری در درجه اول فقرا و تهیدستان جامعه هستند. دکتر فوریه نوشت «این تلفات بیشتر به فقرا که وسیله فرار نداشتند و بعلت تنگدستی بیشتر در معرض خطر قرار میگرفتند وارد « امد. و بنا به گفته امینالضرب، انان که «مثل برگ خزان میریزند» بیشتر «فقرا و ضعفا» هستند که«رنجور و بیبنیه»اند. توانگران که »استطاعت و قدرت رفتن داشتند» رفتند و «فقرا که نتوانستند بروند» باقی ماندند و خطرات آن را با جان خریدند.
برخورد مسئولین حکومت فعلی با مسأله کرونا یاداور برخورد حکومت در آن زمان است. مثلا، در مورد مسأله قرنطینه قم، س مسئولین ایرانی بدون آوردن هیچ دلیل محکمهپسندی آن را رد کردند. زنده یاد هما ناطق ضمن بررسی نوشتههای دوران قاجار چنین نتیجه میگیرد: «حکومت وقت در سرایت و گسترش و عواقب وبا مسئولیت مستقیم داشت. هنگام بروز ناخوشی حکام راه گریز در پیش میگرفتند، با پنهان ساختن حقیقت و فریبکاری رسمی، مردم را در میان مهلکه رها میکردند، و کارگزاران از بیم مسدود شدن راهها خبر ناخوشی را به سایر ممالک هم اعلام نمیداشتند، و با برقرار کردن قرنتین که مستلزم گرداوری آذوقه و غلات و هزینههای گوناگون بود مخالفت میورزیدند.»
در دوران گذشته نیز زیارت عتبات مثلاً در عراق و یا سفر مکه از عوامل اصلی شیوع بیماری وبا در ایران بود. امیرکبیر، به هنگام شیوع وبا به حاکم کرمانشاه در مورد «گراختین» (قرنطینه) نوشت «از قراریکه...کارپرداز اول دولت علیه مقیم دارالسلام بغداد نوشته است ناخوشیِ وبا همه عربستان را فرا گرفته و از اول خانقین الی نجف طغیان تمام دارد، اهالی بغداد کاملاً متفرق شدهاند...چون آنجا معبر عام است و هر روز زایران عتبات و سایرین به همه ممالک محروسه تردد دارند، بسیار لازم است که برای محافظت ممالک محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور و نشر و سرایت ان...بنای گراختین [قرنطینه] که منفعت آن بکرات به تجربه رسیده است گذاشته شود. لهذا میشود که ...بزودی گراختین را در اول دخول زایران و مترددین به خاک علیه داده باشد...». (به نقل از ادمیت، امیرکبیر و ایران)
اما سالها پس از امیرکبیر، وقتی که در سال ۱۲۷۳ قمری (۱۸۵۷) وبا شایع شد، دولت عثمانی قرنطینه گذاشت. میرزا اقاخان نوری صدراعظم وقت زبان به اعتراض گشود و گفت« از حالت قرانتین دولت...عثمانی بستوه امدهایم. نزدیک است که عنقریب حکم عمومی قطعی بکل اهالی ایران صادر شود که دیگر تردد خودشان را از خاک عثمانی، خاصه از عراق عرب موقوف دارند...نزدیک است این حکم از قوه به فعل بیاید» باید به دولت عثمانی حالی کرد که اساساً «حق ندارند» قرانتین بگذارند. اما دولت عثمانی در رابطه به اعتراض ایران پاسخ داد: وضع قرنتین جهت «حفظ صحت عمومی موضوع شده است» و ایرانیان نیز باید تبعیت کنند.
در آن زمان نیز دول اروپایی به ایران هشدار دادند و دکتر تولوزان ضمن نوشتن تاریخچه وباهای مختلف در ایران، علت اصلی شیوع وبا را «عبور سیاحان و کاروانها و زوار» خواند و خواهان گذاشتن قرنطینه شد تا از این طریق حکومت مانع گسترش وبا گردد، چیزی که تأثیری در رفتار حکومت ایران نداشت.
دروغهای رسمی مسئولین به شاه و دیگران در مورد شیوع بیماری که یاداور رفتار برخی از مسئولین کنونی است، کاملاً عادی بود. اعتمادالسلطنه نوشت«سر ناهار بودیم. سید عبدالکریمخان برادر انیسالدوله که از تهران آمده بود به شاه قسم میخورد که در تهران وبا نیست، اما به من اشاره میکرد که هست و شدت هم دارد» (اعتمادالسلطنه ، روزنامه خاطرات)
شیوع بیماری و کشتار بیرحمانه آن تأثیرات اجتماعی و اقتصادی زیادی در کشور داشت. تعداد زیادی کشته شدند و بسیاری نیز از خانه و کاشانه خود متواری گشتند. بنا به گفته اعتمادالسلطنه میزان تلفات ناشی از وبا بقدری زیاد بود که مالیاتها بسیار دیرتر از موعد مقرر پرداخت میشدند. در برخی از شهرهای جنوبی و شمالی کشور نیز شیوع طاعون گاهبگاه جان عده زیادی را میستاند. گفته میشود که در سال ۱۸۲۹ م شیوع طاعون در اکثر شهرهای بزرگ باعث مرگ پانصد هزار نفر گشت. تا جایی که دولت مجبور شد کتابی بنام «ضیاء المحمود» در مورد این بلایای طبیعی بنویسد. این به معنی آن بود که با توجه به میزان تلفات و وحشت مردم، میبایستی حداقل در مورد این بیماریها آگاهی داده میشد.
در سده گذشته نه فقط در ایران، بلکه در کشورهای اروپایی نیز تصورات غلطی در مورد درمان وبا وجود داشت. با وجود این، اروپا با رعایت برخی از سادهترین مسائل بهداشتی میزان مرگ و میر بسیار کمتر از کشوری چون ایران داشت. بنا به گفته فلور، در سال ۱۹۰۵ شیوع وبا در ارومیه موجب کشتار زیادی گشت. مسیحیهای ارومیه به چند پند میسیونرهای آمریکایی گوش دادند و آب خود را میجوشاندند، اما مسلمانان این کار را نکردند و در عوض سرنوشت خود را به دست قضا و قدر سپردند. در آن سال وبا موجب مرگ ۴۰۰۰ مسلمان و تنها پنج مسیحی شد. پس از آن برخی از مسلمانان به این نتیجه رسیدند که «عزرائیل طرفداری ناروایی را نسبت به کافران روا داشته است، بدین سان بسیاری از انان حتی با گذاشتن صلیب بر درب منازلشان، تلاش میکردند تا او را بفریبند»(به نقل از فریزر، حکایت سفر به خراسان).
