ما در مقاله قبلی نظرات مایکل والرز و اندرو مارچ پیرامون اسلامگرایی و چپ را منتشر کردیم.
برای مطالعه نظر دریچهها به اینجا مراجعه کنید: مقدمهای بر اسلامگرایی و چپ.
برای مطالعه مقاله اصلی مایکل والزر به اینجا مراجعه کنید: اسلامگرایی و چپ.
برای مطالعه مقاله اصلی اندرو مارچ به اینجا مراجعه کنید: پاسخ اندرو مارچ به اسلامگرایی و چپ.
توجه: واژه انگلیسی Islamophobia را هم اسلامستیزی و هم اسلامهراسی ترجمه کردهاند. در اینجا، از واژه اسلامهراسی استفاده میشود.
مایکل والزر پاسخ میدهد
اندرو مارچ چندین بار در این نوشته عنوان میکند، من چپگرایانی را که مورد انتقاد قرار دادهام متهم به «عمل کردن بر پایه خود–فریبی» نمودهام(جمله او). من مقاله خود را تابحال چند بار بازخوانی کردهام و نمیتوانم چیزی در مورد خود–فریبی پیدا کنم. این اختراع مارچ است. من فکر میکنم که بسیاری از چپگرایان کلهشق، سادهلوح، سیاستپسند گو بوده، و از متهم شدن به اسلامهراسی واهمه دارند. اما من هیچکس را به خود–فریبی متهم نکرده و نمیکنم. البته، یک استثناء وجود دارد: چابلوسی مارچ از من در آغاز و پایان پاسخ خود قطعاً نمونهای از خود–فریبی است. اما در بقیه مقاله، او استدلات خود را مطرح میکند و من تلاش خواهم نمود آنها را در حد سزاوار مورد توجه قرار دهم.
من در اینجا چهار دلیل را میتوانم برشمرم، همراه با برخی قطعات پر آب و تاب استادانه («دادگاه دیدگاه تاریخی») که من نادیده میگیرم. اولین دلیل این است که من تلاشی برای توضیح ظهور اسلامگرایی در مکانهای ویژه به دلایلی ویژه نکردم–در واقع، دلایل بسیار ویژهای نبود؛ این لیست دلایل وی میباشد: «استعمار، امپریالیسم، و سرمایهداری جهانی». او در مورد نکته اول حق دارد: من در مقالهام، «سوریه، ترکیه، تونس، یا ایران»-و یا بسیاری از کشورهای دیگر را مورد بحث قرار ندادم. من اسلام را به عنوان یک جنبش بینالمللی در نظر گرفتم. هیچ شکی نیست که آن در هر جایی ظهور کند شکل بخصوصی (همانطور که در مقاله گفتم) بخود میگیرد، اما همپوشانی مذهبی زیادی وجود دارد، و گروههایی چون دولت اسلامی میتوانند جنگجویان خود را از سرتاسر جهانِ مسلمان–و همچنین غرب–جذب کنند. هر توضیحی برای این موفقیتِ فوقالعاده کلیبافی میشود.
و اما در مورد استعمار، امپریالیسم، سرمایهداری جهانی چه میتوان گفت؟ مشکل اینجاست که اینها علل هر چیزی که اتفاق میافتد و یا میتواند بیفتد، هستند. یک قیام چپگرایانه را مطمئناً میتوان با ارجاع به این سه توضیح داد. همینطور یک قیام راستگرایانه ناسیونالیستی. مارچ میخواهد یک قیام مذهبی رادیکال را به همین طریق توضیح دهد؛ او مرا بخاطر اختصاص دادن «فقط کوچکترین نقش ممکن» به این عوامل محکوم میکند. ادعای واقعی من این است که این عوامل یک دلیلِ مشخص برای متعصبین مذهبی بدست نمیدهد. چرا الهیات اسلامی چنین کشش بزرگی دارد ولی ایدئولوژی مارکسیستی ندارد؟ مطمئناً بایستی دلایل فرهنگی و درون–دینی برای این کشش وجود داشته باشد. من این دلایل را در مقاله خود باز نکردم؛ من فقط نویسندگانی را مورد انتقاد قرار دادم که وانمود میکنند این دلایل وجود ندارند. من کتابی در دست تهیه دارم که در طی چند ماه آینده منتشر میشود، آنجا این کاوش صورت میگیرد: پارادوکس ازادی: انقلاب سکولار و ضدانقلاب مذهبی.
