[download id=”1753″]
اخیراً مجله تایم در نیویورک گرتا تونبرگ ۱۶ ساله را به عنوان یکی از شخصیتهای بانفوذ دنیا در کنا دونالد ترامپ، پاپ فرانسیس و افراد مهم دیگر دنیا معرفی کرد. همه چیز با یک اعتصاب مدرسه در ماه اوت ۱۹۱۸ آغاز شد. او روزهای جمعه هر هفته به جای رفتن به مدرسه در اعتراض به سیاستهای جاری زیست محیطی، که تقریباً تمام سیاستمداران فعلی سوئد و بقیه دنیا اتخاذ کردهاند، در مقابل پارلمان سوئد بست مینشست.
یک گزارش ناتمام (۳)
«چرا ایران انقلابی بوده است؟»
نوشته: رضا جاسکی
تعداد کلمات: ۸۵۶۰
"من تقریباً هیچگاه با همکلاسیهایم نیز سر کلاس صحبت نمیکردم. اما اکنون با تمام دنیا حرف میزنم»
گرتا تونبرگ، کنشگر محیط زیست
اخیراً مجله تایم در نیویورک گرتا تونبرگ ۱۶ ساله را به عنوان یکی از شخصیتهای بانفوذ دنیا در کنا دونالد ترامپ، پاپ فرانسیس و افراد مهم دیگر دنیا معرفی کرد. همه چیز با یک اعتصاب مدرسه در ماه اوت ۱۹۱۸ آغاز شد. او روزهای جمعه هر هفته به جای رفتن به مدرسه در اعتراض به سیاستهای جاری زیست محیطی، که تقریباً تمام سیاستمداران فعلی سوئد و بقیه دنیا اتخاذ کردهاند، در مقابل پارلمان سوئد بست مینشست. وی به خاطر بلاغت، دانش، شجاعت، اعتماد نفس و پایداری بینظیرش توانست ابتدا در کشورش محبوبیت کسب کند و سپس پیام او با سرعت نور به تمام کشورهای دیگر رسید. هماکنون عنوان اغازگر جنبش جهانی «اعتصاب مدرسهها برای اوضاع جوی» را کسب کرده است. پر واضح است که در مورد سرنوشت آینده پروژه یک دختر بیباک ۱۶ ساله ،که امروز برخی از سیاستمداران جهانی علاقه فراوانی برای گرفتن سلفی با او از خود نشان میدهند، نمیتوان هیچگونه پیشبینی درستی نمود. بخشی از مردم که از احزاب و سیاستمداران متعارف خود، هر چند رادیکال، ناامید گشتهاند، امید زیادی به کنشگرانی چون او دارند. اما قصد این قلم در این نوشته نه پیشگویی سرنوشت آینده سیاسی گرتا و نه حتی بررسی اوضاع اسفبار محیط زیست است. پرسش مرتبط با بحث این مقاله این است: چه چیزی باعث شد که یک دختر ۱۶ ساله با خصوصیات بسیار منحصربفردش به یک شخصیت بانفوذ جهانی بدل گردد؟ چرا حتی بسیاری از پیشکسوتان محیط زیست به او امید بستهاند؟
مسلماً میتوان دلایل زیادی برای موفقیت وی یافت. برخی همهچیز را در شخصیت منحصر بفرد وی، بعضی ارتباطات خانوادگی او با مطبوعات (مادر گرتا، مالنا اارنمان خواننده معروف اپرا نیز روشنفکری رادیکال و فعال در فضای عمومی سوئد محسوب میشود)، و دسته سوم، به زیرکی و قدرت بیان، سن کم و هزاران دلیل دیگر نسبت میدهند.
عده دیگری معتقدند که همه عوامل یادشده در شکلگیری روایت گرتا اهمیت دارند. اما به جز نقش عاملیت باید از عوامل مهم دیگری نیز یاد کرد.از نظر انان، قبل از هر چیز ما با یک واقعیت مادی، یعنی اوضاع بسیار اسفبار محیط زیست، روبرو هستیم. سپس، باید برای درک موفقیت گرتا بسیار عقبتر رفته و شاید به تاریخ مبارزه نیمقرن اخیر همه پیشکسوتان محیط زیست، همه دانشمندانی که هر روز و هر هفته با دقت و سماجت در مورد اوضاع نابسامان جهان گزارشهای خود را منتشر مینمایند، همه کنشگران بینام و نشان محیط زیستی که در سراسر دنیا به مبارزه برخاستهاند، همه مطبوعات و رسانههایی که قسمت اعظم صفحات و برنامههای خود را به موضوع محیط زیست اختصاص میدهند، توجه نمود. حال بدون قصد مقایسه دیو و فرشته در اینجا ، آیا میتوان پدیده محبوبیت خمینی و گرتا را با هم مقایسه کرد؟ از انجاکه در مثل مناقشه نیست، بدون آنکه چشمان خود بر این واقعیت که در ایران، خمینی رهبر یک انقلاب تودهای بزرگ بود و تونبرگ یک کنشگر نوجوان محیط زیستی است. ایا با وجود کیلومترها اختلاف ، میتوان شباهتهایی یافت؟
برخی از نظریهپردازان انقلاب ایران، ضمن آنکه برای عاملیت و نقش رهبری و مهارت خمینی در انقلاب ایران، و نقش اشتباهات شاه و کلاً رژیم سلطنتی در آن اهمیت زیادی قائل هستند، اما بر نکات بسیار مهم دیگری نیز تأکید دارند. عواملی که بدون وجود آنها شاید خمینی فقط نامی در کنار دیگر روحانیون بزرگ ایران بود.
انقلابات شهری
نیکی ار. کِدی (Nikki R. Keddie) تاریخنگاری است که بیش از هفت دهه به مطالعه و بررسی تاریخ ایران پرداخته و از سال ۱۹۶۱ مدرس «تاریخ خاورمیانه و ایران» در دانشگاه کالیفرنیا در لسانجلس است. او دراثر خود «ریشهها و نتایج انقلاب ایران» که به گفته خودش حاصل دو دهه کار و پژوهش در مورد تاریخ و سیاست ایران است، به بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی ایران میپردازد. از نظر وی انقلاب ایران را نمیتوان فقط یک انقلاب مذهبی تلقی کرد، چرا که مجموعهای از عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی فردی در پیروزی انقلاب مؤثر بودند.
پرسش اساسی که کدی در دو فقره از مقالات اصلی خود در مورد ایران مطرح میکند، «چرا ایران انقلابی بوده است؟» فراتر از انقلاب بهمن میرود. از این رو دغدغه فکری او، پس از انقلاب و غافلگیر شدن بسیاری از پژوهشگران و تحلیلگران اوضاع ایران از وقوع چنین حادثه بزرگی، چرایی انقلابخیز بودن جامعه ایران است. آیا میتوان تعداد زیاد جنبشها و شورشهای اجتماعی در ایران را که در مقایسه با کشورهای خاورمیانه بینظیر است را با بررسی تاریخ معاصر آن توضیح داد؟ بنا به گفته او، ایران از نظر تعدد جنبشهای اجتماعی در تاریخ معاصرش، شباهتهای زیادی با فرانسه قرون هجده و نوزده دارد و در آسیا شاید بتوان آن را در کنار کشورهایی چون چین و ویتنام قرن بیستم قرار داد. کدی در همین رابطه توجه ما را به نکته باریک دیگری نیز جلب میکند. چرا شورشها و انقلابات ایران چند شهری بودهاند؟ چرا دهقانان بر خلاف کشورهایی چون چین و ویتنام و یا روسیه نقش چندانی در انقلابات ایران بازی نکردهاند؟ به عبارت دیگر اگر ما برخی از جنبشهای انقلابی نظیر جنبش جنگل در شمال ایران را نادیده بگیریم، چرا در قسمتهای دیگر ایران ما شاهد جنبشهای بزرگ روستایی نیستیم؟ بنابراین او از هما ابتدا، این مسأله که اصلاحات ارضی شاه باعث شد تا دهقانان در انقلاب ایران مشارکت نداشته باشند را عملاً مردود میشناسد چرا که آنها در تاریخ معاصر هیچگاه هیچ خطر جدی برای ولتمردان ایرانی نداشتهاند.
