یان برمن جامعه شناس هلندی و استاد ممتاز دانشگاه امستردام به بررسی نظرات گای استندینگ در مورد طبقه جدید جهانی که وی آن را پریکریات می نامد، می پردازد. در متن زیر او از جمله نگاهی به آخرین کتاب گای استندینگ بنام «پریکریات: طبقه خطرناک جدید» می اندازد. برای مطالعه بیشتر نظرات گای استندینگ در باره پریکریات به مقاله منتشره در سایت دریچه ها، پریکریات و درامد پایه، مراجعه کنید.
یک مفهوم ساختگی؟
اثر: یان برمن
برگردان: رضا جاسکی
در الگوی غالبِ توسعه تا سالهای ۱۹۷۰، این تصور که بقیه جهان قدم به قدم غرب را دنبال خواهد کرد طبیعی محسوب می شد. از طریق صنعتی شدن و شهرنشینی، «جهان توسعه نیافته» تجربه کشورهای پیشرفته در قرن نوزدهم را تکرار می کرد: رشد اشتغال در تولید صنعتی، افزایش استانداردهای زندگی، مصرف انبوه. هر چند که هنوز کارهای صنعتی برای مهاجرین زمیندار فقیر به شهرهای امریکای لاتین، افریقا، شبه قاره هند و اسیای جنوب شرقی، که اصلاحات ارضی قابل اغماض بود، وجود نداشت اما همه بر این نظر بودند که خود زندگی شهری به آنها در جستجوی اشتغال کمک خواهد کرد. آنها مجبور بودند با هر کارِ با دستمزد پایین که در دسترس بود، مانند کارهای دستی و کار ازاد قناعت کنند و در پناهگاههای موقت در حومه شهر و یا زمینهای متروکه زندگی کنند. در ابتدا، بخش غیر رسمی و بی قاعدهِ رو به رشد به مثابه یک قلمرو گذرا، یک ناحیه میانگیر در نظر گرفته می شد،که به خاطر دینامیسم صنعتی شدن، نیروی کار در اقتصاد رسمیِ رو به رشد جذب می گردید. در عمل، این گذارِ رو به بالا اتفاقی نادر بود و میلیونها نفر در اقتصاد غیر رسمی و بی قاعده که آنها خود در ساختش سهیم بودند گیرکردند، یا اینکه بین زاغه های حاشیه شهری و مناطق دور افتاده روستایی عقب و جلو کرده و یک قشر گسترده نیرویِ کارِ نامطمئن را تشکیل دادند.
در حال حاضر چنین بنظر میرسد که در مورد رشد نا امنی شرایط کاری، غرب الگوی بقیه جهان را دنبال می کند. بعد از سالهای ۱۹۷۰ با هر رکود اقتصادی، دوران عدم اشتغال و بیکاری طولانیتر می شود، و خصوصی سازی و کوچک کردن بخش عمومی به تضعیف موقعیت نیروی کار در امریکای شمالی ، اروپا و ژاپن کمک کرده است؛ جنبش اتحادیه های کارگری بخاطر کاهش نیروی کار صنعتی در نتیجه انتقال کارخانجات و یا استفاده از وسایل خودکار، و نیز رشد غیر اتحادیه ای بخش خدمات و خرده فروشی توخالی و پوک شده است؛ ظهور چین و ورود صدها میلیون کارگر با دستمزد پایین به نیروی کار دنیا و جهانی شدن تجارت به کاهش دستمزد و بدتر شدن شرایط کار کمک کرده است. کار موقت و نیمه وقت و همراه با آن مقوله مبهم کار ازاد در حال افزایش است. در حال حاضر ادبیات وسیعی حول موضوع کار رسمی و کار ناامن در کشورهای پیشرفته در حال رشد و نمو است. چه موضعی این ادبیات نسبت به شرایط کارگران خارج از کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه که توده وسیع بشریت در انجا سکنی دارد، می گیرد؟ آیا تعمیم در روندهای جهانی امکانپذیر است و یا اینکه اقتصادهای خاصی به بررسی تطبیقی نیاز دارند؟ پیامدهای سیاسی تغییر الگوی کار چیست؟ آیا ما درواقع در مورد یک پدیده جدید صحبت می کنیم؟
