قدرت و مقاومت (۲)

در قسمت دوم بررسی شولتسکه از آرا فوکو و گرامشی در مورد قدرت و مقاومت، وی نگاهی به نظریه مقاومت گرامشی و نقش حزب در ان و نیز خودنگری حزبی از منظر تئوری قدرت فوکو دارد. مارکوس شولتسکه در دانشگاه یورک تدریس می‌کند.

قدرت و مقاومت: پیوند دادن گرامشی و فوکو

گرامشی و فوکو

گرامشی و فوکو

نوشته: مارکوس شولتسکه

برگردان: رضا جاسکی

تعداد کلمات: ۴۵۳۱

حزب سیاسی

گرامشی و فوکو با مشکلات مشابهی روبرو هستند. آن‌ها وقتی که با سیستم‌های قدرت هژمونی و انضباطی روبرو شدند که فکر کردن یا عمل به شیوه‌های انتقادی را بسیار دشوار می‌نمود، در تلاش برای تئوریزه کردن مقاومت و تحول اجتماعی بر امدند. یکی از بزرگترین نقاط قوت نظریه گرامشی در مقایسه با فوکو این است که گرامشی روایت بسیار تحول‌یافته‌تری از عاملینی دارد که قادر به مقاومت هستند و نیز اینکه آن‌ها چه استراتژی‌هایی را باید به کار گیرند. در حالی که فوکو و مفسران فوکو تمایل دارند که توضیحات کمی در مورد کسی بدهند که می‌تواند قدرت بسیج داشته باشد، گرامشی یک روایت دقیق از ساختارحزب دارد و توضیح می‌دهد که چگونه احزاب سیاسی می‌توانند از اشخاص منفرد قدرتمندتر شوند. گرامشی در مقاله «شهریار مدرن» از اثر معروف ماکیاولی، «شهریار»، در مورد کار کشورداری استفاده نموده و آن را به مثابه یک راهنما برای مقاومت در برابر هژمونی تعدیل می‌نماید. ماکیاولی قدرت را به شیوه‌هایی توصیف می‌کند که با حالتِ قدرت حاکم فوکو منطبق می‌گردد. شهریار ماکیاولی از فرم مستقیم و تعمدی قدرت برخوردار است و از آن برای حفظ کنترل شخصی بر مردم مادون خود استفاده می‌کند. استراتژی‌هایی که ماکیاولی برای حفظ قدرت توصیف می‌کند کاملاً با آن‌هایی متناسب است که فوکو در مثال‌های خود از حاکمی که قدرت نشان می‌دهد ، توصیف می‌کند. برای نمونه، ماکیاولی در مورد اهمیت ترس می‌نویسد و استدلال می‌کند که بهتر آنست که از فرد بترسند تا اینکه دوستش داشته باشند زیرا فرد می‌تواند ترس را از طریق ارعاب تعمدی کنترل کند. همان‌طور که ماکیاولی می‌گوید، «انسان به دلخواه خود عاشق می‌شود و به دلخواه شهریار می‌ترسد» (1998:68).به عبارت دیگر، ترس شکلی از قدرت عمدی است که حاکم شخصاً مظهر آن است. کنترل از طریق ارعاب یکی از هدف‌های مرکزی مراسم تنبیهی است که فوکودر کتاب مراقبت و تنبیه به قدرت حاکم وصل می‌کند (1979). فوکو در درس‌های خود در مورد ماکیاولی به این موضوع اشاره می‌کند که ماکیاولی نمونه‌ای از دیدی از حاکمیت است که حاکم به عنوان یک چهره متعالی، خارج و بالاتر از جامعه‌ای است که بر آن حکومت می‌کند (1991).