کدی عنوان میکند که اولین شورش مهم چند شهری، شورش بابیها بود که در ۱۲۶۵-۱۲۶۴ قمری در طی چند سال در چند شهر جریان داشت و از این رو مقامات وقت به راحتی امکان سرکوب آن را نداشتند. نمونههای دیگر قابل ذکر، جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، جنبش ملی کردن نفت و انقلاب بهمن همه جنبشهای چند شهری بودند. جنبشهایی که گروههای گستردهای از مردم را بسیج نمودند و تا مدتی نیز قرین موفقیت بودند.عدهای عنوان کردهاند که در همه جنبشهای بزرگ شهری معاصر ایران علما و بازار نقش مهمی داشتهاند و از این رو شاید وجود این طبقات و پیوند دیرینه آنها میتواند توضیحدهنده این پدیده تلقی شود. از نظر کدی حضور این طبقات در انقلابات معاصر فقط توانایی توضیح قسمتی از پدیده چند شهری بودن را دارد. مشکل قضیه آنجا است که علما در جنبش بابیه نقشی نداشتند و یا اینکه در جنبش ملی شدن نفت نقش کوچکی ایفا نمودند. به عبارتی جنبش بابیه نشان میدهد که حتی قبل از آنکه تلگراف در ایران رایج شود در جنبشی که نمیتوان سخنی جدی از اتحاد علما و بازار در آن زد ( البته، این به معنی نفی حضور برخی از بازاریان و طلاب در جنبش بابیه نیست، بلکه تأکید بر نقش کم انان در این جنبش است)، باز جنبشهای چند شهری امکانپذیر بودهاند.
اما جنبشهای چند شهری بودن چه ویژگی قابل اهمیتی دارند؟ از نظر کدی این پدیدهای است که به ما کمک میکند تا دریابیم که اول، چرا جنبشهای مردمی در ایران تداوم مییافت؟ دوم، چرا این جنبشها موفقیتهای بیشتری کسب کردهاند؟ پاسخ کوتاه وی به این پرسشها چنین است: زیرا امکان سرکوب جنبشهایی که در پایتخت و یا یک شهر عمده متمرکز نشده بودند بسیار کمتر بود. همچنین، تداوم و گسترش چنین جنبشهایی موجب عقبنشینی دولتمردان میشد. البته در همین دوران ما شاهد شورشهای نان در یک شهر یا منطقه نیز هستیم که معمولاً بسرعت سرکوب میشدند.
از نظر ابراهامیان فقدان روستائیان متوسط در ایران میتواند عدم وجود انقلابات روستایی در تاریخ معاصر ایران را توضیح دهد. اما از نظر کدی این توضیح به تنهایی کافی نیست زیرا به ریشه پدیده نمیپردازد. به اعتقاد وی دلیل اصلی فقدان دهقانان متوسط در ایران، یک فاکتور مهم جغرافیایی یعنی خشکی ایران است. این موضوع توضیحدهنده تولیدات کم کشاورزی در ایران و بالنتیجه فقر نسبی دهقانان است. از سوی دیگر به خاطر کمبود آب و هزینه بالای ابرسانی، دهقانان همیشه وابسته به کمک مالکان بزرگ در امر ابرسانی بودهاند و در نهایت جامعههای روستایی در اکثر نقاط کشور، منهای مناطق شمالی ان، از هم فاصله بسیار زیادی دارند و معمولاً این روستاها ساکنین قلیلی را در خود جای میدهند. از این رو مازندران، گیلان و اذربایجان که مناطقی بارانخیز و روستاهای انها نزدیک به هم و دارای جمعیت زیادتری هستند، شاهد شورشهای دهقانی بیشتری نیز بودهاند .
اما کدی بر نکته دیگری نیز انگشت میگذارد و آن اینکه تمرکزگرایی و وحدت در ایران به خاطر وسعت کشور، کمبود رودخانه، فقدان ارتباط با روستاهایی که در ارتفاعات صعبالعبور ایجاد شده بودند، همیشه دچار مشکل بوده است. این ویژگیهای جغرافیایی باعث شده که خودمختاری نسبی و وجود مراکز مهم منطقهای به نوعی تشویق گردد . ایران رودخانه مرکزی مانند نیل در مصر و یا دجله و فرات در عراق وجود ندارد تا حکومت مرکزی بتواند در صورت نیاز سربازان خود و یا آذوقه را بسرعت جابجا کند. به همین خاطر در ایران در گذشته ما شاهد وجود یک پایتخت طبیعی نبودهایم و در طی چند قرن شهرهای تبریز، قزوین، اصفهان، شیراز و تهران مقام پایتخت بودن را یکی پس از دیگری به عهده گرفتند. در نتیجه کدی تأکید زیادی بر انزوای نسبی شهرها و در عین حال خودمختاریشان در گذشته دارد. طبعا انزوا و خودمختاری شهرها در دوران حکومت پهلوی، پس از تمرکزگرایی رضاشاه به مقدار زیادی کاهش یافت. اما چندپرسش مهم باقی است : اگر شرایط جغرافیایی ایران بیشتر موجب انزوای شهرها شده است، در طی این دوران چه چیزی منشاء وحدت ایران بوده است؟ آیا منشاء وحدت را باید در عوامل فرهنگی-اجتماعی جست؟
از نظر کدی عامل وحدت فرهنگی در فلات ایران نسبت به مناطق دیگر قویتر بوده است. ساکنان فلات اکثراً شیعه هستند و جشنهای مشترک فراوانی دارند. این وحدت فرهنگی طبعا بر پایه درکی از ایرانی بودن استوار است.مذهب شیعه یک پایه هویت ایرانی را تشکیل میداده، پایه دیگر ان زبان پارسی در بخشهای بزرگی از ایران بوده است. این پدیده که بسیاری از ایرانیان بیسواد قطعات بلندی از اشعار شعرای بزرگ را حفظ میکردند نشانه چنین پدیدهای است.
نکتهای که باید بدان توجه کرد این است که در اکثر جنبشهای انقلابی در ایران تقریباً همه شرکتکنندگان خواهان اصلاحات نسبتاً مشابهی بودهاند. حتی جنبشهایی جداییطلبانهای چون جنبش جنگل نیز در ابتدا با هدف تغییرات اصلاحی در کل کشور پا گرفتند. قطعاً وجود اقلیتهای مذهبی و قومی در کشور تأثیر منفی خود را بر وحدت فرهنگی ایرانیان دارد اما عوامل دیگری در خلاف این پدیده عمل کردهاند. مثلاً مذهب شیعه اذربایجانیها و روابط اقتصادی اجتماعی آن با دیگر بخشهای کشور، گسترش روابط خویشاوندی میان طبقات حاکم کشور یعنی دیوانسالاران، تجار، زمینداران و علمای مذهبی و نیز جابجایی آنها در شهرهای مختلف کشور موجب وحدت بیشتری شده است.
تحولات مذهبی
یکی از نکاتی که کدی بدقت به آن مینگرد تحولات مذهبی در ایران در چند سده گذشته، به ویژه پس از دوران صفوی است. بعد از مارش پیروزمندانه گسترش شیعه در ایران، که با فشار زیاد و بیرحمانه حکومت مرکزی صورت گرفت، تقریباً همه مناطق مرکزی کشور فعلی ایران شیعه مذهب گشتند. اکثر اقلیتهای مذهبی غیراسلامی، بخش بزرگی از سنیمذهبها و نیز علی اللهی ها در مناطق مرزی عراق جای گرفتند.
قبل از ان، در طول سلطه خلفای عباسی زبان جدید فارسی شکوفا شد و ایران تنها جایی بود که توانست زبان خود را حفظ کند (اگر چه فارسی به خط عربی نوشته میشد و لغات زیادی از عربی وام گرفته شد). هویت فرهنگی و زبانی ایرانیان به کمک شاعران بزرگ و تکنوکراتهای فارسی زبان حفظ گشت. بنابراین در دوران پیشاصفوی در زمانی که بندرت یک دولت مرکزی واحد میتوانست تمام مناطق امروزی ایران را بپوشاند، نیروهای فرهنگی و حکومتی توانستند به نوعی یک هویت ایرانی را حفظ کنند. اما پس از آن، در دوران صفویان، با تحول شیعه در ایران توجه مردم این سرزمین بیشتر متوجه یک هویت مجزای محلی گشت.« تا قرن بیستم عنصر شیعه این هویت بیشتر از عنصر ایرانی آن اهمیت داشت، هر چند که اغلب نیازی به تمایز این دو عنصر وجود نداشت. از سال ۱۵۰۱ میلادی تا قرن حاضر، برای بسیاری از مردم ایرانیگرایی و شیعهگرایی بخشی از یک جریان واحد بودند.»