گای استندینگ، اقتصاددان سازمان بینالمللی کار از سال ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۶، باید بتواند به خوبی به سئوالات مطروحه بالا پاسخ دهد. او در اثر اخیر خود، که کاملا بر شرایط نیروی کار در جهان غرب متمرکز شده است، بخوبی با طبیعت بی ثبات کار و زندگی اکثر مردمان دنیا در جنوب جهانی آشنایی دارد؛ او در طی دهها سال، در سمینارها و کنفرانس های بینالمللی کار که آسیبپذیری کارگران در بخش غیر رسمی اقتصاد را مورد بحث و بررسی قرار داده، حضور یافته است. اولین اثر وی در سال ۱۹۷۸، یک رساله علمی در مورد مشارکت کشورهای با درآمد پایین بود که پس از آن با مطالعاتی در مورد نیروی کار در جامائیکا، گویان، مالزی، تایلند و جاهای دیگر دنبال شد. استندینگ در اواسط سالهای ۱۹۸۰، مسئول یک سری تحزیه و تحلیل سازمان بینالمللی کار در مورد «انعطاف پذیری» بازار کار در کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه بود، که بدیده شک و تردید به نوشدارو و راه حل نئولیبرالی می نگریست و در عین حال ورود اقتصادهای سرمایه داری به دورانی جدید که با بیکاری و بحران های اقتصادی مشخص می شد، را می پذیرفت. در اوایل سالهای ۱۹۹۰، او مشغول مطالعه روسیه گردید و کتاب در جستجوی انعطاف پذیری، بازار جدید نیروی کار (۱۹۹۱) را برای سازمان بینالمللی کار نوشت، و بدنبال آن به پست–اپارتاید در افریقای جنوبی در اثر خود، تجدید ساختار بازار کار: چالش افریقای جنوبی (۱۹۹۶) پرداخت.
در طی پانزده سال گذشته او سه کتاب عمومی و کلی تری را نوشته است: انعطاف پذیری نیروی کار جهانی (۱۹۹۹)، فراسوی پدرسالاری جدید (۲۰۰۲) و کار پس از جهانی شدن (۲۰۰۹) ، که همگی مسائل مشابهی را مورد بررسی قرار داده و به گذار از دوران «مقرارات قانونی» بعد از جنگ به دوران «بازار تنظیمی» بعد از ۱۹۷۵، از دید انتقادی پولانی می پردازند. این اثار بطور عمده مملو از اطلاعات و دادههای جهان سرمایه داری پیشرفته می باشند. استندینگ، هفت شکل امنیت شغلی را تعریف می– کند –فرصت های مناسب، حفاظت در برابر اخراج، موانع تضعیف مهارت، مقررات ایمنی و سلامت، اموزش، درآمد پایدار و مطمئن، نمایندگی– که همگی در دوران جدید تحلیل رفته اند. او شش جزء از «درامد اجتماعی»-تولید مستقیم، حقوق و دستمزد، حمایت و پشتیبانی جامعه، منافع شرکت، منبع درآمد دولت، درآمد خصوصی/رانتی–که هر کدام برای گروههای مختلف به شکل متمایزی تغییر می کند، را مشخص می نماید. او بر این باور است که جهانی شدن یک دورنمای طبقاتی جدید که بطور واضحی با هفت قشر اجتماعی مشخص می شوند، را ایجاد می کند. در سال ۲۰۰۲، در کتاب فراسوی پدرسالاری، «کارگران منعطف» را به عنوان گروهی مهم معرفی می کند؛ هفت سال بعد، در کتاب کار بعد از جهانی شدن، اصطلاح «پریکریات» جایگزین «کارگران منعطف»، که تا انزمان بخوبی رایج شده بود، می گردد. استندینگ، همچنان که بعد از سالهای میانه دهه۱۹۸۰ استدلال کرده است، معتقد به یک «بهشت سیاسی» است که کمک هزینه پایه را تضمین می کند.