بحث دوم این است که چرا من چپ واقعی را مورد خطاب قرار نداده و با آنها درگیر نشدم. «چند بار ما میتوانیم راجع به ادوارد سعید…. صحبت کنیم، تا اینکه ما احمق بنظر برسیم؟» مارچ و دوستانش هیچ چیز مشترکی با افرادی «چون ژیژک، بدیو، هارت، یا نگری» ندارند. سرخوردگی من فقط مربوط به «ان دسته از چپهایی است که [من] برخورد داشتهام (اینطور بنظر میرسد، عمدتا در اینترنت).» بیا وببین، من با اندرو مارچ در اینترنت برخورد کردم. اتفاقات زیادی« در اینترنت» رخ میدهد، و من نمیتوانم بفهمم که چگونه یک چپگرای امروزی پیشنهاد میکند که من در جای دیگری به جستجو بپردازم. در هر حال، من بیش از یک دوجین از نویسندگان چپگرا را مورد خطاب قرار دادم که بسیاری از انان کتاب مینویسند–و بسیار بیشتر از من و مارچ کتاب میفروشند. من راجع به بخش بسیار مهمی (نه همه انان) همان طوری که واقعاً هست، نوشتم.
دلیل سوم مارچ آن دلیلی است که او بنظر میرسد به آن بیش از همه مقید است چرا که وی انرا چند بار تکرار میکند: «جنگ علیه خشونت اسلامگرایی خودش را ابقا میکند.» او این را کمی «گیجکننده» مییابد که در برابر «خشونت عظیم دولتی بر علیه اسلامگرایان»، من درخواست یک جنگ فکری بر علیه انان را مینمایم. او فکر میکند که من در عوض باید بر علیه این خشونت گسترده بوده و در پی «الترناتیوهای الهامبخش و ستودنی برای این جنگ موجود» باشم. (او هیچ الترناتیو الهامبخشی را مطرح نمیکند.) مارچ ممکن است آگاه نباشد که چقدر این دلیل برای کسی به سن و سال من آشناست–هر چند که اگر من واقعاً «معلم» او میبودم، همانطور که او میگوید من هستم، او این امر را میدانست. دقیقاً این استدلالی که او بدان متوسل میشود، بارها، و بارها بر علیه چپگرایی ضد کمونیستی دیسنت در سالهای اولیه آن مطرح میشد. [والزر یکی از ویرایشگران مجله دیسنت، و معروف به طرفداری از سوسیال دمکراسی است] . ایالات متحده و متحدین غربیاش در انموقع بر علیه کمونیسم اتحاد شوروی بسیج شده بودند. آیا آنها واقعاً به فشار چپگرایان برای «اقدامی» بر علیه کمونیسم احتیاج داشتند؟ نباید ما «که در غرب زندگی میکنیم، رأی میدهیم، و مالیات میپردازیم» بر «جرائم جاری خود و تأثیرات خطرناک آن در خارج» متمرکز شویم؟
درواقع سر دبیران دیسنت چیزهای زیادی در باره جرائم آمریکا در خارج گفتهاند(و هنوز میگویند)، اما آنها همچنین به اخلاق و سلامت سیاسی چپ علاقه داشتند. آنها فکر نمیکردند کسانی که مدافع و یا هوادار جنایات استالینی بودند، هیچگاه بتوانند نیرویی برای دموکراسی محسوب شوند. و آنها حق داشتند، بسیاری از مدافعان و هوادارانش، به دفاع و یا هواداری از دیکتاتورهای جهان سوم، که خود را ضد امپریالیست میخواندند و از تروریستهایی که خود را ازادکننده مینامیدند–و اکنون از متعصبین اسلامگرا– ادامه دادند.
