دنی دورلینگ استاد جغرافیای انسانی در دانشگاه اکسفورد است. او نویسنده کتابهای متعددی از جمله« نابرابری و ۱% » و «بیعدالتی، چرا نابرابری اجتماعی همچنان پا برجاست» میباشد. در زیر، او در مقدمهای بر این کتاب رئوس مهم آن را تشریح میکند و به بررسی پنج تصور رایج غلط در مورد نابرابری میپردازد. کتاب وی شامل نمودارها و جداول متنوعی است که بعضی از انان ضمیمه فایل یی.دی.اف. این مقاله نیز شده است که میتوانید انرا در بخش دانلود بیابید. علاقمندان، برای دانلود تمام این نمودارها، میتوانند به وب سایت دنی دورلینگ، www.dannydorling.org/books/injustice ، مراجعه کنند.
مقدمهای بر نابرابری
نوشته: دنی دورلینگ
برگردان: رضا جاسکی
تعداد کلمات:۴۲۱۴
بطور کلی پذیرفته شده است که نابرابری بین کشورهای فقیر وغنی به بیعدالتی بزرگی منجر شده است، و نیز بطور فزایندهای اذعان میگردد که نابرابریهای عظیمی در کشورهای ثروتمند وجود دارد. برخی همچنان ادعا میکنند که این تفاوتها علل ژنتیکی دارند و عده بسیار بیشتری باور دارند که این اختلافات نتیجه اجتنابناپذیر عوامل اقتصادی و جهانی شدن میباشد. هر چند که هیچ مبنای علمی برای هیچ کدام از این نظرات وجود ندارد. کتاب «بیعدالتی، چرا نابرابری اجتماعی همچنان پا برجاست» به بررسی آنچه که ممکن است محرک این نابرابریها در کشورهای ثروتمند باشد میپردازد؛ ان ضمن تمرکز عمده خود بر انگلستان، در عین حال دربردارنده مقایسههای بسیاری با کشورهای دیگر، بویژه با اروپا، ایالات متحده و ژاپن است.
امروز تفاوت موجود میان شانس زندگی در کشورهای ثروتمند مختلف نشان میدهد که سطح نابرابریهای کنونی در هیچ نقطهای اجتنابناپذیر نمیباشد. یک دیدگاه تاریخی همچنین نشان میدهد که نابرابری در طی زمان میتواند کاهش یا افزایش یابد. در انگلستان، از ۱۹۱۸ تا ۱۹۷۹ نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی بطور پیوسته کاهش یافت ولی پس از آن سال به سال افزایش یافته است.
این بررسی کوتاه نمیتواند وارد جزئیات شواهدی که در بیعدالتی وجود دارد گردد، جز آنکه خلاصه ادعاها و موضوعات اصلی آن را مطرح نماید. اصولا: بیعدالتی را میتوان نتیجه پنج نابسامانی اجتماعی در نظر گرفت، یعنی نخبهگرایی، حذف و محرومیت، پیشداوری، حرص و آز، یأس و ناامیدی. مبنای هر کدام از این نابسامانیها، دیدگاههایی است که وقتی تبلیغ میشوند، به تشدید آسیب منجر میگردند. بسیاری از ما میزان کمی از این دیدگاهها را در خود داریم و اغلب معتقدیم که در آنها اشکال زیادی وجود ندارد. هر چند که، وقتی چنین دیدگاههایی شروع به نفوذ در جامعه از بالا تا پایین نمود، نتایجش میتواند برای تار و پود زندگی ما مخرب باشد.
توزیع نابرابری درآمد در جهان، در سال ۲۰۰۰
توضیح: محور X ، درآمد روزانه و سالانه قابل مقایسه (برابری قدرت خرید) به دلار نشان را میدهد. این محور دارای مقیاسی لگاریتمی است، زیرا آن در مقیاس عادی با در بر داشتن اکثر گروهها، بدون پایینترین و بالاترین انها، صد برابر عریضتر میگردد. محورY تعداد افراد به میلیون نفر در خانوارهایی که از چنین درامدهایی برخوردار هستند را نشان میدهد.