هدف آخرین اثر وی، پریکریات، بخشا تکرار دوباره همین موضوعات برای آنان که استندینگ «خوانندگان نا اشنا» می نامد، می باشد. اما در عین حال ، ادعای جدیدی نیز مطرح می شود: هماکنون یک طبقه جدید، «پریکریات جهانی» در حال شکل گرفتن است. استندینگ بار دیگر دینامیسم جهانی شدن را همراه با هماهنگی و دستیاری دولتی برای انعطاف نیروی کار –اصطلاحی که او بشدت از آن نفرت دارد–که به چند پارگی لشکرهای قدیمی طبقاتی منجر شده است، را بحث و تفسیر می کند. او «پریکریات» را در نیمه پایین آنچه که اکنون یک سیستم هفتگانه طبقاتی را می سازد، جای می دهد.در نیمه بالایی نخبگان («تعداد معدودی از شهروندان بسیار ثروتمند جهانی که با میلیاردها دلار دارایی خود بر دنیا آقایی می کنند، و نیز توانایی نفوذ در هر دولتی در همه اکناف دنیا را دارند») قرار می گیرند؛ «سالاریات»، که بخوبی در شرکتهای بزرگ و دستگاههای دولتی تثبیت شده اند، همچنان از اشتغال تمام وقت، حقوق بازنشستگی، تعطیلات با حقوق بهره می برند؛ بخش کوچکتری از «متخصصین» ماهر، متخصصان و مشاورانی که صاحب شرکت خود هستند، پاداش بسیار بالایی در یافت می کنند؛ و باقیمانده طبقه کارگر قدیمی، که استندینگ بخصوص داغدار انهاست، قرار دارند. در پایینِ «پریکریات» بیکاران و پایینترین طبقه، «وصله ناجور جامعه که با تفاله های جامعه زندگی را بسر می برند»، جای می– گیرند.
در تعریف استندینگ، «پریکریات» شامل همه کسانی میشود که صاحب شغلی نامطمئن که هیچگاه به ایجاد یک هویت و یا حرفه مناسب ختم نخواهد شد، هستند.: کارگران موقت و نیمه وقت، نیروی کار خرده قراردادی، کارکنان مراکز تماس، بسیاری از کاراموزان و مانند ان. می توان فکر کرد که اینها پرولتاریای کلاسیک محسوب می شوند: از وسایل معیشت خود جدا گشته اند و هیچ گزینه دیگری بجز فروش نیروی کار خود برای زنده ماندن ندارند. اما استندینگ به صراحت عنوان می کند: «پریکریات» جزء «طبقه کارگر» یا «پرولتاریا» نیست. او یک تعریف محدود از پرولتاریا ارائه میدهد که فقط شامل «کارگرانی که صاحب شغلهای ثابت، پایدار، با ساعت کار ثابت که راههای معین پیشرفت دارند، تحت موافقت نامههای دستهجمعی و اتحادیه ای هستند، عناوین کاری دارند که پدر و مادرشان با آنها بخوبی آشنا هستند، با کارکنان محلی کار میکنند که بخوبی آنها را می شناسند»، می گردد. اگر چه او اذعان میکند که در نظرسنجی های انگلستان، نزدیک به دو سوم از این کارکنان ۳۴–۲۵ ساله خود را «طبقه کارگر» می نامند، دقیقاً به این خاطر که آنها دارای کارهای نامطمئن و بی ثبات هستند، اما استندینگ این امر را به عنوان سردرگمی هویتی رد می کند. به نظر میرسد که اصلاحاتی که در گذشته سکه زده شده اند، نمیتوانند وضع آنها را بخوبی بیان کند. در عوض، «پریکریات» به شکل آنچه آن فاقدش است، توصیف می شود. استندینگ دوباره اشکال هفتگانه امنیت شغلی را پیش می کشد–اشکالی که «پریکریات» از آنها بهره ای نبرده است. از شش جزئی که «درامد اجتماعی» را تشکیل می دهند، «پریکریات» کلاً باید فقط به دستمزد تکیه کند. بخاطر فقدان هر گونه هویت مبتنی بر شغل، و یا احساس تعلق به یک جامعه کار همبسته، روانشناسی انرا میتوان با «چهار عنوان» تعیین کرد: خشم، بی هنجاری، اضطراب، بیگانگی.