باز به گفته فریزر، با شیوع وبا در سال ۱۸۲۱ ، شیراز وضع اشفتهای به خود گرفت و همه خود را در چنگال مرگ اسیر یافتند. در همان زمان عدهای به این نتیجه رسیدند/شایع کردند که وبا به منطقه ارامنه و یهودیان لطمهای نزده است. «از آنجا که این مردم عادت مصرف مشروبات قوی را داشتند، بسیاری اینگونه تمایل نشان دادند که محافظت انان از وبا میبایست در نتیجه این الگو مصرف مشروبات باشد و از این رو، خود نیز به صورت حریصانهای مست میکردند». امروز نیز میتوان حکایات مشابهای در مورد معجزه روغن بنفشه و یا مشروبات الکلی برای مقابله با کرونا یافت. البته این موضوع فقط شامل ایران نمیشود و شایعات مشابه دیگری در همه کشورها وجود دارند. اما مسلماً در کشوری که اعتماد به حکومت در پایینترین سطح قرار دارد و ارتباط بین مردم و حکومت به دلایل مختلف دچار کاستی گشته، زمینه برای رشد چنین شایعاتی مناسبتر است.
فقر، گرسنگی، بیماریهای واگیر، ستم حکومتیان و اربابان، فشار زیادی را بر طبقات فرودست ایران وارد میکرد. شورش و ناآرامی ، تحریک و جنگهای محلی در دوران قاجار امری بسیار عادی بود. بنا به نوشته جان فوران در طول ۴۰ سال اول سلطنت ناصرالدینشاه یعنی بین سالهای ۱۸۸۸-۱۸۴۸ ، ۱۶۹ مورد شورش به وقوع پیوست که بزرگترین آن جنبش بابیه بود. شورشهای شهری متعددی در کرمان، شیراز، اصفهان، تبریز و ... بر سر مسائلی چون مالیات اضافی، قیمت بسیار زیاد مواد غذایی، کمبود نان، ظلم حکام و والیان منفور قبل از شورشهای بابیان بوقوع پیوسته بود. جنبش باب بسیاری از تهیدستان شهری و روستایی و اقشار پایینی روحانیت که تحت فشار بسیاری قرار داشتند، را حول برخی از خواستههای مردمی بر علیه حکومت متحد ساخت. تلفات زیاد ناشی از انواع بیماریهای واگیر، از جمله وبا، طاعون و یا کمبود حداقل مایحتاجات زندگی بر اثر قحطیهای ادواری، همه را آماده پذیرش یک منجی بزرگ کرده بود. مهدی جدیدی میتوانست بسرعت در کشور آرامش برقرار کرده و سفرههای خالی را پر نماید. بنابراین اپیدمیهای بزرگ، در بستر معضلات بزرگ ساختاری کشور و فاصله حکومت و مردم، بویژه طبقات تهیدست موجب نه فقط بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بلکه سیاسی بزرگی گشتند. این اپیدمیها، ناتوانی حکومت در مدیریت بحرانها، و عدم علاقه دولتیان به جان و مال مردم را بیش از پیش نشان دادند.
بنا به گفته هما ناطق، ناخوشی در مواردی «منبع مداخل حکام و ملایان هر دو بود.» در شرایطی که همیشه تجمع زیاد در عتبات و اماکن مقدسه مسلمانان، موجب گسترش بیماریهای واگیر شده است، اما بخش بزرگی از روحانیت با دارالشفا خواندن اماکن مقدسه، فقط هیزم در آتش جانگذار بیماریهای ساری میانداختند. بنا به گفته گوبینو به هنگام شیوع وبا در تهران «اخوندهای ثروتمند قبل از همه فرار نمودند». اهل قم با چشمان خود دیدند که «وبا بکلی رفع» شده بود، اما «حاکم و آقای متولی» از ترس جان به شهر نمیامدند. روحانیون نیز مردم را در دوران شیوع بیماری با روضهخوانی و سینهزنی و رفتن به مصلی سرگرم میکردند و به عنوان دوای هر بیماری، خوردن «تربت سیدالشهدا» را تجویز میکردند. «به هنگام مصیبت در اعتقاد خودشان سستی پیدا میشد و زودتر از دیگران میدان را خالی میکردند و دیرتر بازمیگشتند.» (هما ناطق، تأثیر اجتماعی و اقتصادی بیماری وبا در دوره قاجار).
در چنین دورانی، برخی از روشنفکران با مقایسه شرایط ایران و عثمانی نه فقط در برخورد با مسأله بیماریهای واگیردار بلکه تمام معضلات اجتماعی و اقتصادی دیگر، نیاز هر چه بیشتر اصلاحات را درک کردند. اعتمادالسلطنه در مورد وبای ۱۳۱۰ ق (۱۸۹۳ م) نوشت: «سلطان عثمانی از جیب خود صد و پنجاه هزار لیره خرج قرنتین حدود خود نمود که رعیتش را سالم نگه بدارد. این نوع حفظ جان رعیت را میکنند» که ما نکردیم. روزی دچار قحطی، روز دیگر وبا و طاعون.
تأثیر اقتصادی وبا بسیار روشن بود. این تأثیر فقط موجب افزایش فقر و بینظمی نبود. با کاهش جمعیت فعال کشور، میزان تولید کشاورزی و صنعتی بشدت کاهش یافت به طوری که ثروتمندان نیز متضرر گشتند. تجارت ابریشم یکی از منابع بزرگ درآمد شمال کشور بود. بنا به گفته برخی از مورخین جدید، عامل اصلی سقوط این صنعت ورود آفت از کشورهای دیگر به ایران بود، اما برخی، وبا را عامل اصلی سقوط این صنعت قلمداد میکنند. امروز با شیوع کرونا، مشکلات اقتصادی جهانی کمکم چهره خود را نشان میدهد. این مشکلات بهقدری عظیم هستند که حتی نمیتوان میزان خسارتهای احتمالی را پیشبینی کرد. در گذشته نه چندان دور نیز، امینالضرب ، از تاجران بزرگ دوران قاجار، با ناامیدی از «کسادی کسب و تجارت» به هنگام وبای ۱۸۹۳ م یاد میکند، «گمان ندارم شیرازه زندگی کاسبها و تجار دیگر به هم گرفته شود».
اگرچه در ابتدا بسیاری وبا را خشم الهی و «کفاره گناهان خود» میپنداشتند، و اگرچه طالبوف در شکایت از سکوت مردم ایران بناحق گفت: «ان ناخوشیهای وحشتافزا از قبیل طاعون و وبا در جایی میافتد که مردمش از شدت جهل و کاهلی بپا نمیخیزند، همه کار را به «امید خدا» میگذارند و »منتظر میشوند که ملائک از آسمان آمده » اموراتشان را نظم دهند. پس آن مردم «خود اسباب آن [ناخوشیها] را فراهم میاورند»، اما کمکم مردم ایران به این نتیجه رسیدند که وبا، طاعون، قحطی، و بلایای طبیعی دیگر نتیجه بیلیاقتی حاکمان و ظلم آنها بر طبقات محروم جامعه است.