جدول ۱: توزیع نابرابری درامدها در جهان در سال ۲۰۰۰
Dollars / Year |
Africa | Asia | Americas | Europe |
1,0 |
0,0 |
0,0 |
0,0 |
|
4,6 |
0,1 |
0,3 |
0,0 |
|
40c a day |
20,0 |
1,0 |
1,5 |
0,0 |
70c a day |
62,7 |
10,6 |
6,2 |
0,1 |
1.4$ a day |
136,7 |
77,3 |
20,1 |
0,7 |
3$ a day |
188,1 |
377,2 |
48,7 |
3,5 |
6$ a day |
169,3 |
971,8 |
88,2 |
16,8 |
4000 |
125,1 |
1142,1 |
120,2 |
61,3 |
8000 |
71,0 |
682,3 |
134,4 |
112,8 |
16000 |
27,6 |
305,9 |
146,1 |
161,5 |
33000 |
8,7 |
178,7 |
144,8 |
181,6 |
66000 |
2,7 |
56,5 |
96,7 |
88,0 |
131000 |
0,8 |
5,2 |
36,7 |
15,4 |
250000 |
0,2 |
0,4 |
7,7 |
1,2 |
500000 |
0,0 |
0,0 |
0,9 |
0,0 |
0,0 |
0,0 |
0,1 |
0,0 |
ما قبلاً میگفتیم که اکثر مردم نمیدانند نیمه دیگر چگونه زندگی میکند؛ در انگلستان این تغییر کرده است. جامعه ما را دیگر نمیتوان به طور معنیداری به دو نیمه تقسیم نمود. اکثر ما درک کمی در باره زندگی بخش کوچکِ درست بالا یا پایین دستِ خودمان داریم، و آن افراد نیز به همانگونه درک کمی در مورد بالا و پایین دستیهای خودشان دارند و غیره. ما در دنیاهای مختلفی زندگی میکنیم. اکثر مردم به سختی قبول میکنند که بعضی از افراد درامدی بیش از ده برابر آنها دارند و وقتی ازشان سئوال میشود، عنوان میکنند که آنها به سختی میتوانند امور مالی خود را اداره نمایند.
ما در یک جامعه بطور فزاینده سلسله مراتبی زندگی میکنیم. ما در باره بعضی از افراد که بسیار بالاتر و تعدادی که خیلی پایینتر هستند، صحبت میکنیم. و با این حال فرق زیادی با هم نداریم. این هیرارشی ریاکارانه توسط نخبهگرایی، محرومیت، تعصب، حرص و آز ایجاد شده است. نتیجه نهایی افزایش ناامیدی، نه فقط در میان فقرا، بلکه در میان بچههای والدینِ جاهطلب و ارزومند نیز میباشد. اگر ما خواهان جامعهای دربرگیرنده و شاد هستیم، در حال حاضر در جهتی اشتباه حرکت میکنیم.
جدول ۲: درصد افرادی که از بیعدالتی در کشورهای ثروتمند به اشکال مختلف رنج میبرند
کسر | مورد | برچسب | توضیح در مورد گروهی که از بیعدالنی رنج میبرد | درصد | سال |
یک هفتم | کودکان | تخس و بزهکار | یادگیری محدود و ساده | 13 | 2006 |
یک ششم | مردم | محروم | از جامعه حداقل به دو شکل حذف شدهاند | 16 | 1999-2001 |
یک پنجم | بزرگسالان | مقروض | اعتراف میکنند که از عهده امور مالی برنمیایند | 21 | 1984-2004 |
یک چهارم | خانوارها | مطرود | صاحب ماشین نیستند، در جایی که استفاده از ماشین ضروری است، | 26 | 2006-2007 |
یک سوم | خانوادهها | افسرده | عضوی از خانواده دچار افسردگی یا اضطراب مزمن است | 33 | 2000 |
یک دوم | شهروندان | محروم از حقوق اجتماعی | بزرگسالانی که در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شرکت نکردند | 46 | 2008 |
مسیر حرکت امری حیاتی و مهم است. آن، چیزی نیست که مردم را بیش از هر چیز خوشحال میکند، بلکه باعث میشود این احساس را بیابند که در شرایطی قرار دارند که در حال بهبودی است یا رو به وخامت میگذارد. به علاوه، نیازی بدان نیست که بهتر شدن اوضاع برای عدهای، نتیجتاً به معنی بدتر شدن برای عده دیگری باشد. بسیاری از تغییرات میتواند تقریباً برای همه خوب باشد، اما بعضی دیگر برای جامعه به عنوان یک کل، فاجعهامیز.