از لحاظ جمعیتی، اعضای این طبقه بطور قابل ملاحظه ای ناهمگون هستند. استندینگ می نویسد، «پریکریات» بطور نامتناسبی از زنان تشکیل می شود، و این موضوع واضح نیست که ورود زنان به کار دستمزدی ناامن «علت یا تاثیر» است؛ احتمالا مردان «پریکریات» شدن را به مثابه از دست دادن مقام خود تجربه می کنند. جوانان هسته اصلی انرا تشکیل می دهند، و اغلب برای پرداخت بدهی های خود مجبور به قبول هر گونه کار بی مفری هستند؛ اما با کاهش حقوق بازنشستگی، «سالمندان قدیمی» نیز دوباره به صفوف آن می پیوندند. مهاجرین نه فقط «بخش گسترده ای از پریکریات دنیا» را تشکیل می دهند، بلکه به عنوان «نو شهروندان» بجای «شهروندان» در «خطر تبدیل شدن به قربانیان اصلی آن هستند». با تعریف کار به مثابه یک مقوله گسترده فعالیت انسانی که شامل باز تولید اجتماعی، و «کار» به مثابه عمل انجام شده بخاطر دستمزد، استندینگ ساعتهای طولانی «کار به منظور کسب کار» –رفت و امد، صف بندی، پر کردن فرم، پاسخ به سوالات، گرفتن گواهی نامههای لازم– و «پروسه های پیچیدهتر کسب و حفظ منافع ناچیز» را توصیف می– کند و به تشریح اینکه تقاضای کار شغلهای موقتی الزامات زیادی را بر وقت متقاضیان کار مینهد و مملو از تنش می باشد، می پردازد.
در فصل های نتیجه گیری، گرایشات سیاسی این «طبقه جدید» مورد بحث قرار می گیرد. استندینگ یک «پریکریات بد» را معرفی میکند که عصبی و تلخکام از دیدن دولت در نجات بانکداران به هزینه خودش می باشد، غبطه بازگشت به دوران طلایی سوسیال دمکراسی را می خورد، و نهایتا به دامان «پوپولیست نئو فاشیست» در می افتد. در مقابل «پریکریات خوب» جوانی سبکبار از خاطرات اشتغال کامل میباشد که طرفدار دستور کار سیاسی که بطرز تعجب اوری شبیه نظرات خود استندینگ است، می– باشد: او خواهان یک «بهشت سیاسی» با حقوق پایه همگانی، تحصیلات مادام العمر، حقوق اقامت برای شهروندان، تعاون و اعاده کار، به مثابه گامهایی در جهت «دسترسی متوازن تر» به پنج صفات کلیدی: امنیت اقتصادی، وقت، فضا، دانش و سرمایه مالی است، می باشد. استراتژی– های دولت کنونی برای مقابله با «طبقه خطرناک» در شرف تکوین شامل نظارت، کار اجباری برای دریافت اعانه و قلع و قمع مهاجران و بیکاران می گردد–از نظر استندینگ، این سیاستی است که احتمالاً ناامنی پریکریات را عمیقتر کرده و آنها را اشکارا به انتهای جناح راست می کشاند. مرکز–چپ باید منافع «کارگر» و یک زندگی در حال مرگ که بیش از حد طولانی شده است را رها نماید: «طبقه جدید پریکریات است؛ مگر آنکه ترقی خواهان جهان سیاست بهشت را اتخاذ نمایند، وگر نه آن طبقه بسیار مستعد گوش دادن به زنگهایی است که جامعه را به سمت پرتگاه می– کشاند».
امروزه بسیاری از این مفاهیم که از ویژگیهای آثار استندینگ هستند–مانند عنوان «طبقه خطرناک» –به شکل خوش ظاهری دوباره بسته بندی می شوند. اما خوانندگانی که امیدوار تجزیه و تحلیل جدید آموزندهای هستند، نا امید می گردند: آمار و ارقام بسیار ناچیزند و بطور عمده از نمونههای منتشر شده در رسانههای انگلیسی زبان–نیویورک تایمز، گاردین، اکونومیست–بر گرفته شدهاند تا اینکه از بانک اطلاعاتی گسترده سازمان بینالمللی کار. از نظر سبک و روش، کتاب پریکریات مانند یک