هامبورگ
ایسا بریگز مورخ انگلیسی معتقد بود که بررسی جنگ، انقلاب و بحرانهای ناگهانی وبا، بیش از هر چیز دیگری میتواند ساختار و نحوه عملکرد جامعه مدرن اروپایی را آشکار سازد. از نظر او تهاجم وبا به خوبی لایههای پنهان عقاید و خرافات مردم را نشان میداد. آن همچنین با برملا ساختن استانداردهای زندگی و وضع مسکن جوهر روابط طبقاتی و اجتماعی را آشکار کرده و اولویتهای قدرت دولتی را فاش مینمود. درست به همین خاطر او معتقد بود که مورخین میبایستی برای به بررسی پنج موج پی در پی وبا پس از سال ۱۸۳۰ بپردازند. زیرا
«هر زمان کشورهای اروپایی را تهدید مینمود، دلهرههای اجتماعی را سریعتر میکرد. هر کجا که ظاهر میگشت، کارایی و انعطافپذیری مدیریت محلی را به آزمایش میگذاشت. آن به طرز بیرحمانهای نقایص سیاسی، اجتماعی و اخلاقی را فاش مینمود. آن بانی شایعات، سوظنها و حتی گاهی کشمکشهای خشونتبار اجتماعی بود. نه فقط الهامبخش موعظهها بلکه رمانها و آثار هنری بود. از این رو، مطالعه وبا چیزی بیشتر از مطالعه یک تجربه در علم بیماریهای مسری است، اگر چه این نیز جالب است. این امر مهمی در فصل تاریخ اجتماعی است که نادیده گرفته شده است.»
کتاب «مرگ در هامبورگ» اثر ریچارد ایوانز، این پرسش را مطرح میسازد که چگونه شیوع وبا در شهر هامبورگ در تابستان ۱۸۹۲ در طی شش هفته موجب مرگ نزدیک به دههزار نفر گشت؟ ایوانز نشان میدهد که هامبورگ شهر نیمه خودمختاری بود که در رگهایش خون تجارت آزاد جاری و فلسفه سیاسیاش لیبرالیسم بود. حاکمین شهر با اعتقاد به سیاست اقتصاد آزاد ، خط مشی جلوگیری از هر گونه محدودیت در تجارت و کسب ثروت را دنبال میکردند. مشکلات طبقه کارگر در حال رشد و جامعه گسترده مهاجرین که معضل مهم هامبورگ محسوب میگشت نیز قرار بود با شکوفایی اقتصادی شهر به خودی خود حل شوند. بنا به گفته ایوانز هامبورگ بیشتر شبیه شهری در انگلستان جان برایت (سیاستمدار انگلیسی طرفدار پر و پا قرص تجارت آزاد در قرن نوزدهم) بود تا رایش بیسمارک.
در این زمان نظریه میاسما در مورد نحوه شیوع بیماریهای واگیر چون وبا یا طاعون همچنان طرفداران زیادی داشت. بنا بر این تئوری مه مسموم کنندهای بنام میاسما که گاه از آن به عنوان «هوای شب» نیز یاد میشد، منشاء بیماری وبا بود. گاه ان، بوی بد نشأت گرفته از پوسیدن مواد الی، گاه تحولات جوی تلقی میشد . با آنکه پزشک انگلیسی، جان اسنو در وبای ۱۸۵۴ لندن نشان داده که نشت سیستم فاضلاب شهر به چاههای آب اشامیدنی موجب شیوع وبا گشته بود و هیچ رابطهای بین هوای بد و گسترش وبا وجود نداشت، این تئوری برای بورژوازی هامبورگ همچنان مهم تلقی میشد. حل مشکلات بهداشتی تا زمانی که امکان داشت به تعویق انداخته شد. زمانی که پروژه آب لولهکشی نیز پس از مدتها به اجرا در امد، آن را با خست تمام پیش برده و به دست مهندسین انگلیسی سپردند. در نهایت، اجرای نادرست طرح اب، خود در شیوع بیشتر وبا نقش داشت. تئوری میاسمایی ماکس فون پتنکوفر که علت شیوع بیماریهای واگیر را منتسب به جریان خاک، آب و هوا میدانست با ذائقه آنها جور در میامد زیرا مسئولیتی برای طبقه حاکم قائل نمیشد. مسئولیت فردی بسیار مهم بود و هر شخص قبل از هر چیز موظف بود تا با حمام کردن، استفاده از هوای تازه و ...خود را در مقابل بیماری ایمن سازد. نه فقط سناتورهای شهر، بلکه پزشکان نیز مخالف قرنطینه بودند، چرا که میتوانست شهره شهر را خراب کند. حتی اعتقاد به میاسماتیسم در مناطق دیگر به معنی تلاش برای برخی از اقدامهای بازدارنده بود، اما در هامبورگ توسل به چنین تئوری فقط بهانهای برای بیتفاوتی و بیعملی محسوب میشد.
در «مرگ در هامبورگ» ایوانز نشان میدهد فاجعه بزرگ هامبورگ قبل از هر چیز ریشه در آب اشامیدنی کثیف داشت. حاکمین هامبورگ دقیقاً به خاطر منافع اقتصادی و اعتقادات لیبرالیستی ناب خود، از سرمایهگذاری در تأسیسات آب خودداری کردند. هامبورگ تقریباً تنها شهر بزرگی در المان بود که به دلایل اقتصادی از تاسیس فیلتر شنی برای تصفیه آب اشامیدنی خودداری کرده بود.پس از فاجعه هامبورگ، روبرت کخ مسئولیت بررسی فاجعه را به عهده گرفت. تلاش بیپایان برای یافتن همه سرنخها به یک پیروزی برای علم میکربشناسی ختم شد. کخ موقعی که زاغهنشینهای هامبورگ را بازرسی میکرد با اندوه فراوان نوشت که در آن زمان خود را در جهان دیگری یافته است: «من فراموش کردم که در اروپا زندگی میکنم». در نهایت هامبورگ مجبور شد در سیستم پروسی ادغام شود.
فاجعه هامبورگ و پنهانکاری مسئولین و پزشکان در مورد میزان مرگ و میر، ترس از ضربه زدن به حیثیت و آبروی شهر نه تنها به بورژوازی حاکم کمکی نکرد، بلکه با اپیدمی و گسترش آن، هم ضربه اقتصادی بزرگی به هامبورگ وارد آورد و هم موجب آبروریزی شهر گشت. مارک تواین که در همان زمان به هامبورگ سفر کرده بود نوشت: فقدان اطلاعات در مورد فاجعه وبا و تعداد کشتهشدگان بسیار هشداردهنده است. او بشدت از نحوه برخورد مسئولین با فرودستان جامعه که به زور از خانههایشان به «خانههای طاعونزدگان» منتقل میشدند و در آنجا میمردند انتقاد کرد.