کارایی نخبهگرایی
در ثروتمندترین و نابرابرترین کشورهای دنیا تظاهر میشود که که در اکثریت موارد تنها تواناترین افراد بر اساس شایستگی به ردههای بالا رسیدهاند. با این حال اکثر کسانی که رده بالا را تشکیل میدهند، پیشینه مرفهای دارند.
نمودار ۲: توانایی خانوارها برای امرار معاش بر اساس درامدشان در انگلسنان، دو دهه قبل از سقوط، ۲۰۰۴–۱۹۸۴
توضیح: از پاسخدهنگان پرسیده بودند: کدام یک از عبارات زیر به احساس شما در مورد درآمد خانوارتان برای امرار معاش در روزهای اخیر بیشتر مطابقت ادرد؟ از عهده انها بر میآییم (coping)، زندگی راحتی داریم (living comfortably)، به سختی از عهده آن بر میاییم (Difficult to manage)، خیلی مشکل داریم (very difficult). نمودارِ کسانی که به این سئوال جواب ندادهاند، حذف گشته است…
در مقابل، ساکنین بخشهای فقیرتر جهان امروز ممکن است جزء اولین کسانی در خانواده خود باشند که از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند. در عین حال در فقیرترین کشورهای دنیا، بسیاری از بچهها هنوز امکان کسب آموزش کامل ابتدایی را هم ندارند، چه رسد به اینکه از طریق گذراندن آنچه که در کشورهای ثروتمند یک آموزش اصلی محسوب میگردد، ابدیده شوند.
تحصیلات دانشگاهی در کشورهای فقیر فقط برای افراد مرفه میباشد. در مقابل، وجه مشخصه جهانِ ثروتمند، تحصیلات طولانی و همیشه در حال بهبودِ ابتدایی و متوسطه برای همه کودکان و نیز میزان بطو دائم در حال افزایشِ دسترسی به دانشگاه است. با وجود این، در اکثر کشورهای ثروتمند، بسیاری از جوانان نه به عنوان دارندگان تحصیلات عالی بلکه کسانی که در دستیابی به اهداف رسمی شکست خوردهاند معرفی میشوند.
تا همین اواخر، عده کمی از بچههای کشورهای ثروتمند در طی مدتی طولانی به تحصیل میپرداختند. همه بچهها هنوز در معرض خطر خوردن برچسب «نامناسب» قرار دارند، با وجود این واقعیت که منابع آموزشی برای انان موجود است. آنها در معرض این خطر قرار دارند زیرا خیلی ساده به انان گفته میشود آنچه که ازشان انتظار میرود را نمیاموزند. تقریباً همه درسیستمِ آموزشی که امتحانات چنان برجسته شدهاند ، در مقاطعی از پسِ بعضی از انان بر نمیایند.
افراد بطرز قابل توجهی دارای توانایی مشابهی هستند. با این حال، شما عدهای را خصوصا در سیاست، ناموران جامعه (هم اکنون به عنوان یک قلمرو کاری) و یا اقتصاد میتوانید بیابید که واقعاً باور دارند خودشان استعداد و نبوغ ویژهای داشته و نعمتی برای دیگران محسوب میشوند و دیگران میبایستی بخاطر استعداشان سپاسگذار بوده و پاداشی «مناسب» به انان بدهند. این افراد، خود همانقدر قربانی نخبهگرایی هستند که در عمل به عدهای گفته شده که بطور مادرزادی احمق، مناسبِ کارهای کوچک ، اما در عین حال قادر به اجرای دستورات و انجام کارهای پرزحمت میباشند، با وجود آنکه مجبور بودهاند بیش از یک دهه را در مدرسه بسر کنند. در دوران نخبهگرایی، آموزش کمتر مربوط به یادگیری و بیشتر مربوط به تقسیم مردم، جدا کردن گندم از کاه و اعطای شأن و مقام بالایی برای یک اقلیت است.