قطعه مطول نظرات و عقاید می باشد. با وجود ادعای اینکه «پریکریات» یک طبقه جهانی است، تمرکز به طور ثابت بر اقتصادهای پیشرفته قرار دارد: اکثر مثالهای استندینگ برگرفته از ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، المان، ژاپن و کره جنوبی هستند. یکبار گردش کوتاهی به سرزمین های دوردست، به طور مشخص چین، صورت میگیرد اما بزودی ما خود را دوباره در قلب کشورهای سرمایه داری باز می یابیم ، که مردمانش در دوران پس از جنگ به این ایده انس گرفتهاند که بهتر شدن زندگی و کار ادامه خواهد یافت، اما در چند دهه گذشته–و خصوصا پس از بحران مالی ۲۰۰۸–با وخامت شدیدی مواجه شده اند. اما واژه «پریکریات» از کجا می– اید؟ ریشه لغتی آن به کلمه لاتین precari: به معنی استدعا نمودن، خواهش و درخواست کردن بر می گردد؛ از این رو ناامن، وابسته به التفات دیگران، بی ثبات، در معرض خطر ، با حق تصدی نا مطمئن معنا می دهد. وضعیت بی ثبات نیروی کار در قرن نوزدهم به مثابه یک شرط واضح و مشخص پرولتاریزه شدن به مفهوم کلاسیک ان محسوب می شد: کارگران با محروم شدن از وسایل معیشت بر روی زمین، فقط با فروش نیروی کار خود می توانستند زنده بمانند؛ عدم ثبات امرار معاش انان در مانیفست کمونیستی نشان داده می شود. در عین حال، در سنت کاتولیکی، precarita نیز به معنی تأمین کمکهای مالی می باشد. در فرانسه، precarite برای توصیف شرایط زندگی افراد دست به دهان در دهه ۱۹۹۰ استفاده می شد، که بیکاری گسترده جوانان ، «کارهای مک دونالدی» را نشانه گرفته بود؛ احساس خطر آن با اعتراضات تودهای سال ۱۹۹۵ تشدید شد. در ایتالیا، واژه جدید معمول il precariato –که ترکیبی از عدم اطمینان و پرولتاریا می باشد–مدت کمی پس از اعتراضات جنوا بر علیه گروه هشتگانه(G8) در سال ۲۰۰۱، سکه زده شد. این اصطلاح به عنوان شعار چپگرایان رادیکال post-operaisti در میلان، مطرح گشت؛ گروهی که اعتراض کارگران موقت را در روز الترناتیو اول ماه مه سازماندهی کرد–چنانچه یکی از انان در یک مصاحبه در یوتوب عنوان می کند: «پریکریات، یک ذهنیت اجتماعی، یک قشر اجتماعی، یک طبقه، یک مقوله، یک گروه، یک مفهوم نسلی است–کی اهمیت می دهد!».
بنابراین، ارزیابی از پریکریات می باید بر ادعای جدید آن متمرکز شود: پریکریات یک طبقه جدید جهانی است. از این رو، این درک که قراردادهای موقت و نیمه وقت، آنها را در یک طبقه بهم جوش می دهد–طبقه ای با منافعی کاملاً متمایز از کارگران اتحادیه ای یا تمام وقت– این موضوع بقدری اشکارا غیر قابل دفاع است که به نظر میرسد استندینگ خود به سختی آن را جدی می گیرد. او در یک جا مینویسد که پریکریات در اشکال متفاوت ظاهر می شود؛ و در جای دیگر عنوان میکند که این «طبقه در حال شکل گیری» میتواند از «هر کسی» تشکیل گردد. انگیزه او در فاصله گرفتن از اصلاحات معمول مربوط به طبقه، و یا در بکارگیری تعاریف جدید غیر عادی خود ساخته، نهفته در دشمنی او نسبت به آنچه که وی «حزب کارگر ارتدوکسی» مینامد می باشد، و منظور او در اینجا نه سندیکالیسم اصلاح طلب، مرجع معمول، بلکه یک «الگوی فوردی [هنری فورد] » از «کارهای ثابت با امنیت شغلی بلند مدت» شرایط کاری از دوران گذشته است، که به سختی نیاز به انزجار وی دارد.