باید به خاطر آورد که کتاب ریچارد ایوانز که خود در دانشگاه هامبورگ تحصیل کرده است، یک قرن پس از فاجعه هامبورگ در سال ۱۹۸۷ نوشته شد. او در این کتاب به خوبی پیوند توزیع ثروت، فقر و نابرابری ، روابط طبقاتی ، ایدئولوژی سیاسی و نظم حاکم سیاسی در شهر را نشان میدهد. کتاب رابطه بین لیبرالیسم سوداگرانه، نظم بهداشتی مبتنی بر میاسماتیسم که موجب مرگ هزاران نفر گشت، را ترسیم میکند. در پایان این قاجعه، قیصر که بدنبال مرکزگرایی و توسعه قدرت دولتی، و کخ که مایل بود میخ آخر را بر تابوت تئوری پوسیده میاسما بزند، پیروز گشتند.
ناپل
ششمین اپیدمی وبا در ۱۹۱۱، در گوشه دیگری از اروپا، در ناپل، فاجعه افرید. این اپیدمی موضوع کتاب فرانک ام سنودن بنام «ناپل در زمان وبا» است که به بررسی سیاست بهداشتی بورژوازی ایتالیا بین سالهای ۱۹۱۱-۱۸۸۴ میپردازد. سنودن به دقت به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه نخستوزیر وقت، جیووانی جیولیتی و مقامات بهداشت عمومی ایتالیا به طور سیستماتیک در مورد وضعیت بهداشتی کشور دروغ گفتند، مطبوعات را سانسور نمودند، در عمل مانع کار پزشکان گشتند، به طور سیستماتیک مفاد کنوانسیون بهداشت پاریس را نقض کردند و وسوسه سیریناپذیری در تأخیر اعلام واقعیت داشتند. انها سعی کردند میزان شیوع وبا را بسیار کمتر از آنچه که بود نشان دهند.
داستان از آنجا آغاز شد که در اپیدمی سال ۱۸۸۴ وبا جان عده زیادی در ناپل را ستاند. میزان مرگ و میر بقدری زیاد بود که تمام شهر بویژه فقرا را وحشتزده کرد، زیرا آنها امکان فرار از شهر را نداشتند. شهرهای بزرگ اروپایی مهمی چون برلین، لندن و پاریس توانسته بودند با اقدامهای بهداشتی موثری مانع شیوع گسترده وبا شوند. این موضوع باعث اعتراضات زیادی در مورد »اغماضهای بهداشتی» مسئولین ، به ویژه در کشوری که خود را صاحب یک دولت مدرن لیبرالی میدانست، گشت.
بعد از فاجعه ۱۸۸۴ حکومت تصمیم گرفت که به هر قیمتی از شیوع دوباره بیماری در سالهای آینده جلوگیری کند. مقامات تحت تأثیر تئوریهای میاسمای پتنکوفر طرحی را آماده کردند که بر اساس آن با ایجاد یک بلوار بزرگ مرکزی که خیابانهای اصلی را قطع میکرد، بتوانند «هوای ناپاک» را پراکنده کنند. اگر تئوری غلط پنتکوفر به کنار گذاشته شود، مسأله مهمتر فساد مالی بود. پولهای زیادی بنام حل معضل ناپل در حلقوم سیریناپذیر پیمانکاری انداخته شد که تنها هدفش، همچون همه سرمایهداران دیگر کسب حداکثر سود بود. پروژه دچار مشکلات فراوانی گشت و در نهایت «ریسانامنتو» که نام بازسازی پروژه بزرگ ایتالیا برای ایجاد محیط زیست سالم بود، دقیقاً مناطق زاغهنشینی که شاهد بیشترین مرگ و میر در اپیدمی ۱۸۸۴ بودند از پروژه حذف شدند!
انتونیو گرامشی پروسه اتحاد ایتالیا را در طی «انقلاب ارام» به دقت توصیف کرده است. گذار سیاسی به نظم جدید بدون مشارکت توده مردم و از بالا صورت گرفت. لیبرالهای حاکم جدید بسرعت با حاکمین گذشته پیمان دوستی بستند. نابرابری اقتصادی و تفاوت ساختاری بزرگی بین شمال و جنوب وجود داشت. لیبرالهای معروف جنوب اعتقاد داشتند که مشکل منطقه قبل از هر چیز مربوط به کمبود سرمایهگذاری در جنوب بود، و درواقع عقبماندگی آن به خاطر وجود دولتی بود که از طریق مالیات و دیگر تدابیر اقتصادی که در خدمت مناطق شمال رم بود، موجب تضعیف بخش صنعتی جنوب گشته بود. بنابراین از طریق تشویق بورژوازی شمالی به سرمایهگذاری در جنوب کشور، همه مشکلات حل خواهد شد. این راهحل نه تنها شکاف بین شمال و جنوب را از بین نبرد بلکه موقعیت «نیمه استعماری» جنوب را باز تولید نمود. مشکل جنوب نه تغییرات کمی بلکه کیفی بود، به عبارتی برای غلبه بر عقبماندگی جنوب، نیاز مبرمی به طرحهای اصلاحاتی رادیکال وجود داشت.
نابرابری شمال و جنوب دارای دو بخش پزشکی و اقتصادی بود. فقر، بیسوادی، بیکاری بالا، نبود زیرساختهای اقتصادی ، ناپاکی اب، دفع زبالهها و بسیاری از مشکلات ریز دیگر شرایط مناسبی را برای رشد وبا آماده کرده بود. اما، این فقط یک سوی سکه بود. بین مردم، بویژه ساکنین جنوب، و طبقه حاکمه دیوار بلند بیاعتمادی وجود داشت که آن نیز به اندازه مشکلات اقتصادی و پزشکی اهمیت داشت. مردم معتقد بودند که مقاماتِ بیتفاوت، شرایطی را فراهم میکردند که بیماری در زیر پوست قسمتهای پایین شهر همیشه رشد کند. ظهور ناگهانی بیماری به مثابه یک استراتژی برای از بین بردن افراد ناخواسته اضافی که میبایستی به شکلی از شرشان خلاص شد، تلقی میگشت. نابرابریها از هر جهت، هم ازنظر اقتصادی، و هم امکانات پزشکی افزایش یافت و اختلاف حکومت و مردم بیش از پیش شد. وبا به «استعارهای برای همه ناخشنودی جنوبیها در مقابل نظم سیاسی» حاکم بدل گشت. سرنوشت وبا در سال ۱۹۱۰ چنان با سرنوشت حکومت گره خورده بود که بازگشت آن در سال ۱۹۱۰ موجب سقوط دولت شد. از این رو نخستوزیر جدید، جیولیتی در سال ۱۹۱۱ تمام تلاشهای خود را بکار گرفت تا شیوع ۱۹۱۱ را از مردم پنهان نگه دارد.
حوادث ایران، هامبورگ، ناپل و بسیاری از کشورهای دیگر نشان میدهند که وبا در بسیاری از کشورهایی که به شدت شیوع یافت نقش مهمی در تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انها ایفا کرده است. آن، تاریخ پزشکی را به تاریخ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شهرها پیوند میزند.