نمودار ۳: بدهی معوقه مصرفکننده نسبت به درآمد خالص در ایالات متحده، ۲۰۱۳–۱۹۷۵
توضیح: نمودار میلهها نسبت بدهی به درآمد خالص سالانه را با کمک محور عمودی سمت راست نشان میدهد. نمودار خطی درصد تغییر آن در طی پنج سال آینده را با کمک محور عمودی دست چپ نشان میدهد. بیشترین افزایش مربوط به سال ۲۰۰۵ ، 29% است: 100 * (96,8-124,7)/96,8= 28,8% . درآمد خالص، درامدی است که پس از مالیات باقی میماند.
این فقیرترینها هستند که به وضوح از نخبهگرایی، از طریق شرمی که با گفتن اینکه حد توانایی انان، در بیکفایتی است، اینکه به خاطر شخصیتاشان در آنها اِشکال وجود دارد، که آنها فقیر هستند زیرا آنها کفایت کارهای دیگر را ندارند، نصییب انان میگردد، ضربه میخورند.
کسانی که در اثر نخبهگرایی به رفاه رسیدهاند، اغلب فاقد احترام نسبت به مردمی که سیستم به انان میگوید پستتر هستند میباشند، تا آن حد که بسیاری از افراد با شغل تمام وقت نیز لایق یک دستمزد قابل زندگی، انقدر که بتوانند یک زندگی استاندارد عادی را بچرخانند، نیستند. افزایش درامدها تا سطح معاشِ روزمره کیفیت کار کارمندان را افزایش میدهد، غیبت را کاهش میدهد و جذب و حفظ کارمندان را بهبود میبخشد. زندگی برای بچههای فقرا چقدر میتوانست بهتر شود، اگر پدر و مادرشان همیشه دچار استرس نبودند؟
در مقابل فقرا، رفاهمندان این احساس را دارند آنها سزاوارِ حقوق بالایی هستند که آنها را قادر به پرداختِ هزینه چیزهایی میکند که اکثر مردم به عنوان غیرضروری، حتی احمقانه تلقی میکنند؛ چیزهایی که باعث محرومیت دیگران از وسایلِ رفاه عمومی یا آموزش رایگانِ فراتر از سطح متوسطه میشود. این اختلافات فاحش در نتیجه درآمد در بسیاری از مشاغل منجر به ایفای نقش خدمتکاری برای کسانی که حقوق بهتر دارند میشود، کاری که به طور بسیار سودمندانهتری در اشکال عادلانهترِ آن، میتوان از ان بهره برد. علاوه بر این نوعی واکنش در رابطه با عدم احترام وجود دارد. بسیاری از افرادِ با درآمد عالی دقیقاً به این خاطر محترم شمرده نمیشوند زیرا مردم تشخیص میدهند که اشخاص رده بالا شایستگی زیادی ندارند.
محرومیت ضروری است
در انگلستان تخمین زده شده است که در پایان ۲۰۱۵، تقریباً ۷٫۱ میلیون از ۱۳ میلیون نفر از جوانترینها در خانههایی با درامدی که کمتر از حداقلِ ضروری برای یک استاندارد مناسب از زندگی در نظر گرفته میشود، زندگی خواهند کرد. در مقابل، تعداد نسبتا اندکی از انان میتوانستند خود را به عنوان فقیر و نیازمندِ دریافتِ وامِ «فقط برای ادامه» توصیف نموده، اگر انها در کشورهای بسیار متفاوتی چون ژاپن یا هلند زندگی میکردند ؛ در حالی که در بریتانیا و ایالات متحده نرخ مطلق و نسبی فقر در دهههای اخیر فقط به دلیل اینکه نابرابری افزایش یافته، رشد بسیاری نموده است.