شیعه اگر در ابتدای یک جریان سیاسی با ادعای جانشینی علی بود کمکم این ماهیت سیاسی جای خود را به یک جریان مذهبی داد. در دوره امویان ماهیت فرقهای شیعه بیشتر گشت. در طول سالهای طولانی پس از آن مذهب شیعه تحت تأثیر افکار و اندیشههایی که منشاء ایرانی داشتند قرار گرفت. اموزههای دیگر مذاهب چون مسیحی، یهودی و مانوی نیز تأثیرات معینی بر آن گذاشتند. در ابتدا افکار افراطیتری نسبت به تسنن چون تجسم خدا، معصوم بودن امامان و مقامی تقریباً خدایی دادن به انها، انتظار موعود و اندیشههای مشابه دیگری در شیعه نفوذ کرد. صفویان خود نیز در ابتدا چنین افکار «افراطی» را داشتند اما بتدریج به میانهروی روی اوردند.
در این دوران شیعه دوازده امامی به طور جدی وارد سیاست شد. در ابتدا در دوران صفویان، روحانیون وابسته به دولت بودند.قابل توجه اینکه، برخلاف نظر معمول شیعه اساساً شیعه انقلابیتر از تسنن نیست. اگرچه تلاشهای علی و حسین برای گرفتن قدرت، به شیعه پتانسیل انقلابی میدهد اما شاخه دوازده امامی شیعه به شکل مسالمتامیز رشد کرد. از نظر کدی حتی غیبت امام دوازدهم توجیهی بود برای اجتناب از رهبری جنبشهای سیاسی.
در مکتب شیعه دگرگونی جدی در اواخر قرن هجدهم به وقوع پیوست. با ظهور مکتب اصولی و زوال مکتب اخباری، قدرت روحانیون افزایش یافت. مکتب اخباری این ایده را که روحانیون بزرگ میتوانند با تکیه بر خرد خویش احکام شرعی وضع کنند را رد میکند. در مقابل، در مکتب اصولی وظیفه تفسیر شریعت به روحانیون سپرده میشود و از شیعیان میخواهند که از یک مجتهد زنده پیروی کنند. پس از سقوط صفویه بسیاری از روحانیون به عراق مهاجرت کردند و خود را از قید سلطه حکمرانان ایران رها نمودند. در این دوران روحانیون استقلال اقتصادی و ایدئولوژیک بیشتری یافتند. از آنجا که شیعیان معتقد، مجبور به تبعیت از یک مجتهد شدند، میتوان نتیجه گرفت که اجتهاد «پایههای ایدئولوژیک» مناسبی برای »نفوذ و سلطه بر معتقدان» ایجاد کرد. چنین چیزی در باورهای اولیه شیعه وجود نداشت و با تحول در نهادهای شیعه برای روحانیون شرایطی به وجود آمد که آنها با تکیه بر آن توانستند افکار و احکام خود را دیکته نمایند.
استقلال اقتصادی روحانیت در دوران قاجار تثبیت شد و روحانیت موفق گشت وجوه مورد نیاز خود را تأمین نماید. از آنجا که روحانیون بزرگ در شهرهایی که تحت سیطره دولت عثمانی بود اقامت گزیده بودند و از استقلال مالی و سیاسی برخوردار بودند، این قشر توانسته بود برای مدتی طولانی یک دستگاه پاپی ایجاد کند تا قیصر-پاپی . در مدل قیصر-پاپی روحانیون در همان کشوری که پیروان اصلی خود را دارند ساکن بودند و تحت نظارت حکومت قرار داشتند، مانند روحانیون ارتدکس روسی که در مسکو مستقر بودند و مستقیماً تحت نظارت حکومت مرکزی قرار داشتند.
در سده نوزدهم روحانیت در طی چند حادثه مهم وارد سیاست شد. از جمله میتوان این موارد را ذکر کرد: با فشار آن جنگ بر علیه روسیه به راه انداخته شد، به هنگام ظهور جنبش باب بشدت بر علیه آن و برای سرکوب این جنبش موضع گرفت. بخشی از روحانیون نیز در جنبش تنباکو و مشروطه حضور فعال داشتند.
اتحاد طبقات
باید به خاطر داشت که اولا، وجود نهادهای مذهبی شیعه به خودیخود موجب انقلاب نمیشوند. ثانیاً در جنبشهای شهری بابیه و ملی شدن نفت در ایران روحانیت نقش بزرگی بازی نمیکرد. با این حال پرسش دیگری وجود دارد: چرا اندیشمندان مسلمان دیگری چون سید قطب در مصر و مودودی در پاکستان که بسیار زودتر از خمینی خواهان برقراری حکومت اسلامی شدند نتوانستند به موفقیتهای زیادی دست یابند؟ از نظر کدی بخشی از علل شکست انان مربوط به نحوه سازماندهی و استقلال مالی روحانیت در ایران بود. اما به جز این عوامل دیگری نیز وجود داشتند.
متحد اصلی علمای دینی در جنبشهای مهم بازاریان بودند. در ایران بر خلاف دیگر کشورهای مجاور، مانند کشورهای عربی یا امپراتوری عثمانی که در آنها مسیحیها و یهودیان در دوران مبادله با غرب اهمیت زیادی داشتند، این اقلیتهای مذهبی نقش چندانی نداشتند. بازار ایران بشدت شیعهگرا بوده است. پس از آنکه مراوده با غرب گسترش یافت اقتصاد مدرن رشد نمود اما بازار شکل سنتی گذشته خود را حفظ کرد و حتی از نظر عددی (اما نه درصدی) تعداد بازاریان سنتی بیشتر شد.با حضور غریبان در اقتصاد کشور بازاریان صدای اعتراض خود را بلند نمودند. اعتراض تجار ایرانی بر علیه رقبای خارجی بیشتر از کشورهای مجاور بوده است.
در ایران دو رقیب خارجی یعنی روسیه و انگلیس حضوری جدی داشتند. این حضور باعث شد که انگلیس یا روسیه متناوبا در رقابت با یکدیگر از این یا آن جنبش حمایت کنند. مثلاً روسها از جنبش تنباکو که در مقابله با دادن امتیاز تنباکو به انگلیسیها شکل گرفت حمایت کردند و انگلیسیها در ابتدای انقلاب مشروطه درهای نمایندگیهای خود را بر روی بازاریان باز نمودند. انگلیسها حامیان خود را در میان سران عشایر نیز یافتند.حضور این دو رقیب در صحنه سیاسی کشور باعث آن شده بود که حکومت مرکزی ایران ضعیف باقی بماند. طبعا این عوامل، یعنی حضور قوی کشورهای رقیب خارجی در کنار یک دولت مرکزی که از نظر سیاسی و نظامی و اقتصادی ضعیف بود، مشوق شورشها و اعتراضات داخلی بوده است. قطعاً انقلاب بهمن از این نظر یک استثناء بود زیرا هم دولت ثروتمند و هم قدرت نظامی بالایی داشت.
باید توجه داشت که حجم معاملات تجاری بازار ایران با غرب در مقایسه با مثلاً ترکیه بسیار کمتر بود. جنبش تنباکو اولین اعتراض همگانی بود که در آن علما، تجار، روشنفکران و مردم کوچه و بازار دست به دست هم دادند تا در یک اقدام مشترک بر علیه دولت قیام کنند. مسلماً، باید در بازار بین تجار بزرگ و کوچک تفاوت قائل شد اما درواقع ، در حوادث بزرگ گذشته بازار مانند یک کل عمل نموده و در آنها عمدتا تجار بزرگ حرف آخر را میزدند. در این شورشها بازاریان و علما از عدالت که یک مفهوم مرکزی در شیعه است حرف میزدند. عدالت برای انان این بود که حاکم باید عادل باشد و نه اینکه با وضع قوانین بیحساب و کتاب و مالیاتهای دلبخواه موجب فشار روزافزون بر مردم گردد. از این رو عدالت به خواستی مرکزی در این اعتراضات بدل گشت. این به معنی آن نبود که همه شرکتکنندگان در این جنبشها درک واحدی از مفهوم عدالت داشتند. ارزشی که بازار بر آن تأکید داشت و در جهت منافع طبقاتیاش بود مورد قبول طبقات فرودست نیز قرار گرفت.