اما مارچ یکی از انان نبود–این چهارمین دلیل وی میباشد. او «از گردنزدنها، اعدامهای دستهجمعی، فروش دختران یزیدی به بردهداران منزجر» است–و دوستانش نیز. «چه کسی شک دارد که ما بر علیه این چیزها هستیم؟» او بنظر نمیرسد متوجه این موضوع باشد که من شکاک نیستم؛ من موافق هستم که مثل هر فرد دیگری این منزجرکننده است. اما من در پی یک روش سیاسی بیان این انزجار هستم، و مارچ مؤکداً این کار را نمیکند. او اشکارا به اندازه من یک فرد متعهد سیاسی است. هر چند که، او با وجود این «انزجار»، از دست و پنجه نرم کردن با جرائم اسلامگرایی سر باز میزند؛ او درگیر جرائم امریکاست. او میگوید، همیشه اسانتر آن است که بر جرائمی که دیگران مرتکب شدهاند متمرکز شوی« تا اینکه جرائمی که خود مرتکب شدهای و یا تشویق میکنی.» مارس افتخار میکند که راه آسان را انتخاب نمیکند.
اما آدم میتواند در مورد قدرت سیاسی و یا اخلاقی انزجار وی شگفت زده شود. آمریکا که او بشدت مورد عتاب قرار میدهد، در حال حاضر تنها نیرویی است که بطور مؤثر مخالف و یا حداقل از قدرتگیری دولت اسلامی جلوگیری میکند و در نتیجه، مانع سر زدن و اعدامهای دستهجمعی و فروش دختران یزیدی است. البته، من یک قیام سکولار، یک مبارزه صرفاً محلی، بر علیه دولت اسلامی و هر گروه اسلامی دیگر را ترجیح میدهم. من مشتاقانه از لیبرالها، سوسیالدمکراتها، و فمنیستها در کشورهای مسلمان پشتیبانی میکنم. مارس وانمود به حمایت از تعهد دیرینه من به تمامیت جوامع خاص و اهمیت کار از درون میکند. او ظاهراً میخواهد استدلال کند که این تعهد نیازمند آن است که فعالان چپ منتظر بمانند تا قربانیان متعصبین اسلامی به دفاع از خود بپردازند.
اما حمایت وی از دلایل سیاسی من کاملاً گزینشی است، من یک انترناسیولیست قدیمی هستم، و طی سالهای طولانی از یک سیاست مداخلهگرانه قوی در موارد افراطی–و اعدامهای دستهجمعی و اسارت حتی در دنیای ترسناکِ ما، مفرط است– حمایت کردهام. آنها نیاز به چیزی بیش از انزجار دارند؛ آنها نیاز به یک پاسخ سیاسی دارند.. و چپ باید بطور فعالانه در دفاع از چنین واکنشی و در صحبت راجع به عوامل ان، روشهای ان، و محدودیتهای آن شرکت کند.
مارس این تعهد را رد، و دعوت من برای پیوستن به جنگ فکری را مسخره میکند. دلیل او برای رد و مسخره کردن ان، «فقدان پاسخ و فقدان قدرت ماست». او معتقد است، بجز فعالیت سیاسی در میهن، کار بیشتری نمیتوان کرد. من امیدوارم که مارچ در اینجا فقط از طرف خودش صحبت بکند. آن کسانی از ما که همچنان خود را متعهد به برخی از برداشتهای پروژه روشنگری میدانند، کار فراوانی دارند. ولتر نوشت، «خرافات جهان را در شعله آتش قرار میدهد، و فلسفه شعلههای آتش را خاموش مینماید.»
در نهایت، من میخواهم چیزی در مورد جدیترین اتهامی که مارچ مرا بدان متهم میکند، بگویم–اینکه من شریک «نگرانیهای» چپ نبوده یا با «ریتم اخلاقی و عاطفی» چپ حرکت نمیکنم. من خارج از خط هستم. البته، چپهای زیادی وجود دارند، و یکی از آنها متعلق به من است؛ یکی از انها چپ دیسنت است، جایی که ما همیشه با ریتم طبل خودمان گام برمیداریم. من البته با چپ مارچ گام بر نمیدارم و سالهای سال این چنین بوده است.
مایکل والزر ویرایشگر بازنشسته دیسنت است.
برگرفته از نشریه انلاین دیسنت، زمستان ۲۰۱۵ .
Andrew F. March, Islamism and the Left: An Exchange, Dissent, Winter 2015