امروز در انگلستان یکی از هر شش خانواده، از نُرمهای اجتماعی به خاطر فقر حذف شده است، و حداقل در دو شیوه از سه شیوه ارزیابی از فقر، فقیر محسوب میشوند. آنچه که این خانوارها را فقیر میسازد، تأثیر ثروت دیگران است. در انگلستان، چه از نظر نسبی و چه مطلق، بیش از هر کشور دیگری در اروپا زندانی وجود دارد. سوئد، به دلیل کمبود زندانی، مجبور به بستن زندانها گشته است. در حالی که کافیست نگاهی به ایالات متحده انداخته شود تا متوجه شد که یک کشور ثروتمند تا چه حدِ زیادی میتواند کاملاً، در حذف مردمش پیش برود. در سال ۱۹۴۰، تعداد زندانیان ده بار کمتر از امروز بود؛ اکنون سیاهپوستان، ۷۰ درصد از زندانیان را تشکیل میدهند. آنچه در یک کشور به عنوان ضرورت درک میشود، در کشوری دیگر غیر قابل درک محسوب میگردد.
:پیشداوری ضروری است
بر اساس اسطورههای نخبهگرایی در دوران محرومیت، وقتی که عدهای موعظه میکنند که نابرابری فقط بازتاب تفاوت توانایی فردی است، پیشداوری مانند قارچ رشد میکند. نژادپرستی، وقتی که به افراد با رنک پوست متفاوت، یا ملیتها یا مذاهب مختلف اعمال میشود، به راحتی قابل تشخیص است، اما ان همچنین میتواند با ریختن سوختِ ترس به آسانی شعلهور گردد که اغلب نیز به خاطر جدایی و عدم اختلاط اجتماعی به سختی قابل فرونشاندن است. در انگلستان، درست مانند ایالات متحده، یک نوع احساس پیشداوری در مورد ارزشِ آن «پایینیها» وجود دارد که وسیعتر از نژادپرستی است. بالا دستیها و پاییندستیها کمتر به یکدیگر اعتماد دارند، و بیش از پیش به بیم و ترس در جامعهای تبدیل شده است که بوضوح بسیاری از مردم را در حد پایینی ارزیابی میکند. نژادپرستی درست در چنین شرایطی افزایش مییابد، و یک شکل وسیعتری از نژادپرستی –یک داروینیسم اجتماعی جدید–بطور بی سروصدا در حال گسترش است. عدم احترام به مردمی که درست در زیردست یا درست در بالادست افراد قرار دارند، رایج است، و بانکدار با حقوق بالایش و نظافتچی با حقوق ناچیزش هر دو منفور هستند.
نمودار ۴: سهم کل درآمد دریافتی 1% ثروتمند در انگلستان، ۲۰۱۰–۱۹۱۸
توضیح: خط پایینی، سهم کل درآمد پس از مالیات است.
این واقعیت که جوامع بشری در مدت بسیار کوتاهی میتواند رفتار جمعی را عوض کنند، حاکی از آن است که سرنوشت ما منوط به ژنهای ما نیست. ما میتوانیم فقط در طی چند نسل، از زمانی که زندگی فئودال یا اشتراکی داشته، به زندگی رقابتی و یا توتالیتر جابجا شویم. ما در طی طول عمر میتوانیم شاهد گروههای بسیاری از مردم باشیم که مطمئن به شرکت در جنگ بوده و تسلیم خدمت اجباری گشته، تا اینکه در راهپیمایی شرکت نموده و برای حقوق دیگران آواز میخوانند. پیشداوریها ظهور میکنند و زوال مییابند، به همانگونه که مردم آنها را ترویج و یا بر ضد آن درس میدهند. پیشداوری تغذیه میشود و بدون کمک رشد نخواهد کرد.
یک مظهر پیشداوری زمانی است که عده زیادی به عنوان کمتر شایسته، چه به مثابه بردگان، گدایان، یا فقط «متوسط و عادی»، تلقی میشوند، یک اقلیت میتواند رفتار خود را نه به مثابه حرص و آز بلکه به مثابه پاداش بالاتر، فقط به عنوان اینکه آنها انواع مختلفی از موجودات انسانی هستند، توصیف کند و آنها خودشان را واقعاً سزاوار آن بدانند که یک سر و گردن بالاتر از کسان دیگر بوده و از بالا و با پیشداوری به پایینیها بنگرند.