از طرف دیگر علما نیز هیچگاه یک بدنه واحد نبودند. آنها دارای منابع مالی و منصبهای متفاوتی بودند. برخی سرسپرده دولت گشته و به مقام و منصبی رسیده بودند. عدهای از مجتهدان به خاطر مواضع نظریشان به حکومت نزدیک بودند.اما اکثر علما به منافع بازاریان و طرفدارانشان توجه داشتند. میزان علم و دانش برای مجتهد شدن اهمیت زیادی داشت ولی این فقط یک روی سکه بود. تعداد شاگردان و پیروان نیز به همان اندازه اهمیت داشت. مجتهدین مجبور بودند که به دغدغههای فکری پیروانشان پاسخ دهند. از طرفی، آنها از نظر مالی به پیروان خود وابسته بودند.طلبهها که از وفادارترین پیروان مجتهدین محسوب میشدند، معمولاً از خانوادههای بازاری بودند. بسیاری از انان در ضمن طلبگی، در بازار داد و ستد نیز میکردند. بطور کلی در طی تاریخ اسلامی ایران پیوند محکمی بین روحانیون و بازاریان وجود داشته است. در تاریخ معاصر، به جز طلبهها که نقش ارتش غیرمسلح مجتهدین را بازی میکردند، لوطیان نیز همیشه بنا به درخواست آنها وارد صحنه میگشتند.
روشنفکران ایران، بعد از شکست روسیه از ژاپن در جنگ، با استناد بر اینکه کشور کوچکتری چون ژاپن فقط با تکیه بر قانون (در این زمان ژاپن دارای قانون اساسی اما روسیه فاقد آن بود) توانست دشمن بزرگتر نظامی خود را به زانو دراورد، خواهان قانون گشتند. ژاپن تنها قدرت آسیایی بود که قانون اساسی داشت.از سوی دیگر، انقلاب ۱۹۰۵ روسیه به آنها نشان داد که امکان یک قیام تودهای بر علیه سلطنت وجود دارد.
در ایران مقاومت در برابر خارجیان در طول تاریخ طولانی آن وجود داشته است. روشنفکران در کنار دیگر طبقات، خواهان قطع مداخله خارجیان در امور ایران بودند. برخی از مجتهدین با نگاهی دیگر معتقد بودند که کفار و اجنبیها نباید در یک کشور مسلمان حضور فعال داشته باشند.
از نظر کدی عامل دیگری در هویت فرهنگی ایرانیان وجود دارد که زمینه مناسبی برای اعتراضات شهری فراهم میسازد. دوگانگی خیر و شر. ریشه چنین دوالیسمی به زرتشتیان برمیگردد. بنا بر اعتقاد انان، در نهایت جنگ خیر و شر پیروزی از آن خیر است. در دوران مانویان دوگانگی خیر و شر به دوگانگی روح و ماده بدل گشت. از نظر انها، وظیفه انسانها طرد و تحقیر زندگی دنیوی بود. دوگانه خیر و شر بار دیگر خود را در طرفداران مزدکی نیز نشان داد. در زمانی که فقر همه جا را فرا گرفته و زندگی انسانهای فراوانی هر روز در جنگهای خانمانسوز بر باد میرفت، نیروهای عدالت طرفدار محرومین بوده و در جنگ خیر وشر میبایستی از کسانی که از نظر اقتصادی ضعیفتر بودند حمایت میکردند. پس از ان، این عقیده خود را در در شیعه به ویژه نبرد حسین و یزید نشان داد.خیر و شر جلوه جدیدی در مساله عدل و ظلم شیعه که ریشه در الهیات معتزله داشت، یافت.
البته، منظور کدی این نیست که اعتقاد به چنین ثنویتی به خودیخود موجب انقلاب میشود بلکه تأکید بر این نکته است که با وجود چنین ذهنیتی جهان شکلی سیاه و سفید به خود گرفته و حالتهای بینابینی از بین میروند. باید در انتظار یک منجی باقی ماند تا بتوان خود را از محیط شر کنونی نجات داد. در بیش از یک قرن گذشته نیروی شر را خارجیان تشکیل میدادند. این موضوع خود را در جنبش تنباکو، مشروطه، ملیشدن نفت و انقلاب بهمن نشان داد. این بدان معنی است که این دوگانگی خود را حتی در جنبشهایی که روحانیون مشارکت فعال نداشتهاند، مانند جنبش ملی نفت، نشان داده است. «در زمانهای اخیر دوگانگی خیر و شر معمولاً خارجیان شروری را در بر میگیرد که به ایران ظلم میکنند و اینگونه هم نیست که همواره حالت مذهبی داشته باشند. جنبش مصدق شاهد این مدعاست. قرینه دوگانگی خیر و شر، مساله عدل و ظلم است و ریشه در الهیات شیعی و معتزلی دارد« . کدی معتقد است که حتی درک بسیاری از ایرانیان از «شیطان بزرگ» ریشه در همین درک مانوی دارد. باید در نظر داشت که در تمام جنبشهای معاصر ایران برخی از رهبران جنبش حکومتگران را غاصبانی تلقی میکردند که به پادویی نیروهای خارجی مشغول بودند و از این رو حتی در جنبش ملی شدن نیز برخی حکومت شاه را به حکومت غاصب امویان تشبیه مینمودند.
مقایسه تطبیقی
در این نوشته سعی شد فقط به جنبههای خاصی در نظریات کدی در مورد انقلابات اخیر ایران توجه شود و از بسط نظریات او در مورد عوامل غیرتاریخی پرهیز گردد. بطور کلی کدی از مقایسه جنبشهای تاریخ معاصر ایران چنین نتیجه میگیرد:
در ایران اتحادی قوی و غیرمعمول بین روحانیون و بازار وجود داشته است.روحانیون پس از غلبه مکتب اصولی بر اخباری از استقلال زیاد و قدرت ایدئولوژیک فراوانی برخوردار شدند. استقلال روحانیون همراه با درهمامیختگی انها با بازار قدرت مهمی را در صحنه سیاسی کشور افرید.
حالت نیمه استعماری ایران در ابتدا و سپس نفوذ زیاد خارجیان در ایران موجب گشت که حکومتهای داخلی به عنوان ابزار دست خارجیان تلقی شوند.
عناصر خیر و شر در فرهنگ ایرانی از زمان زرتشتیان و مانویان وجود داشته است. انقلابیون این عناصر فرهنگی را در لحظات انقلابی به شکل دلخواه خود در خدمت منافعشان در اوردند.
از آنجا که در ایران معمولاً انقلابات در شهرهای گوناگون گسترش مییافت، امکان سرکوب آنها از سوی حکومتهای مرکزی بسیار مشکل بوده است. شورشها در زمانی که در یک شهر خاموش میشدند، در شهرهای دیگر ادامه مییافتند.این پدیده متفاوت از جنبشهای شهری مشابه در کشورهای دیگر بود که فقط در یک یا دو شهر گسترش مییافتند.
کدی معتقد است که در تمام جنبشهای صد و پنجاه سال گذشته میتوان رد پای عوامل اقتصادی را یافت. تورم در دوران انقلاب مشروطه و بهمن بالا بود. در انقلاب بهمن نیز میتوان از وجود یک منحنی جی نام برد. ایران پس از رشد سریع اقتصادی، شاهد یک افت ناگهانی قبل از انقلاب بود.
در دهههای ۴۰ و ۵۰ روحانیون از بسیاری از امتیازهای سیاسی و اجتماعی سنتیشان محروم شدند. این امر مشارکت روحانیون در انقلاب را توجیه میکند. استقلال روحانیون، منابع مادی، و شرایط سازمانی مناسب درشرایط نارضایتی عمومی زمینه مناسبی را برای رشد ایدئولوژی اسلامی در مقابل ایدئولوژی ناسیونالیستی و پیشااسلامی سلطنت فراهم ساخت.
در انقلاب مشروطه حکومت طرفدار نیروهای سنتی بود. انقلاب منجر به یک قانون اساسی و ایجاد نهادهای حکومتی با نهادهای مشابه غربی شد. انقلاب بهمن پس از پنجاه سال نوسازی کشور صورت گرفت. حکومت وقت از بکار بستن بسیاری از راه و روشهای غربی تا جایی که قدرت شاه و دربار را محدود نمیکرد، استقبال مینمود.