در واقع، پدیدههایی که استندینگ توصیف می کند، توصیف تشکیل رژیم– های کاری، و یا راههای سازماندهی اقتصادی می باشد، و نه تشکیل طبقه اجتماعی. جامعه سرمایه داری همواره با مجموعه گسترده ای از روشهای استخدامی مختلف مشخص می شود. با تمرکز بر دوره بعد از سالهای ۱۹۴۵ ، گزارش استندینگ فاقد ان عمق تاریخی میباشد که مثلاً مارسل ون لیندن در تحقیقات خود در مورد کار نامطمئن جهانی؛ لیندن نشان میدهد که چقدردستاوردهای اواسط قرن بیستم از نظر زمانی و مکانی و حتی دستاوردهای جزیی ان محدود بوده است. آنچه که «قرداد استخدامی استاندارد» نامیده می شد، نتیجه تغییر موازنه بین کار و سرمایه در نیمکره غربی میباشد که در طی جنگ سرد بوقوع پیوست. در اساس، آن قرارداد، کارگران را مطیع و فرمانبردار سرمایه در مقابلِ کارِ منظم و امرارِ معاشِ کافی برای خود و وابستگانش می ساخت. این اندیشه که کارگران دستی حتی در ثروتمندترین کشورهای سرمایه داری از امنیت با جلایی لذت بردند نشان دهنده ناآگاهی از شرایط واقعی طبقه کارگر می– باشد. بعضیها ممکن است نیش زبان بزنند که آیا واقعاً سوسیال دمکراسی بود که موفق به رام کردن سرمایه داری شده بود و یا برعکس؛ اما هیچکس مخالف این نیست که رسمی کردن وضعیت و شرایط استخدامی، همراه با دیگر پروسه های دموکراتیزه نمودن اقتصاد، اجتماع و سیاست که منجر به استقرار دولتهای رفاه و یا معادل آن گردید، یک تغییر موقت برای بهبود وضع کارگران در قلمرو کشورهای پیشرفته سرمایه داری بود–و نه اینکه تلاشِ هماهنگ برای «انعطاف پذیری» نیروی کار، شرایط استخدامی و قراردادهای امنیت شغلی را برای تعداد بسیار زیادی بدتر کرده است. «عدم امنیت» خلاصه موقعیتی است که انها از سر میگذرانند.
میل وافر استندینگ به لیست های مختلف–هفت شکل از این، هشت نوع آن–به ضرر تقلیل اولویت عللی و یا حتی زمانی است. اما عواملی که او برای گسترش کار ناامن در غرب بر می شمرد، به اندازه کافی آشنا هستند: فشار رقابتی از سوی کشورهای تازه صنعتی شده؛ پیروزی های سیاست گذاران نئولیبرالی؛ درخواست انعطاف پذیری کار و کاهش هزینههای «بی فایده» خدمات عمومی؛ گسترش بخشهایی که بطور سنتی غیر اتحادیه ای هستند، بخشهای خدمات کوتاه مدت و «ثالث»؛ سه برابر شدن عرضه نیروی کار با ورود چین، هند، و کشورهای سابق عضو کومکون به بازار جهانی. در این زمینه، انگیزه برای کار نا امن/غیر رسمی و بی قاعده در اقتصادهای پیشرفته را میتوان به مثابه یک استراتژی ساده برای ارزان کردن نیروی کار در نظر گرفت. اما، آنچه که استندینگ با این دلیل عریض و طویل نادیده می گیرد، تحلیل دقیق از اقتصادهای خاص ملی، هر کدام با تاریخ صنعتی و استخدامی خود، میباشد که مقایسه انان ممکن است به گسترش درک ما از امنیت زدایی کار بطور واقعی کمک کند. حتی در کشورهای پیشرفته، گذار از تولید صنعتی در اشکال متضادی بوقوع پیوسته و ریتم های مختلفی در ایالات متحده، آلمان و ژاین داشته است؛ گسترش ثالث خطوط متمایزی در انگلستان و فرانسه دارد؛ فشار برای «انعطاف پذیری» در قاره اروپا، حداقل یک دهه پس از معرفی آن توسط تاچر و ریگان بوجود امد.
توضیح «پریکریات» نمیتواند بر پایه نمونههای تصادفی از شمال امریکا، غرب اروپا و ژاپن استوار شود و بطور ساده تعمیم داده شود و به بقیه دنیا کپی گردد. این نزدیک بینی اعوجاج عمده ای در تحلیل استندینگ ایجاد می کند: در حالی که او ادعا میکند که یک طبقه جهانی را شناسایی کرده است، در عمل او بر روی سرزمین های تاریخی رونق سرمایه داری زوم میکند و هیچ دلیلی برای بخش بسیار بزرگتر نیروی کار جهان که در دام شرایط بسیار بدتر از کار ناامن گرفتار آمده اند، ارائه نمی دهد. اگر آنها در جهت گذار به پایین حرکت نمی کنند، فقط به این خاطر است که آنها نمیتوانند به پایینتر از شرایطی که در آن بسر میبرند سقوط کنند. در اصل، استندینگ میخواهد که این توده های پایین و خارج از رده را به عنوان جزیی از «پریکریات» قرار دهد، اما او در توضیح آنکه چرا آنها فرایِ محدوده برنامههای اصلاحی اش قرار دارند، شکست می خورد. استندینگ شرمنده از قرار دادن ارقام در گزارشش می باشد، اما در جایی که گستردهترین چشم اندازهای پریکریات قرار دارد، هیچ اشتباهی در کار نیست. بنا بر گزارش استخدامیِ جهانیِ سازمان بینالمللی کار جهانی در مورد «استخدام آسیب پذیر» ، فقط ۳ درصد –در حدود ۴۷ میلیون از مجموع ۱۵۳۹ میلیون نفر–در کشورهای توسعه یافته، بشمول ایالات متحده و اتحادیه اروپا وجود دارند که انرا میتوان با ۲۴۷ میلیون در جنوب صحرای افریقا، ۴۰۵ میلیون در شرق آسیا و ۴۹۰ میلیون در جنوب آسیا مقایسه کرد.