پاندمی کرونا
امروز در میان روشنفکران چپ و لیبرال، اعم از ایرانی و خارجی، چند نحوه برخورد با این پدیده را میتوان تشخیص داد. از این رو باید بر چند نکته مکث کرد.
«وضعیت استثنایی کرونایی»
گابریل گارسیا مارکز در رمان «عشق سالهای وبا» داستان عشقی یکجانبه از سوی مرد ثروتمندی به زن جذابی را به تصویر میکشد. مرد عیاشی که در تمام دوران زندگی در حسرت عشق قدیمی خود بسر میبرد، و زنی که از زندگی خانوادگی خویش راضی است و حتی تا مدتها پس از مرگ شوهرش نیز حاضر نیست به عاشق مجنون خود پاسخ مثبت دهد. تا این که او در دوران پیری در انتهای رمان حاضر به مسافرت دریایی با عاشق قدیمیاش میشود. مردِ عاشق صاحب کشتی است و متوجه میشود که زن از حضور آشنایان قدیمی احساس شرم میکند، از این رو به ناخدا دستور میدهد تا با برافراشتن پرچم زرد بر کشتی به دیگران بفهماند که در کشتی وبا شایع شده است. مسافران کشتی پیاده میشوند و کشتی زیر پرچم دروغین وبا، از بندری به بندر دیگر بدون وظیفه سوار یا پیاده کردن مسافرین، میرود. سفر دریایی به یک ماه عسل برای آن دو بدل میگردد. زن و مرد از بازگشت به خانه و پایان سفر دریایی وحشت دارند و مایلند که به سفر خود زیر پرچم دروغین وبا ادامه دهند. در نهایت ناخدا از مرد میپرسد تا کی باید با پرچم زرد وبا ادامه داد: او پاسخ میدهد «برای همیشه».
جورجو آگامبن سالهای طولانی از «وضعیت استثنایی» و «زیست سیاست» صحبت کرده است. او بشدت و بدرستی نگران سوءاستفاده دولتهای سرمایهداری از وضعیت موجود است. اما نگرانی او تا حدی افزایش یافته که در مقاله «وضعیت استثنایی کرونایی» به این نتیجه میرسد که دول سرمایهداری زیر پرچم دروغین کرونا (مانند قهرمان داستان مارکز) در پی پیش بردن سیاستهای غیردموکراتیک خود هستند. وی میگوید : کرونا یک «سرماخوردگی عادی» است و «به محض آنکه تروریسم در مقام توجیهی برای اعمال اقدامهای استثنایی به ته رسید، ابداع و اختراع یک اپیدمی میتوانست بهانهای آرمانی برای گسترش » اقدامهای ضددموکراتیک گردد. به عبارت دیگر او به طرفداران تئوری توطئه از زاویه دیگری نزدیک میشود.
مسلماً دول حاکم برای پیشبرد تمام سیاستهای ضد دموکراتیک خود فرصتی طلایی گیر اوردهاند. بسیاری از قوانین با سرعت تغییر خواهند کرد و همه نیروهای دموکرات باید گوش بزنگ باشند، هر چند که در شرایط حاضر صدای آنها به گوش هیچکس نخواهد رسید. اما از سوی دیگر باید به خاطر آورد ، حتی اگر در آینده ثابت شود این یا آن گروه جاسوسی ویروس جدید را خلق کردهاند، امروز همه دول حاضر در آرزوی پایان هر چه سریعتر «وضعیت استثنایی کرونایی» با توجه به شرایط وخیم جهانی هستند. خیل عظمیی از نیروی فعال کشورها بیکار خواهند شد، شرکتهای فراوانی ورشکست میشوند و اقتصاد جهانی باید با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کند. به عبارت دیگر، شرایط، استثنایی است اما آن زیر پرچم دروغین به روند خود ادامه نمیدهد.
برای حفظ نظم جامعه کنونی بسیاری از دول مجبور به اتخاذ تصمیماتی هستند که ممکن است موجب نابودی برخی از شرکتها شوند تا آنکه بتوانند سرمایهداری و مکانیزمهایی که چرخ آن را به حرکت وا میدارد نجات دهند. نجات نیروی کار نیز بخشی از این مکانیزمهاست. در چنین شرایطی، دول کنونی با اتخاذ سیاستهای متفاوت نشان خواهند داد تا چه اندازه به دموکراسی و حفظ تهماندههای دموکراسی لیبرالی پایبند خواهند بود.
یک پدیده غیرسیاسی
در بسیاری از کشورها برای مبارزه با ویروس کرون شرایط جنگی اعلام شده است. در چنین دورانی معمولاً احساسات ناسیونالیستی بیش از هر چیز دیگری رشد میکند. ترس از جان خود و عزیزان نزدیک، کار، حفظ خانه و هزاران علایق کوچک دیگر و اینکه کشورها در چارچوب مرزهای خود و بر اساس «منافع ملی» خویش تصمیم میگیرند، موجب رشد چنین احساساتی میگردد. نیروهای سیاسی معینی تمام تلاش خود را برای تند کردن آتش احساسات ناسیونالیستی به کار خواهند گرفت. در شرایط جنگی، معمولاً انتقاد از سیاست دولت حاکم هزینه زیادی در بر دارد و بسیاری حاضر به پرداخت چنین هزینهای نیستند. بسیاری از روشنفکران به دفاع فعال از سیاستهای دولتی میپردازند و برخی سکوت اختیار میکنند.
در طول تاریخ معاصر جهان، ایجاد ائتلافهای وسیع حزبی در شرایط جنگی در کشورهای دمکراتیک پدیدهای آشناست. هدف چنین ائتلافهایی در درجه اول، نشان دادن «اتحاد ملی» و مشروعیت بخشیدن به تصمیمات سخت دولتی است که در شرایط جنگی باید اتخاذ شوند. اما همه اینها به معنی عدم وجود اختلاف نظر نیست.