از نظر کدی، انقلابات مشروطه و بهمن دارای دو پایه ایدئولوژیک بودند، آنچه که برخی دیگر از دوستان از آن به عنوان انقلاب دو بنی یاد میکنند. بنا به گفته او، نارضایتیهای ایرانیان در انقلاب بهمن در دو کوشش ایدئولوژیک اصلی تجلی یافت که قبلاً نیز در انقلاب مشروطه موجود بود: «تمایل لیبرالی یا چپگرایانه برای غربی کردن، و خواست اسلامی برای بازگشت به اسلام اصیل، بویژه آنگونه که توسط ایتالله خمینی و اطرافیان او تفسیر میشد».
جهانبینی خمینی یک جهانبینی مانوی بود که با پدیده گستردهتر جهان سومگرایی که در بین روشنفکران آن دوره شایع بود، همگراییهای معینی داشت. از نظر خمینی جهان به دو بخش بزرگ مسلمین تحت ستم و ستمگران غربی تقسیم شده بود. تقسیم جهان به «ما» و «انها» موجب کمرنگ کردن تضادهای طبقاتی گشت. بنا به گفته کدی تفاسیر خمینی از قرآن با وجود «تاکیدات بنیادگرایانه» سنتی نبود. برای علمای تشیع حکومت مستقیم روحانیون تفسیر جدیدی بود.
درهم امیختن اسلام و جهان سومگرایی، همراه با تفکر رایج ضدامپریالیستی در میان دانشجویان و بخشهایی از جمعیت شهری در هر دو انقلاب مطابقت میکرد. «انقلابیون در ۱۹۰۱۱-۱۹۰۵ از تعدیات روسیه و بریتانیا ناراضی بودند ولی خشم اصلی انان مستقیماً علیه سلطنت قاجار و عدم توانایی آن برای سازماندهی به یک دولت و ملت قوی و کارآمد بود. اگر چه خشم انقلابیون در ۱۹۷۹-۱۹۷۸ باز علیه یک سلطنت و یک شاه بود، ولی قضایا با انقلاب مشروطه فرق میکرد.» . ایدههای بسیاری از انقلابیون در انقلاب بهمن در مقایسه بسیار سنتگرایانهتر و ضدمدرنتر بود.
کدی در پیروزی انقلاب بهمن، ضمن تأکید بر عوامل ساختاری و فرهنکی، معتقد به نقش عوامل تصادفی میباشد.. از نظر او پیروزی انقلاب بهمن ، علاوه بر عوامل مورد بحث بالا، مدیون مهارتهای سیاسی خمینی و اشتباهات شاه نیز بوده است. شاید یکی از ویژگیهای همه مورخین از جمله کدی، تأکید بر اهمیت نقش حماقت در تاریخ باشد.
فوران و منطق بول
شاید برای خوانندهای که با جبر بولی و کاربرد آن در علومی چون کامپیوتر آشنایی داشته باشد، امکان استفاده از این منطق در علوم اجتماعی و سیاسی کمی عجیب به نظر رسد. اما از آنجا که بسیاری از تحلیلها در حوزه انقلابشناسی بر پایه روشهای مطالعه موردی و تطبیقی است، به عبارتی دیگر استدلال این پژوهشگران متکی بر تحلیل آماری مجموعه بزرگی از دادهها قرار دارد، استفاده از تحلیل بولی گریزناپذیر است. در گذشته، بسیاری از پژوهشگران نظرات خود را محدود به چند انقلاب بزرگ، چون انگلیس، فرانسه، روسیه، چین میکردند اما در مطالعات جدید، جف گودوین نظرات خود را بر پایه تحلیل از ۱۸ انقلاب ، جان فورَن ۳۱ و جک گلدستون تعریف خود از انقلاب را بر پایه بررسی ۱۵۰ انقلاب و جنبش انقلابی قرار داده است.
تحلیلگران از تکنیک جبر بولی برای استخراج ترکیبهای متفاوت متغیرهای گوناگون که در انقلابات پیروز و شکستخورده به عنوان عوامل اصلی نقش بازی کردهاند، استفاده مینمایند. لازم به تذکر است که حتی به هنگام استفاده از جبر بولی نیز باید به محدویتهای آن، مثلاً تعداد محدود متغیرها، توجه نمود. بدون ورود به نحوه کاربرد جبر بولی فقط باید خاطرنشان ساخت که در جبر بولی هر متغیر، مثلاً عامل خارجی در انقلاب، دارای دو ارزش است: یا وجود دارد یا ندارد (وجود/عدم وجود یا یک/صفر). بنابراین، در تحقیقات اجتماعی به هنگام استفاده از جبر بولی کلیه متغیرها، اعم از مستقل و وابسته باید هنگام سنجش با یک یا صفر (وجود یا عدموجود) کدگذاری شوند.
جان فوران (John Foran) یکی از جامعهشناسانی است که مطالعات گستردهای در مورد ایران انجام داده است. از کتابهای او میتوان از» مقاومت شکننده» و یا «یک قرن انقلاب در ایران» نام برد. اما او همچنین نظریهپردازانقلاب است و بسیاری از انقلابات معاصر در کشورهای در حال توسعه را مورد مطالعه قرار داده است. او بر اساس این مطالعات مدل خاصی را برای تحلیل انقلابات کشورهای در حال توسعه را ایجاد نموده است.
فوران بررسی خود از ایران را از عصر صفوی آغاز میکند. از نظر او ایران را نمیتوان کشوری با شیوه تولید آسیایی تلقی نمود بلکه بهتر است فقط از شیوه تولید ماقبل سرمایهداری نام برد. در این شیوه تولید کشاورزی بیشترین سهم( در حدود ۵۰ درصد)، شبانکارگی سهم دوم (۴۰ درصد) و تولید خرده کالایی کمترین سهم یعنی ده درصد را در اقتصاد داشتند. به عبارت دیگر ۹۰ درصد مردم در روستاها زندگی میکردند. سه شیوه تولید مزبور ارتباط چندانی با یکدیگر نداشتند و شاهان سهمی از هر سه شیوه تولید را به خود اختصاص میدادند. در این زمان اقتصاد ایران و اروپا بایکدیگر به شکلی برابر معامله میکردند و ایران خود را مانند یک امپراتوری اسیایی در کنار دیگر امپراتوریهای اروپایی قرار میداد. دولت صفوی متکی بر سه نهاد اصلی یعنی دستگاه دیوانی، ارتش و حکومت ایالتها بود.روحانیت از زمان صفویان به بعد نقش مهمی در تاریخ ایران بازی میکند و سرکردگان روحانیت خود بخشی از طبقه بالای جامعه را تشکیل میدادند. پس از سقوط صفویه، ایران برای مدتی طولانی از روابط بینالمللی فاصله میگیرد و در قاجاریه موقعیت مستقل خود در نظام جهانی را از دست میهد.
در تمام دوران بحران پس از سقوط صفویه شیعه به مثابه چسبی گوشههای مختلف ایران را به هم پیوند میدهد. در این زمان به خاطر وجود سه صورتبندی متفاوت اقتصادی اجتماعی اتحاد بین طبقات بسیار سست است. در همین دوره پیوند روحانیت و حکومت گسسته میشود. فوران معتقد است که در قاجاریه ایران به یک کشور حاشیهای در روابط بینالملل بدل میگردد . این موضوع پیامد اوضاع بد اقتصادی ایران و مداخلات روسیه و انگلیس است. در آن دوران سهم تولید شبانکارگی (بادیه نشینی) کاهش یافته (۲۵ درصد ) ، تولید سرمایهداری به ۴-۳ درصد و تولید خردهکالایی به ۲۲درصد میرسد. با ورود سرمایهداری، ایران شاهد شکلگیری نیروهای اجتماعی جدیدی چون سرمایهداران داخلی و خارجی، طبقه کارگر و روشنفکران میگردد.
در این دوران در نتیجه وابستگی صنعتگران داخلی ضعیف میشوند، شرکتهای خارجی با ایجاد انحصار در خرید و فروش سودهای زیادی کسب میکنند، همزمان با گسترش تورم عده زیادی با سختی روزگار میگذرانند. در قاجاریه از جمله به خاطر توسعه وابسته و نفوذ انگلیس و روسیه در کشور، ایران شاهد بحرانهای زیادی است. روشنفکران و روحانیون موفق گشتند ایدههای خود برای حل مشکلات را در جامعه پراکنده نمایند. در نهایت، در مشروطیت یک ائتلاف چند طبقهای شامل روشنفکران، پیشهوران، بازرگانان، روحانیون بوجود امد. حتی ایلات و عشایر نیز با وجود نداشتن منافع خاص در مشروطیت دخیل بودند و فقط دهقانان بودند که در آن انقلاب به عنوان طبقه شرکت نداشتند.