استندینگ تخمین میزند که «پریکریات» یک چهارم جمعیت بالغ را تشکیل می دهد، اما او بار دیگر فقط دریچه کوچکی که از طریق آن بتوانیم به مسأله نظری افکنیم، را نشان می دهد. در هند، بیش از ۹۰ درصد نیروی کار نیم میلیاردی از طریق کار در اقتصاد غیر رسمی و بی قاعده امرار معاش می کنند. اینجا، به همان اندازه دیگر جاهای جنوب جهانی، شیره نیروی کار نه فقط از مردان و زنان، بلکه از کودکان و سالمندان نیز کشیده می شود، چرا که بقای خانواده، نیازمند سهم و مزد تمام افراد خانواده است. این یک ارتش ذخیره بزرگ است که تحت فشار داشتن کار کم و کار طولانی قرار دارند. البته، خود ترمهای «کار»، «کارگر» و «نیروی کار» معانی مختلفی در این بخشهای غیر رسمیِ گسترده دارد. این خیل عظیم نامطمئن بدون طبقه بندی نیستند: غیر رسمی بودن یک پدیده چند طبقه است که با سطوح مختلف استثمار ایجاد می شود. هیچ شکی وجود ندارد که همه از انقیاد سرمایه رنج می برند، اما این رنج در اشکال مختلف ظاهر می شود. این اقشار همچنین در رفتار و انعطاف پذیری با هم دیگر فرق دارند و بعضی از بخشها موفق تر از دیگران بوده اند. اینکه چگونه طبقه آنها را باید تعریف کرد امر جداگانه ای است، اما این موضوع که ما با نیروی کار مختلطی سروکار داریم، غیر قابل جدل است.
لازم به تذکر نیست که توسعه تاریخی کار بی ثبات در جنوب جهانی الگوهای بسیار متفاوتی را دنبال کرد. در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، که بطور طبیعی شامل قدرتهای بزرگ امپریالیستی می شود، رسمی شدن اشتغال، از تغییر موازنه بین سرمایه و کار، از اواخر قرن نوزدهم به بعد را خبر داد و امکان بهبود شرایط کار و زندگی را برای پرولتاریا باز نمود. با این حال، این منجر به تشدید اشکال استثمار و ستم در مناطق حاشیهای اقتصاد جهانی گردید. در زمانی که سرمایه داری پست–استثمار شروع به پیشروی واقعی در آسیا، آفریقا و امریکای لاتین نمود، کار دیگر کالای کمیابی محسوب نمیشد که کارفرمایان برای آن مجبور به مذاکره شوند، درست مانند اولین دور صنعتی شدن و شهر نشینی که یک قرن زودتر در غرب اتفاق افتاده بود. در کشورهایی که بواسطه استعمار توسعه نیافتند، در اکثر موارد، فقط یک اقلیت تصادفی از طبقه کارگر از صنعتی شدن بهره مند شدند. فرار انان از فقر و وابستگی نیز همانطور که معلوم شد بسیار کوتاه مدت بود. در نهایت وقتی که قوانین کار باب شدند، اجرای آنها افتضاح بود: دستگاههای دولتی که اجرای این امر را به عهده گرفتند، از اختیارات خود برای بالا کشیدن پاداشی که می بایست به نیروی کار «حفاظت شده» می رسید، استفاده کردند. سودهای در نظر گرفته شده در جیب مقامات و سیاستمداران رانتخوار ناپدید شدند، که بنوبه خود این امر را روشن میسازد که «غیر رسمی بودن» نه فقط در مورد استخدام و اشتغال بلکه در دولت و سیاست، به مثابه مجموعهای که در کل جامعه نفوذ دارد، نیز اجرا می شود. برای توده های بی زمین و کم