حرص و آز خوب است
در اواخر سال ۲۰۱۴، روسای اجرایی ۱۰۰ شرکت سهامی بازار بورس انگلستان به طور متوسط دستمزدشان ۳۴۲ بار بیش از حداقلِ حقوق کارمندان خود بود. حقوق انان۲۴۳ درصد بعد از مرسوم شدن حداقل دستمزد در سال ۱۹۹۹، افزایش یافته است، سه بار سریعتر از درصد افزایش دستمزد حداقل، و بسیاری از مواقع فقط در عرض یک سال، بیش از چندین برابرِ دستمزد عده زیاد دیگری که انتظار میرود در تمام طول عمرشان دریافت کنند، افزایش داشته است.
فلاکت دهه ۱۹۴۰، زندگی در محلهای شلوغِ مرطوبْ بدون بهداشت مناسب، بدون آب گرم و اغلب بدون توالت در درونِ خانه بود. در اواخر دهه ۱۹۷۰ ، در اکثر کشورهای ثروتمند، خانههای با حداقلِ بهداشت، یا بهبود یافته و یا خراب شدند، اما نوع دیگری از فلاکت پدید آمد . ثروتمندان شروع به تصاحب سهم بیشتری از فضای قابل زندگی، زمین، خانههای «اضافی» و هر آنچه که انان واقعاً نیازی بدان ندارند، اما به عنوان سرمایهگذاری مناسب در نظر گرفته میشود، کردند. زندگی در مناطق فقیر با وجود بازسازی بدترین مساکن، کم ارزش گشت.
«بزرگ و خوبْ» میداند که در منظر عموم حرص و آز به مثابه صفتی غیراخلاقی تلقی میگردد و اشکارا از آن نام برده نمیشود. اما با توجه به هزینه فوقالعاده بالای مسکن، تلاش برای مالکیت خانه و یا اقدام به اجاره، عین حرص و آز است. ثروتمندان کلان با پول اضافی خود چه میکنند؟ آنچه که تقریباً همه انان انجام میدهند، سرمایهکذاری در املاک و خانههایی است که آنها واقعاً نیازی بدانان ندارند، اما از طریق انان امیدوارند که هنوز سود بیشتری کسب کنند. آنها میکنند، و پول از همه رهنگیرندگان جدیدِ بشدتِ مقروض و همه اجارهنشینانِ خصوصی سرازیر میشود (و یک قسمت بزرگ آن از مزایای مخصوص صاحبخانه–مزایای مسکن است).
یک راه دیگر برای ثروتمندان در دستیابی به پولِ مردمِ دیگر، ایجاد نیاز و تشویق به آنچه که اعتبار خوانده میشود اما درواقع بدهی است، میباشد. تبلیغاتْ صنعتی است که اغلب هدفش ایجاد احساسِ ناخشنودی و حسادت در مردم است تا اینکه آنها محصولات تبلیغشده را تصاحب کنند. محصولات بطور مداوم «بهسازی میشوند» طوری که آنچه در سال گذشته خریده شده است به عنوان درجه دو معرفی میگردد. اعتبار یکی از راههای کسبِ پول از آنهایی است که کمتر دارند، نه از طریق قطرهچکانی بلکه فورانی، بخصوص از فقیرترین کسانی که حتی باید متوسل به وامهای روزانه یا سیستمهای مشابه گردند.
یأس و نومیدی اجتنابناپذیر است
انسان موجودی نیست که از نظر روانی در مقابل تاثیرات نخبهپروری، محرومیت، پیشداوری و حرص و آز مصون باشد. آنها مانند موشهای در قفس، در محیطهای اجتماعیاشان که بتدریج ناخوشایندتر میشود، واکنش نشان میدهند. بخشی از مکانیزمِ پشتِ افزایشِ جهانیِ بیماریهای یاس–افسردگی و اضطراب–عدم اطمینانی است که در اثر افزایش اشکال خاصی از رقابت ایجاد میشود. این گریبانگیر بچهها در مدرسهها نیز میگردد، از آنجا که صنعت تبلیغات هم بزرگسالان، و بخصوص بچهها، را دچار احساس ناکافی بودن میسازد. قدرتمندان کمی در مقابل تأثیراتِ یأس مصونیت دارند، اگر در کشورهای بیشتر نابرابر زندگی کنند. زیان اورترین خسارت برای بیماری، در نزدیکی قلب جغرافیاییِ مشکل یافت میشود. به همین خاطر، رایجترین نابرابریِ سلامتی در کشورهای ثروتمند درست در مراکز لندن و نیویورک دیده میشود.