اخیراً در طی مباحث و مقالات جالبی، برخی از دوستان با طرح نکات کاملاً درستی به یک نتیجه نادرست میرسند، از جمله این که نباید معضل کرونا را به« امری سیاسی» بدل کرد. مثلاً بسیاری «وظیفه خود میدانند که خبر رسانی کنند و تا آنجا که ممکن است این امر را نیز سیاسی کنند» ( رضا فانی یزدی – کرونا و ما ایرانیها، اخبار روز) یا اینکه «در این مواقع بحرانی، سیاسی کردن مساله و بهخصوص به شایعات دامن زدن کاری از پیش نمیبرد». در نهایت نتیجه گرفته میشود که «باید بگذاریم مردم و مسئولین بهداشت و درمان کشور بدور از هیجانات سیاسی و سمپاشی مخالفین به کار خود ادامه دهند....انها که به بیاعتمادی مردم در این شرایط دامن میزنند و یا ایجاد وحشت میکنند و مزاحمت ایجاد میکنند نه تنها کمکی به مردم نمیکنند که شاید بتوان به یقین گفت که بدتر از هر ویروسی به جان ملت افتاده و توان مقابله آنها را برای مقابله با این شرایط اضطراری از بین میبرند.» (همان جا)
این طرز برخورد، درست در نقطه مقابل طرفداران تئوری توطئه که در بالا بحث شد قرار دارد. این نوشته تلاش داشته که نشان دهد شیوع یک بیماری واگیر خطرناک که جان و مال عده زیادی از مردم را به خطر میاندازد نمیتواند در حوزه سیاست بازتابی نداشته باشد. برخورد غیرسیاسی با پدیدهای که پیامدهای ان همه بنیانهای عادی جامعه را از بیخ و بن زیر و رو میکند غیرممکن است. اعلام شرایط جنگی به معنی غیرسیاسی بودن نیست بلکه برعکس تأکید بر پیامدهای بسیار مهم سیاسی آن است، این اعلام جنگ به ویروسی که زبان ما را نمیفهمد نیست بلکه کانالیزه کردن منابع جامعه در جهت خاصی است. اصطلاح «وضعیت سیاسی کرونایی» دقیقاً دلالت بر همین موضوع دارد. بسیاری از انقلابها و یا تغییرات مهم اجتماعی در ارتباط نزدیک با جنگهای محلی، منطقهای و یا جهانی بوقوع پیوستهاند. همه حکومتها اعم از استبدادی و یا دمکراتیک به خوبی از پیامدهای ناگوار تصمیمات خود آگاهی دارند. آنها که عاقلتر هستند تأکید بر همبستگی و اتحاد عمل نموده و نیروهای اپوزیسیون را در تصمیمات خود شریک میکنند. آنها که یکهتاز هستند، ضمن تاکید بر ناسیونالیسم و ضرورت مبارزه مشترک، به سرکوب هر صدای مخالفی میپردازند.
در هر جنگی ، سربازان عادی بیشترین جانبازی و فداکاری را میکنند، در پایان جنگ در بهترین حالت یک مجسمه سرباز گمنام به نام هزاران سرباز برپا خواهد شد. پرستاران و پزشکان زیادی جان خود را در راه مبارزه با بیماریهای واگیر از دست دادهاند و امروز نیز در این راه، در کار روزانه طاقتفرسای خود از دست خواهند داد و شاید هیچگاه مجسمه پرستار گمنام نیز برپا نشود. برای بسیاری از چپگرایان، تاکید بر سیاسی بودن قطعاً مخالفت با این جانبازان سفیدپوش نیست بلکه برعکس حمایت از انهاست. چگونه باید شرایطی را فراهم کرد که هم مردم زجر کمتری را متحمل شوند و هم کادر پزشکی بتواند در شرایط بهتری، هم امروز و هم در اینده، به کار مهم خود ادامه دهد. این به معنی مخالفت با هر تصیم دولتی نیست بلکه ترغیب دولت به در نظر گرفتن منافع اکثریت مردم در مقابل منافع اقتصادی و سیاسی قشر معین و کوچکی است. نشان دادن راههای مختلف مبارزه با یک معضل بزرگ است. هدف برملا کردن دروغهاست و نه فرو رفتن در منجلاب تزویر و ریا. صدای بیصدایان شدن است نه همنوایی با هر اقدامِ آنهایی که تمام رسانهها را در خدمت خود گرفته و مهر سکوت بر لبان دیگران زدهاند.ضمنا باید به خاطر داشت، همه اینها، به معنای نفی تلاشهایی که موجب کاهش رنج مردم میگردد، نیست.
دموکراسی یا دیکتاتوری
تاکنون در برخورد با کرونا کم و بیش سه راه مختلف پیش گرفته شده است. اول، راه اقتدارگرایانهای که چین اتخاذ کرد. در آنجا، رهبری حزب با اتخاذ تصمیمات قاطع، جنگ بر علیه ویروس کرونا را اعلام نمود. سیستم کنترل شدید برای پیشبرد تصمیمات اتخاذ گشته، بکار بسته شد و همزمان منابع کشور برای خدمت به منطقه اسیبدیده به کار گرفته شد. دوم، راهی که بسیاری از کشورهای دمکراتیک در پیش گرفتهاند. در این کشورها، تصمیمات سیاسی از طریق مذاکره با نیروهای اپوزیسیون در جهت اصلاح مواد قانونی صورت میگیرد، بستههای اقتصادی بزرگی برای تشویق مردم به اجرای قوانین وضعیت استثنایی، جلوگیری از ورشکستگی شرکتها و بیکاری، ممانعت از فروپاشی سیستم درمانی برای خاموش کردن آتش این بیماری که ترس در جان همه انداخته ، اعلام شده است. هر دو دسته از کشورها ضمن استفاده از نظرات متخصصین، طبعا به درجات مختلف، بر سیاسی بودن تصمیمات حکومتهایشان تأکید دارند.
در این میان دسته سوم کوچک دیگری نیز وجود دارد که رهبری بحران را کم و بیش به دست متخصصین سپرده است. مثلاً در سوئد، بنا بر قانون اساسی این کشور، نهادهای دولتی که در حالت عادی مسئولیت معینی دارند، در دوران بحران نیز همچنان همان مسئولیت را به عهده دارند. بنابراین در شرایط مبارزه با کرونا، مسئولیت هدایت بحران بر عهده اداره بهداشت عمومی سوئد است و نه نخستوزیر این کشور. این وزارتخانه نیز به نوبه خود انستیتوی بیماریهای عفونی را مسئول مستقیم جمعاوری و ارائه طرحهای مبارزه با مهار ویروس کرونا میداند. از این رو بسیاری از تصمیماتی که پیامدهای کاملاً سیاسی دارند بر عهده عدهای متخصص نهاده شده است. این طرز برخورد دارای مزایا و معایب معینی است. بزرگترین مزیت آن عدم مداخله احزاب حاکم و اپوزیسیون در روند تصمیمات این نهاد و حمایت از تصمیمات انهاست. مهمترین ضرر آن سپردن تصمیمات بسیار مهم که پیامدهای کاملاً سیاسی معینی دارند بر عهده عدهای متخصص است که مردم آنها را انتخاب نکردهاند. به عبارتی این یک معضل بزرگ برای دموکراسی است. آیا کسانی که مستقیماً توسط مردم انتخاب نشدهاند میتوانند در مورد مسائل بسیار مهمی که جان و مال مردم به طرحهای انها بستگی دارد، تصمیمگیری کنند؟ و یا آنکه این نمایندگان مردم هستند که با مشورت متخصصین بایستی تصمیمات مهم را اتخاذ نمایند؟
در طی دوران حکومت نئولیبرالیسم، عده زیادی از سیاستمداران، حل مسائل مهم اقتصادی را بر عهده بازار گذاشتند. بحران مالی ۲۰۰۸ ضربه بزرگی به این طرز تفکر زد. بحران اخیر کرونا به معنی به عقب رانده شدن کامل بازار و در عمل تأکید نیروهای سیاسی بر اولویت اتخاذ تصمیمات از سوی احزاب و نهادهای سیاسی است. بحران جاری از سوی دیگر، تأکید بیشتر بر قدرت دولت مرکزی در حل مسائل مهم بهداشتی-اجتماعی است. این خود موجب تضعیف نظرات دستهای از چپگرایان میگردد که طرفدار سیاستهای محلی و قدرت کاملاً غیر متمرکز دولتی هستند.