زمین بیکار شده در مناطق دوردست روستایی که به شهرها در جستجوی چشم انداز بهتر سرازیر شدند، کار غیر رسمی و بی قاعده با حقوق پایین به یک وضعیت دائمی تبدیل شد. «کشف» این بخش توسط کسانی صورت گرفت که مشغول کار انسان شناسی در مناطق شهری کشورهای جنوب جهانی در اوایل دهه ۱۹۷۰ بودند. بیست سال بعد، سیاستمداران بینالمللی اعلام کردند که اشتغال ناامن، محافظت نشده راه حل مشکلات رشد اقتصادی است. در سال ۱۹۹۵، گزارش سالانه بانک جهانی، جزئیات اینکه چگونه و به چه دلیل ترویج کار بی قید و آزاد برای شرکتها مناسب و در عین حال بهترین حافظ منافع خود کارگران نیز است، را منتشر نمود. راه مورد علاقه انعطاف پذیر قرار بود که انگیزهای برای ایجاد اشتغال بیشتر و بهتر باشد، اما نتیجه آن رشد بیکاری و افزایش سود سرمایه بوده است.
خلاصه، نه فقط یک بلکه انواع رژیم های کار غیررسمی/ناامن وجود دارد و همه انان به یک اندازه بد نهاد نیستند. درس سیاسی منتج از این موضوع این است که فراکسیون های مختلف نیروی کار را نباید در یک توالی، از بیشتر آسیبپذیر تا کمتر آسیب پذیر، رتبه بندی کرد، چنانکه استندینگ می کند، بلکه بیشتر بر توسعه استراتژی هایی که تأکید بر موارد مشترک انان دارد–ایجاد اتحاد بین بخشهای سازمان یافته و بی قاعده، پای فشرد، و نه اینکه آنها را به رقابت با یکدیگر واداشت. در بازار پر ازدحام کار جهانی، با کار مزدی کوتاه مدت، خطر بیشتری وجود دارد که بجای همکاری با یکدیگر، ارتشهای ذخیره مغلوبِ وسوسه انگاشتن همدیگر به مثابه رقیب گشته و برای هر فرصتِ موجود اشتغال به مبارزه با هم بپردازند. آنها دیگر بر اساس هویت شغلی بسیج نمی شوند،و هیچ الترناتیوی را نمی بینند، بجز آنکه بر وفاداران درجه یک خود، قومیت، کاست، نژاد و اعتقاداتشان تکیه کنند. یک نمونه غم انگیز در این مورد در هند بوقوع پیوست، وقتی که کارخانه نساجی احمد آباد تعطیل شد و به خروج ۱۵۰۰۰۰ تن از کارگران رسمی به اقتصاد غیررسمی انجامید. شوک عظیم در پایین به برنامه کاری منتهی شد، که با همدستی دولت و ناسیونالیست های هندو، اقلیت مسلمان در خیابانها قتل عام شدند. کسانی که موفق به فرار شدند مجبور به تخلیه محله های مختلط شده و به گتوها پناه بردند. سرمایه هرگز قیمت بی قاعده شدن استخدام، وقتی ساختار جامعه بخاطر ان از هم می درد، را نمی پردازد هر چند که مسئولیت اصلی آن را بدوش می کشد. رد پای یک ارتباط قوی بین بازار و بنیادگرایی دینی دیده می شود. خطرناک، یا گونه های در معرض خطر نابودی کار؟ و اگر یک تهدید است، نسبت به کی؟ استندینگ تا حدی جنگ صلیبی برای «انعطاف پذیری» کار را که هدفش نه فقط ارزان کردن نیروی کار بلکه نیز تضعیف شدید ظرفیت اقدام دستهجمعی بود، را دست کم می گیرد. استحکام تمایز مصنوعی بین فراکسیون های مختلف طبقه کارگر، راه غلبه بر آن نیست.
بر گرفته از نیو لفت ریویو شماره ۸۴
Jan Breman, New Left Review 84, Nov Dec 2013, p 130-138