نمودار ۵: میزان تجویز داروهای ضد افسردگی توسط سرویس خدمات تندرستی اسکاتلند، ۲۰۱۴–۱۹۹۲
توضیح: مقیاس نشان داده شده در نمودار بر اساس دوز استاندارد تجویز شده در هر هزار نفر بالای پانزده سال میباشد.
شرایط انسانی، کشش ما، پرسشهای ما، احساس وحشت و نگرانی ما، به این معنی است که ما همیشه نمیتوانیم شاد باشیم، اما بیش از پیش، آموختنِ داشتنِ زندگی بهتر با یکدیگر، به مثابه کلیدی برای آموختنِ زندگیِ بهتر در اذهان خود ما، شادتر بودن یا حداقل احساس آسایش و راحتی با خودمان، درک میشود. کودکان و بزرگسالان را دچار اضطراب، ترس، اشک و استرس ننمودن، اولین چیزی است که باید از آن آغاز نمود. با مطالعه مناطق مختلف در کشورهای مختلف، و با توجه به افزایش فوقالعاده زیاد یأس در انگلسنان و ایالات متحده، آشکار است که نسبت مردمِ به شدت ناخشنود در حال حاضر بخاطر بعضی از قوانین طبیعی بسیار زیاد نیست، اما نتیجه سیاستها و نگرشها میتواند عوض شود.
نتیجه
به این نگرشها و باورها که نابرابری را افزایش میدهند، که چگونه مردم از این باورها و اعتبار انان پشتیبانی میکنند، نگاه کنید.
فکر نکید هر آنچه امروز اتفاق میافتد طبیعی است. مراقب افرادی باشید که میگویند این فقط مربوط به ذاتِ انسانی است، این شرایط اجتنابناپذیر هستند، شما باید با واقعیت با شجاعت روبرو شوید، که چیزی به عنوان جامعه وجود ندارد. روشها و رفتارهای اجتماعی توسط ما ایجاد میشوند و بسرعتِ قابل ملاحظهای میتوانند تغییر کنند. چه تعدادی از مردم را ما پشت درهای زندان قرار میدهیم و برای چه مدتی، این وابسته به ماست، و نه به سطح از قبل مقرر شده تبهکاری در جهان. ما تعجب میکنیم وقتی که قربانی خواهان نوعی کیفر ملایم است، در حال حاضر بزرگوار بودن در انگلستان استثناء است، ما میتوانیم راحتتر با قربانی احساس همدردی کنیم که معتقد است مجازات به اندازه کافی سخت نیست.
عدهای میگویند که فقرا همیشه با ما خواهند بود و مدعی هستند که بدون ترس از فقر، تعداد زیادی از مردم بیکار خواهند بود. آنها بیکاری را ،برای عده زیادی از مردم، نتیجه فقدانِ مشاغل ارزشمند نمیبینند، و اینکه ما دیگر نیازی به کار کردن طولانی همه افراد نداریم. ما آنهایی را که پافشاری میکنند، که نمیتوانند یا نمیخواهند کارشان را بدون دریافت میلیونها انجام دهند، را به مثابه بیعلاقمندترین افراد به کار، افراد بالقوه طفرهجو و از زیر کار شانه خالی کن و موفقترین مفتخورها تلقی نمیکنیم.