بحران حاضر، یکی دیگر از مشکلات سیاست نولیبرالی را آشکار میسازد. بنا بر مدل «Just in Time» بسیاری از کشورها در عمل میبینند چگونه به منظور کاهش هزینههای دولتی ، تمام خدماتی را که دولت در گذشته در اختیار داشت، به عهده شهروندان گذاشتند. و اکنون، در اکثر کشورها، دارو، وسایل بهداشتی، مواد غذایی .. حتی برای آنکه نیازهای مردم برای مدت بسیار کوتاهی تأمین شود، وجود ندارد و درست در شرایط بحرانی، تهیه این وسایل از عهده هیچ کسی برنمیاید. این موضوعی است که در این بحران، بویژه با حذف چین به عنوان کارخانه جهانی بیش از پیش مشهود شد.
دموکراسی یا دیکتاتوری؟ اگر در شرایط بحرانی ، نظرات مختلف برای حل بحران نتوانند در جامعه بازتاب یابند، ریسک اتخاذ تصمیمات غلط بسیار زیاد میگردد. معضلی که حتی چین نیز در ابتدای شروع بحران با آن گریبانگیر بود و مقامات محلی کسانی را که شیوع ویروس جدید را اعلام کرده بودند، مجازات نمودند. از سوی دیگر، بسیاری از احزاب در کشورهای لیبرال دمکرات نیز در عمل نشان دادهاند که خواهان دور زدن قوانین دموکراتیک هستند. در چنین شرایطی وجود صداهای منتقدی که هدف اصلیشان نه کسب امتیازهای سیاسی بلکه یافتن راهحلهای مناسب برای کمک به مردم است، بیش از پیش اهمیت مییابد.
ویروس دموکرات؟
بنا به گفته محمد فاضلی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی «کرونا از جنس مخاطراتی است که کم و بیش دموکراتیک عمل میکند. ویروس دموکرات، وصف تلخ و تا اندازهای واقعی برای کرونا است...تبعیض قائل نمیشود، هر کسی را که مستعد باشد میکشد و فرقی نمیکند مسئول، اصلاحطلب، اصولگرا، در قدرت یا بیرون قدرت باشد. فقیر و غنی نمیشناسد.» بسیاری این نظر را قبول دارند.
واقعیت این است که هیچیک از بلایای طبیعی تبعیض قائل نمیشوند. این فقط انسان است که خود را «اشرف مخلوقات» میداند، دیگران از ویروس ، باکتری، و سرطان گرفته تا زلزله، طوفان، اتشفشان، بهمن و آلودگی هوا تفاوتی بین انسانها قائل نیستند. از این جهت همه «دموکرات» هستند. این ساختارهای نابرابر اجتماعی حاکم در دنیای کنونی است که منابع و امکانات زیستی و درمانی را بر اساس ثروت، قدرت و موقعیت اجتماعی انان تقسیم میکنند. طبعا در کشورهای مختلف تفاوت زیادی در میزان دسترسی مردم عادی به امکانات پزشکی وجود دارد، اما حتی در بهترین کشورهای دولت رفاه نیز بین فقیر و غنی، دهاتی و شهری، پیر و جوان، بیکار و شاغل، کارگر و کارفرما فرق زیادی است. در کشورهای معروف دولت رفاه که میزان نابرابری در آنها در چند دهه اخیر ، بسیار افزایش یافته است، میتوان به خوبی این تفاوتها را مشاهده کرد.
میتوان یک لحظه به چند نمونه ساده فکر کرد: کسانی وجود دارند که به خاطر نداشتن امکانات مالی، به تعداد زیاد در خانههای کوچک زندگی میکنند. از امکانات بهداشتی مناسب در محل زندگی و کار برخوردار نیستند. برای سرکار رفتن مجبور هستند از وسایل نقیله عمومی استفاده کنند و به خاطر دوری از محل کار ساعتها، در اتوبوس، قطار و ترامواهای شلوغ، از مکانی به مکان دیگر نقل مکان میکنند. به علت نداشتن بیمههای شغلی، کار سیاه و یا کارهای موقتی امکان غیبت در سر کار را ندارند و حتی در مواقع بیماری مجبور هستند برای گذران زندگی حتماً سر کار حاضر شوند. اگر مهاجر غیرقانونی در یک کشور اروپایی باشند، از حداقل امکانات بیمههای اجتماعی نیز برخوردار نیستند، به علت ندانستن زبان رسمی، اشنایی کافی با شیوههای مبارزه با ویروس کرونا ندارند. حال در مقابل کسانی را در نظر بگیرید که در خانههای مجهز زندگی میکنند. دور کاری میکنند و در مواقعی که لازم میبینند با ماشین خود سرکار میروند. به جز بیمههای همگانی درمانی از بیمههای شخصی جداگانهای برخوردار هستند. نگران بیکاری و یا امرار معاش نیستند... آیا این دو گروه به یک اندازه در خطر ابتلا قرار دارند؟
در همه کشورهای اروپایی به ویژه پس از تغییرات ساختاری اخیر و خصوصیسازی گسترده و تلاش برای پایین آوردن تعداد تختهای بیمارستانی، مسأله اصلی کمبود بخشهای مراقبتهای ویژه در شرایط بحرانی است. در چنین شرایطی کدام یک از دو دسته بالا شرط زنده ماندن را دارند؟
ویروس کرونا «دموکرات» است و به پیر و جوان رحم نمیکند و برای تکثیر خود به همه حمله میکند اما این به معنی آن نیست که پیامدهای سرایت برای همه گروهها یکی است. آن جان «ضعیفترها» را میستاند در حالی که «قویترها» ممکن است حضور این میهمان ناخوانده را در بدن خود احساس نکنند. پیرها و مریضهایی که بیماریهای زمینهای دارند قربانیان عادی این ویروس هستند.
در زمانی که ترس و وحشت باعث شده بسیاری از مردم عادی نگران تهیه غذای فردای خود باشند، خرید و فروش خانههای لوکس در منطقه همپتون نیویورک رکورد زده است. بسیاری از ثروتمندان و الیت جامعه در حال نقلمکان به آنجا هستند. در دورانی که شرکتهای هواپیمایی در حال ورشکستگی هستند، شرکتهایی که خدمات جتهای خصوصی را برای مشتریان ثروتمند خود عرضه میکنند، فروش بالایی دارند. در سوئد مانند بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی، بیمارستانها از نداشتن ماسکهای منا سب رنج میبرند، اما یکی از شرکتهای موفق تولید ماسکهای بهداشتی، شرکت ایرنوم سوئدی است که ماسکهای خود را به قیمتهای نجومی ۱۰۰-۷۰ دلار میفروشد. ستاره معروف سینما، خانم گوئینت پالترو که از جمله در فیلمهای مرد اهنی( ایرونمن) بازی کرده است برای این نوع از ماسکها در اینستاگرام خود که میلیونها فالوور دارد، تبلیغ میکند.این ماسکها با وجود قیمت بالا طرفداران زیادی دارند.