عنوان اولین کتاب فوران «مقاومت شکننده» است. یکی از دلایل چنین عنوانی، اشاره به شکنندگی ائتلافات چند طبقهای در جنبشهای مختلف ایرانی است. او از جمله در مورد سازمانها و ایدئولوژیهای مشروطه میگوید «کلیه اتحادهایی که در انقلاب مشروطیت به سرعت شکل میگرفت و برپا میشد با شکست روبهرو میگردید و از هم میپاشید. علت را میتوان در سازمانهایی که پدید امدند، ایدئولوژیهایی که مطرح شدند و فرهنگ مردمی که در فراگرد مبارزه به شکوفایی رسیدند جستجو کرد.» از نظر او، تحولات ایدئولوژیکی در انقلاب مشروطیت خود را به دو شکل دینی و سکولار نشان دادند. روشنفکران پدیداورنده اندیشههای سکولار ، تأکید بر مجلس، قانون اساسی و مشروطیت بودند.
در سال ۱۲۸۵ در دومین بستنشینی مشروطه، برای اولین بار فریاد «زنده باد ملت ایران!» به گوش رسید و ناسیونالیسم ایرانی خواهان حقوق ایران در برابر غرب و نیز حقوق مردم در برابر دولت گشت. در این دوران اگرچه روحانیت در نتیجه انقلاب دچار دو دستگی شد، و بخش مترقی آن بر علیه شاه و وابستگی آن به قدرتهای بیگانه موضع گرفت، اما نحوه تأکید انان بر این مسائل با روشنفکران سکولار متفاوت بود. روحانیت حکومت شاه و قانونش را در مقابل شریعت قرار میداد و از این رو آن را حکومتی خودسرانه میخواند.از نظر روحانیون مداخله بیگانگان در کشور مداخله بیدینان در امور یک کشور اسلامی بود، »در حالی که روشنفکران آن را مداخله امپریالیستی میخواندند.».
در ابتدای مشروطه در سال ۱۲۸۵ ، اتحاد مردمی در انقلاب حمایت اغلب بازرگانان، روشنفکران، روحانیون، پیشهوران، کارگران، طبقههای حاشیه شهری و موافقت ضمنی انگلیس را همراه خود داشت، و در مقابل شاه در جبهه خود فقط از حمایت روسیه و مالکان برخوردار بود . اما در سال ۱۲۹۰ ورق برگشته بود و بسیاری ازبازرگانان یزرگ، برخی از روحانیون و انگلیس نیز به اتحاد استبدادخواهان پیوسته بودند. بدین ترتیب مشروطیت به خاطر شکنندگی ائتلافهای طبقاتیاش شکست خورد. بازرگانان بزرگ ،گروههایی از نخبگان و بخشی از طبقه متوسط به خاطر ترس از سرکردگی طبقات پایین در انقلاب، که توهمی بیش نبود، در ائتلاف از خود پایداری نشان ندادند.
سپس فوران به بررسی دوران رضاشاه و محمد رضا شاه و جنبش ملی شدن نفت میپردازد. در استانه انقلاب بهمن موقعیت ایران از زمان صفویه تا پهلوی دچار تغییرات فراوانی گشته بود. در صفویه ایران کشوری مستقل بود، در قاجاریه موقعیتی حاشیهای در نظام جهانی به تعبیر والرشتاین یافت. این موقعیت در زمان رضاشاه نیز تغییر چندانی نیافت و تلاش شاه برای تبدیل ایران به کشوری نیمه حاشیهای با موفقیت چندانی روبرو نشد. کشور در چنگال «توسعه وابسته» باقی ماند. اگرچه تولیدات خردهکالایی، کشاورزی، شبانکارگی بشدت تضعیف شدند و سرمایهداری گسترش یافت اما تولید سرمایهداری متکی بر نفت بود. ایران فقط صادرکننده مواد خام باقی ماند. درامدها بین طبقات به شکل نامتوازن توزیع میشد و توسعه در مناطق مختلف کشور نامتوازن بود.
در صفویه روحانیت بخشی از دولت و نیروی تامینکننده مشروعیت حکومت بود. در دوران مشروطه بخشی از روحانیت به حمایت از اتحادهای مردمی پرداخت. همچنین در این زمان حکومت سرکوبگر شاه به خاطر عدم قبول مشارکت طبقات متوسط و نخبگان در قدرت، کشور را دچار انسداد سیاسی نموده بود. دولت شاه به دشمن مشترک همه طبقات بدل گشته بود.
فرهنگهای سیاسی مقاومت و مخالفت
قبل از توضیح مدل فوران بایستی از یکی دیگر از عناصر کلیدی آن یعنی فرهنگ سیاسی مقاومت پرداخت. فوران معتقد است که یک نظریه انقلاب باید بتواند به این پرسشهای اساسی پاسخ دهد:اول، به کمک کدام سازوکارها فرهنگ میتواند تاثییر مستقل خود را بر فرایند انقلابی نهد؟ دوم، در عمل ثابت شده است که نظریات ساختارگرایانه به تنهایی قدرت تبیین انقلابات معاصر را ندارند و بایستی به فرهنگ و کارگزاری توجه ویژهای شود. حال، چگونه توجه مجدد به فرهنگ و کارگزاری میتواند با نگرشهای نسل قبل در باره ساختار و اقتصاد سیاسی برابری کند؟ فوران بر این باور است که مفهوم «فرهنگهای سیاسی مقاومت و مخالفت» میتواند پاسخگوی این پرسشها باشد.
درک فوران از فرهنگ نه تعریف متعارف در علوم سیاسی امریکا یعنی «مجموعهای از نگرشها و باورها و احساسات اکثریت اعضای یک جامعه نسبت به سیاست و حکومت» بلکه بیشتر با این تعریف ماریا سمادِنی مطابقت دارد : «مجموعهای از گفتمانها و شیوههای نمادین که با استفاده از آنها، افراد و گروهها رابطه خود را با حکومت بیان میکنند و خواستههایشان را مطرح میسازند». از نظر فوران در برخی از زمانها، گروههای متعددی در جامعه روشهایی را برای فهم تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انتخاب میکنند. درواقع این «فرهنگها هر چیزی را از خاطرههای تاریخی ستیزههای گذشته، تا احساسات خام در باره بیعدالتی، روشها و فعالیتهای دیرینه مذهبی، ارمانگراییهای سیاسی رسمی و مدون» در بر میگیرد. بنابراین، این فرهنگهای سیاسی جمعی و چندگانهاند و ممکن است سکولار و یا مذهبی باشند و گروههای مختلف، قرائتهای متفاوتی از آنها را بپذیرند.
بنا به گفته فوران گروههای مختلف اپوزیسیون فرهنگهای سیاسی چندگانهای را برای مخالفت با نظام حکومتی موجود ایجاد میکنند. این فرهنگها زمینه انتشار باورهای عام مردم و خاطرههای تاریخی مبارزه را فراهم میسازند. این خاطرهها ساختارهای احساسیِ مشترکی هستند که بین فعالان اجتماعی رواج مییابند، در بیانیههای انقلابی خود را به نمایش میگذارند و ارمانهای گروهها را شکل میدهند. حال این تعاریف را چگونه میتوان بر شرایط مشخص ایران در زمان انقلاب تطبیق داد؟
از نظر فوران، برخی از صاحبنظران انقلاب ایران در تفاسیر خود تصور نوعی اسلام همگن به رهبری خمینی را القاء میکنند و معتقدند اسلام رادیکال تنها باعث و بانی انقلاب بود. اما چنین درکی تصویر بسیار نادرستی از واقعیت آن زمان ترسیم میکند. درواقع، دو گفتمان سکولار و مذهبی در جامعه وجود داشت. ولی فرهنگهای سیاسی که از انقلاب حمایت میکردند بین این گفتمانها پلی ایجاد کردند و از این طریق گروههای مختلف اجتماع را به سوی انقلاب جذب نمودند.فوران از پنج فرهنگ مختلف نام میبرد:
اسلام مبارزهجویانه خمینی. از نظر خمینی شاه کشور را به بیگانگان فروخته و محرومان را به فراموشی سپرده بود.