تبلیغات از سوی غنیترینها در جامعه غالباً باعث میشود که تشخیص ندهیم چه زمانی سیاست، نابرابری را افزایش میدهد.کاهش مالیاتها به عنوان چیزی که فقط میتواند مفید باشد، تلقی میگردد. مرفهترین و واقعاً وابستهترین افراد به دیگران مدعی انند که کوچک کردن دولت باعث کاهش وابستگی میگردد. هنگامی که ما برای افزایش حقوق ۲ درصدی سروصدا میکنیم، آنکه شرایط بهتری دارد این را به عنوان یک رأی برای افزایش نابرابری در نظر نمیگیرد. افزایش ۵۰۰ پوندی در سال (یا من باید بگویم ۳۰ پنس در ساعت) بطور عمومی و برای همه اقشار هرگز حتی پیشنهاد نشده است، با وجود آنکه هزینه ان برای مؤسسه یک اندازه بوده و هرکس که حقوق کمتری داشته همچنان حقوق کمتری دریافت میکند. اما نگرشها میتوانند تغییر کنند، همچنان که در گذشتهِ نزدیک بطرز چشمگیری، در جهت بهتر یا بدتر شدن، تغییر کرده اند.
بسیاری در انتظار یک رهبر بزرگ بسر میبرند و درک نمیکنند که رهبران بزرگ گذشته هرگز چیزی بیش از محصولِ دوران خود نبودند؛ مردم معمولی توسط اطرافیانشان و جامعهای که در آن زندگی میکردند به جلو رانده شدند. درک من این است که هیچکس واقعاً نمیداند چه چیزی برای تغییر باورهای عمیقاً پاگرفته و به شکل نهادی منتقل شده میتواند مؤثر باشد. به ارامی، به طور جمعی، به یک قدم عقب دو قدم جلو، ما میتوانیم به طور سانتیمتری به جلو برویم؛ اغلب لازم است که بتدریج عواقبِ تا حد زیادی ناخواستهِ راهحلهای نابرابرانه گذشته را لغو کنیم.
بیعدالتی بزرگ فعلی ما از بسیاری جهات برخاسته از راهحلهایی برای نابرابریهای بزرگ گذشته ، در انگلستان از راهحلهایی برای جهل، نیاز، بیکاری، کثافت، و بیماری در دهه ۱۹۴۰، هستند. این راهحلها، صحیح برای زمان خود، به چند دهه پیشرفت و کاهش جدایی منجر گشت. میتوان آن را دوباره انجام داد. هر چیزی که برای شکستِ نابرابری لازم است، در ذهن نهفته است. ابتدا ما نیاز داریم چیزها را همانطور که هستند ببینیم، نه آن طوری که عده کمی با ثروت زیاد میخواهند که بقیهِ ما بدان باور کنیم. سپس آنچه بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد این است که ما چگونه فکر میکنیم، و ما چگونه میاندیشیم در حال دگردیسی است، زیرا–در همه جا–نشانههای امید وجود دارند.
برگرفته از وب سایت دنی دورلینگ، www.dannydorling.org/books/injustice
ضمیمه:
نمودارها و جدولها
توضیح: این آمار بر اساس ارزیابی pisa در مورد میزان توانایی نوجوانان ۱۵ ساله در سال ۲۰۱۲ میباشد.
”none”:دلالت بر عدم امکان اندازهگیری دارد
”limited”:دانش بسیار محدود
”barely adequate”: دانش به سختی کافی
”simple”:مفاهیم ساده را درک میکنند
”effective”:قابل قبول
”developed”:بهتر از قبلی
”advanced”: کودکان پیشرفتهای که میتوانند بینش انتقادی داشته باشند.
نمودار و جدول بالا میزان تغییر توانایی کودکان بین سالهای ۲۰۱۲–۲۰۰۶ بر اساس ارزیابی پیسا را نشان میدهد.
جدول بالا نسبت خانوارهای فقیر بر اساس سه شاخص مختلف فقر را نشان میدهد.
نمودار و جدول بالا: نابرابری و جنسیت، میزان برندگان زن جایزه نوبل در سالهای ۲۰۱۴–۱۹۰۱
نمودار و جدول بالا نسبت پرداخت بدهیها نسبت به درآمد خالص را در ایالات متحده نشان میدهد. به سقوط بازپرداخت بدهیها در سالهای اخیر توجه شود.