چپها در پاسخ به پرسش «علم بهتر است یا ثروت؟» همیشه به اولی رأی دادهاند. امروز با توجه به تلاش دانشمندان برای یافتن واکسن کرونا، عدهای به درستی قدردان تلاش پژوهشگران شرکتهایی چون کیورواک (CureVac) هستند، اما به نظر میرسد حتی در این مورد نیز همه نگاهها متوجه دیتمار هوپ، میلیاردر آلمانی- صاحب کلوب فوتبال هوفنهایم ، شرکت کیورواک ..- و تصمیم وی برای آینده آن شرکت است تا پژوهشگرانی که شب و روز در پی یافتن واکسن جدید هستند.
کلام اخر
در عرض ۲۰۰ سال گذشته، جهان شاهد هفت پاندمی وبا بوده است. این بیماری واگیر معمولاً بر اثر استفاده از آب کثیف و غذای ناسالم شایع میشود. اگرچه در اخبار چیزی راجع به آن شنیده نمیشود، اما سالانه چند میلیون نفر گرفتار آن میگردند. در سال ۲۰۱۵ بیش از ۲۸ هزار نفر در اثر ابتلا به آن جان سپردند. بر خلاف ویروس کرونا که تهدید بزرگی علیه جان سالمندان است، وبا تهدید بزرگی بر علیه کودکان محسوب میشود. این بیماری عمری بسیار طولانی دارد و در نوشتههای سانسکریت که قدمتی ۲۵۰۰ ساله دارند نیز از آن یاد شده است. با همه این احوال، این بیماری نه هندی است و نه آسیایی و اگرچه انگلیسیها آن را در هند «کشف» کردند، اروپای قدیم نیز بارها شاهد شیوع آن بوده است. هر چند ویروس جدید کرونا در چین «کشف» شد، اما انواع مختلف ویروس کرونا در سده کنونی، در چند کشور مختلف جهان در زمانهای مختلف اعلام وجود کرده است.این فقط تنگنظران ناسیونالیست هستند که همیشه خود را «قربانی اشتباهات دیگران» میدانند.
تاریخ دویست سال گذشته و تجربه پاندمیهای وبا که سرعت شیوع آن نتیجه جابجایی سریع افراد- از جمله بر اثر استفاده از راه آهن- بود، شباهتهای زیادی با پاندمیهای اخیر و «وضعیت استثنایی کرونایی» در دوران جابجایی سریع از طریق هواپیما دارد. در پاندمیهای دویست سال گذشته، عواقب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بیماریهای مسری بسیار چشمگیر بوده است. بیش از نیم قرن پیش مورخینی چون ایسا بریگز و لویی شوالیه بر این نکته تأکید کردند، تجربه کشورهایی که پاندمیهای وبا را از سر گذراندند نشان میدهد چگونه تاریخ بیماریهای مرگبار با تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیوند خورده است.
از سوی دیگر استاد تازه از دست رفته، زنده یاد فریبرز رئیس دانا به ما یادآوری میکند که بسیاری از پژوهشگران و روشنفکران به هنگام بحران فقط نشانههای بحران را میبینند. انها در بحران حاضر، پیوند بین ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بیمار گونه جامعه با پدیده پزشکی را ـ که در کمال وضوح تمام نقاط ضعف آن ساختارها را نشان میدهد- نادیده میگیرند. از این رو همگام با بسیاری از سیاستمداران به این اکتفا میکنند که «این ویروس دشمن ماست» و مقامات کنونی، ناخدایان کشتی هستند که در توفان نوح گرفتار امدهاند. آنها حاضر نیستند به این پرسش پاسخ دهند چرا در جوامع کنونی ما، عده کثیری هر چند سال یک بار باید جان خود و عزیزان خویش، کار، خانه وکاشانه و چندر غاز پول (در بهترین حالت) را به دلایل متفاوت در خطر ببینند، در حالی که عده قلیلی در طی همین مدت به عنوان پیروزمندان همیشگی صحنه نبرد نابرابر را ترک میکنند؟ آنها معیار قضاوت خود را حرف و در بهترین حالت «نیات خوب» مدیران و نه عمل انان قرار میدهند. آنها فراموش میکنند که «جهنم نیز با نیت خوب سنگفرش شده است.»
برخی نیز چنان غرق در تئوریهای توطئه گشتهاند که همه چیز را ساخته و پرداخته دست دیگران میدانند. همه چیز در نقایص ساختارها گم میشوند و حاضر به دیدن واقعیت بحران جاری نیستند.
بحران کنونی پیامدهای بسیار ملموسی برای همه خواهد داشت. یا بحران جاری مانند بحران مالی ۲۰۰۸ «اوباماوار» حل خواهد شد و فرودستان جامعه بار آن را به دوش خواهند کشید و یا اینکه این بحران منجر به تغییرات ساختاری خواهد گشت که نئولیبرالیسم زخمخورده را همراه با بسیاری از قربانیان بحران کنونی دفن خواهد نمود. امروز بسیاری راهحل بحرانهای آینده را «دموکراسی اقتدارگرا» میدانند، و بار سنگینی بر دوش نیروهای مترقی میگذراند که وظیفه خود را تعمیق دموکراسی و نه تضعیف آن میدانند. متاسفانه،تجربه انتخاباتی آمریکا تاکنون نشان داده است، این بحران به تقویت طرفداران اصلاحات عمیقتر بیمههای درمانی بدل نگشته است. آیا امیدی به اروپا هست؟
منابع
فریبرز رئیس دانا، علل، عوامل و انگیزههای اقتصادی-اجتماعی بروز بحرانها و تهدیدهای اجتماعی در ایران
ویکیپدیا
فرانک ام سنودن، ناپل در زمان وبا
هما ناطق، تأثیر اجتماعی و اقتصادی بیماری وبا در دوره قاجار
ویلم فلور، سلامت مردم در ایران قاجار
ریچارد ایوانز، مرگ در هامبورگ
فریدون ادمیت، امیرکبیر و ایران
نیکی کدی، ایران دوران قاجار و برامدن رضاشاه
ارش حیدری، تنظیمات ایرانی
علیاکبر جعفری، نسرین فروغی، بررسی و تحلیل پراکندگی بیماریهای وبا و طاعون در ایران
جورجو اگامبن، وضعیت استثنایی کرونایی
رضا فانی یزدی، کرونا و ما ایرانیها
جان فوران، مقاومت شکننده