اسلام رادیکال شریعتی که امیزهای از تشیع و مارکسیسم بود و بر رنج مردم و مبارزه بر علیه بیعدالتی تأکید داشت.به این گروه باید مجاهدین را نیز افزود. (فوران در کارهای اولیه خود طرفداران شریعتی و مجاهدین را از هم جدا مینمود.)
اسلام لیبرال بازرگان و نهضت آزادی که خواهان یک راهحل ازادیخواهانه در چارچوب اسلام بود.
سه گروه بالا در جبهه اسلامیون قرار داشتند. در کنار این سه گروه بایستی دو گروه دیگر یعنی روحانیون غیرسیاسی و روحانیون طرفدار شاه و سلطنت را مورد توجه قرار داد. از سوی دیگر در جبهه نیروهای سکولار این گروهها دیده میشدند:
ملیگرایان جبهه ملی
احزاب و گروههای مارکسیستی به شمول فدائیان، حزب توده و دیگران.
از همین رو آنچه که بعد از انقلاب اتفاق افتاد (اسلامی شدن) با آنچه که قبل از آن وجود داشت یکی نیست.
اما این فرهنگهای سیاسی متفاوت چه گروهها و طبقاتی را به سمت خود جلب نمود؟ فوران چنین پاسخ میدهد:
اسلام مبارزهجویانه خمینی: طلاب حوزه و بازار
اسلام رادیکال شریعتی و مجاهدین: دانشجویان
اسلام لیبرال بازرگان: حرفهایها و متخصصان
ملیگرایی جبهه ملی: حرفهایها و متخصصان
مارکسیسم متعارف حزب توده و رادیکال فداییان: روشنفکران و برخی از کارگران
فوران عنوان میکند که اطلاعات کافی در مورد اقشار و طبقات دیگر مانند حاشیهنشینان، کارگران، زنان و نیز اقلیتهای قومی نداشته و از این رو آنها در طرح بالا دیده نمیشوند.
اما چگونه نیروهای مختلف شرکتکننده در انقلاب توانستند به وحدت برسند؟ اول، همه خواهان پایان دیکتاتوری شاه بودند (ازادی)، دوم، همه انقلابیون طرفدار ختم روابط نابرابر با کشورهای غربی بودند (استقلال). خمینی تجسم بارز این دو خواسته بود. وی همچنین با رقیق کردن مواضع ضد کمونیستی خود و سکوت در مورد برخی از جنبههای متعارض برنامه کار خود، توانست رضایت نیروهای چپ و لیبرال هر دو گفتمان سکولار و دینی را کسب کند.
نمودار پایین نشان میدهد که چگونه فرهنگهای سیاسی مقاومت و مخالفت شکل گرفته و تأثیر خود را برروند انقلاب میگذارند. خطوط پررنگ مسیر اصلی تأثیرگذاری فرهنگی را نشان میدهد. در حالی که خطوط نقطهچین فقط نشاندهنده راههای فرعی احتمالی میباشند. بنا بر شکل پایین، ذهنیت، تجارب تاریخی و عواطف مردم خود را در قالب نمادهاهای فرهنگی به نمایش میگذارند. این نمادها (مثلا کربلا و همه نشانههای کربلا) میتوانند خود را در یک فرهنگ اسلامی ظلمستیز نشان دهند، تا این که کمکم در یک ایدئولوژی مبارز اسلامی بستهبندی شوند. در نهایت، این ایدئولوژی سازمانها و شبکههای مناسب خود را بوجود میاورد (مساجد، کمیتههای انقلاب و غیره).
مدل فوران
فوران در مدل خود در پی پاسخگویی به پرسشهایی است که ذهن همه نظریهپردازان انقلاب را به خود مشغول داشته است: چرا انقلاب پدیده نادری است؟ چرا در برخی از کشورها، جنبش انقلابی پیروز میشود، اما دربسیاری دیگر به شکست میانجامد؟ چرا در بعضی از کشورها انقلابی رخ نداده است؟ فوران سعی میکند با تعیین جدول دقیقی از واقعیتها علل پیروزی یا شکست انقلابها را تعیین کند. او در پی کشف این موضوع است که چه ترکیبی از علتها تاکنون بیشترین تأثیر را در تبیین انقلابات کشورهای در حال توسعه داشته است. وی از پنج عامل مشترک نام میبرد:
توسعه وابسته
حکومت سرکوبگر، انحصارگرا و متکی بر دیکتاتوری فردی
شکلگیری فرهنگهای سیاسی و مقاومت
رکود اقتصادی
ارتباط باز با نظام جهانی که امکان نفوذ خارجی را فراهم میسازد.
توضیح او در مورد این عوامل چنین است:
توسعه وابسته
فوران معتقد است که در برخی از کشورهای جهان سوم توسعه اقتصادی به معنی افزایش تولید ناخالص ملی، تجارت خارجی، تولید صنعتی و کشاورزی با عوارض اجتماعی از جمله تورم، بار سنگین بدهکاری، افزایش نابرابری و کمبود عوامل زیربنایی چون مسکن و آموزش همراه است. این فرایند موجب نارضایتی زیادی در بین طبقات فرودست و متوسط جامعه میگردد. در ایران وابستگی خود را از جمله در این اشکال به نمایش گذاشت: وابستگی به درامدهای نفتی، بیش از ۹۰ درصد درآمد دولت به نفت وابسته بود، صنایع مونتاژ با کیفیت پایین موجب فقدان صادرات در عرصه صنعتی گشت؛ از سوی دیگر فشار واردات باعث وضع نامناسب تولید محصولات داخلی شده و سرمایهداران داخلی تحت فشار دولت و شرکتهای چند ملیتی بودند.وضعیت نامناسب کشاورزی، هجوم به شهرها، بیکاری و تضعیف بخش سنتی کشاورزی در پی اصلاحات ارضی موجب ورود گسترده مواد غذایی از خارج از کشور گشته بود. افزایش تورم، بار سنگین مسکن در شهرها، نابرابری شدید ثروت و نابسامانیهای تحصیلات باعث نارضایتی زیاد مردم شد.
حکومت سرکوبگر و دیکتاتوری فردی
دیکتاتوری فردی موجب سرکوب طبقات فرودست و جلوگیری از مشارکت نخبگان اقتصادی و طبقه متوسط در امور سیاسی میشود. چنین دولتهایی گرایش به توسعه وابسته دارند زیرا آنها به این طریق میتوانند در جامعه یک نظم حداقلی ایجاد کنند اما نمیخواهند که جامعه مدنی تقویت شود و توانایی تعامل با آن را ندارند. آنها حتی گاهی طبقه بالا را نیز از مشارکت در امور سیاسی محروم میکنند به طوری که در صورت اعتراض طبقات پایین و متوسط، و گاه طبقات بالا نیز ممکن است با آنها همنوا شوند چرا که دچار این احساس میگردند که حتی با سقوط دولت نیز خطری آنها را تهدید نخواهد کرد. ایران نیز شاهد یک مجلس دست نشانده، احزاب سرسپرده شاه و سرکوب شدید نیروهای اپوزیسیون توسط ساواک و دستگاه ارتش بزرگ که حجم بزرگی از بودجه کشور را به خود اختصاص میداد بود. شاه تا آنجا پیش رفت که حتی وجود چند حزب طرفدار خود را نیز نتوانست تحمل کند و حزبالله خویش، حزب رستاخیز، را ایجاد کرد.
فرهنگهای سیاسی مخالفت
برای آنکه نارضایتی حاصله از به یک حرکت انقلابی بدل گردد بایستی بخشهای بزرکی از جامعه به یک اتحاد ، هر چند شکننده، در مقابل حکومت برسند. لازمه چنین امری وجود فرهنگهای سیاسی مخالفت و مقاومت است. گروههای مردم با تکیه بر فرهنگهای سیاسی مخالفت که خود از ایدئولوژیها، سنتهای فرهنگ مردمی، احساسات ملی بر علیه سلطه بیگانگان (ناسیونالیسم) ، خواست مشارکت مردم در امور کشور (طرفداری از دموکراسی)، خواست گسترش عدالت و برابری (سوسیالیسم)، مقاومت در برابر سختیهای زندگی و ظلم (دین) تغذیه میشوند، به طرح برنامههای آینده کشور میپردازند. طبقات و گروههای متفاوت به تدریج این این اندیشهها را میپذیرند. از نظر فوران «تفاوت میان شکست و موفقیت انقلاب بستگی به این دارد که فرهنگهای سیاسی تا چه اندازه بتوانند بخشهای مختلف جامعه را به صورت جبهه گسترده و متحد مخالف در اورند». در ایران همانطور که گفته شد فوران پنج فرهنگ سیاسی مخالفت را بر میشمرد که همگی در نهایت بر سر سرنگونی سلطنت و پایان وابستگی به آمریکا در عمل به توافق رسیدند.
عامل داخلی و خارجی
در نهایت برای آنکه انقلابی به پیروزی رسد، بایستی شورشهای انقلابی به وقوع بپیوندند. بروز چنین شورشهایی انقلابیون را شجاع و دولت حاکم را تضعیف مینماید. فوران هم صدا با بسیاری از پژوهشگران بر این اعتقاد است که رکود اقتصادی در دوران قبل از بسیج و گاه در میانه آن موجب ریختن بنزین بر آتش خشم مردم میگردد. در ایران، کمی قبل از انقلاب با کاهش قیمت نفت، مخارج سنگین نظامی، تورم و افزایش بیکاری شرایط برای بسیج نیروهای انقلابی مساعد بود. در همین زمان، از اواخر ریاست جمهوری نیکسون گفتمان حقوقبشر در آمریکا رشد نمود. با آمدن کارتر به کاخ ریاست جمهوری در شاه تردیدهایی نسبت به حمایت آمریکا از وی بوجود امد. «همراهی نظام جهانی برای موفقیت انقلاب مطلوب بود.»
مقایسه
فوران با بکارگیری عوامل بالا در جنبشهای انقلابی پیروز و شکستخورده در قرن بیستم در پی اثبات این تز است که در همه انقلابات پیروز همه عوامل بالا همیشه حضور داشتهاند. این به معنی نفی حضور عوامل دیگر در یک انقلاب نیست بلکه منظور وی اثبات این تئوری است که این عوامل را بایستی کف عواملی دانست که میتواند موجب پیروزی یک انقلاب گردند. و بالعکس عدم حضور یک یا چند عامل از عوامل پنجگانه بالا موجب شکست انقلابات سده بیستم گشته است. او کشورهای مورد بررسی خود را در شش دسته به شرح زیر قرار میدهد.
انقلابهای موفق جهان سوم: مکزیک، چین، کوبا، ایران، نیکاراگوئه
انقلابهای اجتماعی ضداستعماری: الجزایر، ویتنام، زیمبابوه، موزامبیک، انگولا
انقلابهای اجتماعی معکوس شده: شیلی تحت حکومت النده، گواتمالا (۱۹۴۴)، جامائیکا (۱۹۷۲ )، گرانادا (۱۹۷۹ )
کوشش برای انقلاب: السالوادور (دهه ۱۹۸۰ )، گواتمالا (۱۹۸۰-۱۹۶۰ )، فیلیپین (دهه ۱۹۸۰ )، پرو (از ۱۹۸۰ به بعد )
انقلاب سیاسی: چین (۱۹۱۱ )، بولیوی (۱۹۵۲ )، فیلیپین (۱۹۸۶ )، هائیتی (۱۹۸۶ )، پاکستان (۱۹۹۹ )
عدم تلاش برای انقلاب: کره جنوبی (۱۹۷۰ به بعد )، تایوان (۱۹۷۰ به بعد )، برزیل (۱۹۷۰ به بعد )، ارژانتین (۱۹۷۰ به بعد)، ارژانتین (۱۹۸۳ )، مکزیک (۱۹۸۰ به بعد )، ترکیه (۱۹۷۰ به بعد )، مصر (۱۹۷۰ به بعد ) [تا بهار عربی]، زئیر (۱۹۷۰ به بعد)
بنا به گفته فوران عوامل پنجگانه بالادر انقلابات پیروز دسته اول حضور داشتهاند. دسته دوم، یعنی انقلابات ضداستعماری نیز از همین الگو پیروی میکنند. تنها تفاوت بین گروه اول و دوم در این است که در دومی نیروهای انقلابی بر علیه نیروهای خارجی، و نه یک دولت بومی، جنگیدند.
در دسته سوم، یعنی انقلابات معکوس شده، به خاطر از هم پاشیدن ائتلاف انقلابی، مداخله خارجی و یا مشکلات اقتصادی، روند انقلاب آغاز شده معکوس میشود.در اینجا به خاطر عدم حضور چند عامل از عوامل پنجگانه انقلاب با شکست مواجه میشود.
در دسته چهارم، تلاشهایی برای انقلاب صورت میگیرد اما همه آنها با شکست مواجه میشوند. فوران برای هر کدام از انقلابات یاد شده دلایل مشخصی را طرح میکند از جمله این که، در برخی از کشورها فرهنگ سیاسی اجازه ائتلاف گسترده را نداد، اقتصاد دچار رکود نمیشود، دولتهای خارجی از رژیم مستقر حمایت بسیار فعالی میکنند، و یا اینکه دولت وقت به هیچوجه سرکوبگر نبوده و امکان توافق با آن به وجود میاید.
در دسته پنجم، کشورهایی قرار دارند که جنبشهای انقلابی فقط به تغییرات سیاسی منتهی گشت و تغییرات اقتصادی و اجتماعی بزرگی در جامعه به وقوع نپیوست. بنا به گفته فوران در همه این جنبشها حداقل سه عامل از عوامل پنجگانه بالا وجود نداشتند.
در دسته ششم، یعنی کشورهایی که انقلاب نکردهاند یک یا دو عامل، مثلاً سرکوب یا شرایط مساعد خارجی، یا وابستگی در شکل مرسوم وجود نداشته است.
بنابراین معتقد است که با تکیه بر مدل او میتوان احتمال وقوع انقلاب در یک کشور در حال توسعه را حدس زد.
او در مورد آینده انقلاب در ایران چنین میگوید: «تاملات ما در باره یک قرن انقلابات در ایران نشان میدهد که جنبش برای تغییر در طول تاریخ ایران تناوبی است...تا زمانی که مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نهایتاً مسائل حقوق بشر رو در روی ملت ایران قرار دارند، اتحاد غیرمنتظره نیروها شکل میگیرد تا این مشکلات بهبود یابد، و اگر حل نشود، تا آن زمان ظهور و سقوط حکومتها ادامه خواهد داشت.»
سخن آخر
در طی سه مقاله اخیر سعی شد به بررسی مختصر نظریات اکثر پژوهشگران انقلاب ایران پرداخته شود. در اینجا متأسفانه مجال آن نشد که نظریات کسانی چون احمد اشرف، والنین مقدم، ژانت افاری، علی میرسپاسی، حمید دباشی، محمد رضا نیکفر و بسیار دیگر پژوهشگرانی که در این مورد قلم زدهاند مطرح شوند. این یک گزارش ناتمام است که همچون همه گزارشهای ناتمام دیگر دفترش باز میماند.
منابع
ویکیپدیا
مازیار بهروز، شورشیان ارمانخواه
ابراهامیان، تاریخ مدرن ایران
یرواند ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، تاریخ مدرن ایران
منصور معدل، نظریههای انقلاب
میثاق پارسا، تئوریهای کنش جمعی و انقلاب ایران
سعید امیر ارجمند، عمامه به جای تاج
سید صادق حقیقت، شش تئوری در باره پیروزی انقلاب اسلامی
ابراهامیان، مردم در سیاست ایران
نیکی کدی، نتایج انقلاب ایران
جان فورن، نظریهپردازی انقلابها
علی میرسپاسی، تاملی در مدرنیته ایرانی
احمد اشرف، دولت و انقلاب در ایران
تدا اسکاچپول، دولتها و انقلابهای اجتماعی
فریده فرهی، فروپاشی دولت و انقلابهای شهری
کاتوزیان، در باره انقلاب
احمد گلمحمدی، از تبیین تا ضد تبیین
محمد حاضری، بررسی تحلیلی انقلاب اسلامی
حسین پناهی، انقلاب اسلامی و انقلاب در نظریهها؟
حسین بشیریه، گفتگو با حسین بشیریه
محمد رضا نیکفر، انقلاب دو بنی ۱۳۵۷
جان فوران، صد سال انقلاب در ایران
چارلز کورزمن، انقلاب تصورناپذیر در ایران
تدا اسکاچپول، دولت رانتیر و اسلام شیعی در انقلاب ایران
فرد هالیدی، انقلاب و روابط بینالملل
نیکی کدی، ایران و دنیای اسلام
نیکی کدی و یان ریچارد، ایران مدرن