استراتژی ماکیاولی ممکن است در زمینه گرفتن و استفاده از قدرت اجباری موفق باشد، اما برای مقاومت کردن در برابر قدرت به آن شکلی که فوکو و گرامشی توصیف می‌کنند چندان مناسب نیست. از این رو، گرامشی «شهریار» را چون شالوده‌‌ای برای یک تئوری جدید تحول اجتماعی بکار گرفت. گرامشی عمداً اعلام نمود که علاقه وی به کتاب «شهریار» فقط مسأله کنجکاوی اکادمیک نیست. بلکه، او کتاب را به عنوان یک سند زنده در نظر می‌گیرد که می‌تواند مانند راهنمای عملِ فعالیتِ سیاسی خدمت کند. «نکته اساسی در مورد «شهریار» اینکه آن یک درمان سیستماتیک نیست، بلکه اثر «زنده»ای است که در آن ایدئولوژی سیاسی و علوم سیاسی در یک فرم دراماتیک «افسانه» در هم امیخته شده‌اند» (Gramsci 1992b:125).

گرامشی فکر می‌کند که در دنیای مدرن هیچ فردی نمی‌تواند شهریار شود. هژمونی، کلیتِ زندگیِ مدرنِ اجتماعی را شکل می‌دهد، و از این رو قوی‌تر و فراگیرتر از آن است که فرد بتواند آن را به چالش کشد. شهریار مدرن باید یک عامل همگانی که در حزب سیاسی متجسم می‌گردد، باشد.

شهریار مدرن، اسطورهشهریار ، نمی‌تواند یک فرد واقعی، یک فرد مشخص باشد. آن فقط می‌تواند یک ارگانیسم، یک عنصر پیچیده از جامعه‌ای باشد که جمع می‌خواهد و از قبل شناخته شده است، شکل‌ مشخصی به خود گرفته و باید خود را تا حدی در عمل به دیگران بقبولاند. و تاریخ از قبل چنین ارگانیسمی را تدارک دیده است، و آن حزب سیاسی استاولین سلولی که در ان یاخته‌های یک اراده جمعی دور هم گرد می‌ایند و به یک امر فراگیر و کل بدل می‌شوند. (Gramsci 1992b:129)

شهریار مدرنی که گرامشی تئوریزه می‌کند فقط سازمانی شبیه انواع دیگر گروه‌های اجتماعی نیست. آن جمعی است که چنان در ساختار و اهداف خود یکپارچه و متحد است که می‌توان آن را مانند یک فرد مجرد تصور نمود. حزب نماینده یک طبقه اقتصادی است و منافع طبقه خود را بازنمود می‌کند، در عین حال آن از چند بخش مجزا تشکیل شده است. رهبران حزب متعهد به یک هدف واحد هستند، و می‌بایست در برابر تکانه‌های محافظه‌کارانه یا ارتجاعی درون صفوف خود مقابله کنند. بخش عمده اعضای حزب مردمان عادی هستند که از حزب حمایت و در مبارزات آن شرکت می‌کنند اما نمی‌توانند تمام وقت و انرژی خود را به حزب اختصاص دهند. در نهایت، یک گروه میانی وجود دارد که ارتباط بین سطوح مختلف حزب ، سازماندهی و آموزش اعضای پایه را به عهده دارد، ضمن آنکه نیازها و خواسته‌های آن‌ها را نیز به رهبری منتقل می‌کند. بنابراین، حزبی که گرامشی توصیف می‌کند «یک ساختار نهادی است که رهبران فکری و سیاسی را با یک پایه توده‌ای که می‌تواند یک طبقه بنیادی اقتصادی باشد، به هم متصل می‌کند» (Augelli 1997:31). برای اینکه این گروه‌ها بتوانند باهم به طور جمعی کار کنند، هر بخش باید وظیفه مربوط به خود را انجام دهد. باگز، حزب گرامشی را سازشی بین پیشاهنگ‌گرایی لنینیستی و اراده‌گرایی انارشیستی می‌نامد، چرا که آن در پی ایجاد یک رهبری قوی است بدون آنکه به رهبران اجازه دهد که بر دیگر اعضای سازمان تسلط یابند (Boggs 1976:).هابسبام آن را به عنوان بهبودی در ایده‌ال پیشاهنگ لنینیستی در نظر می‌گیرد که برای تسهیل مشارکت جمعی مناسب‌تر است (Hobsbawm 1977).

او مانند فوکو محدودیت‌های تفسیر قدرت به عنوان یک مفهوم عمدی را تصدیق می‌کند و راه‌هایی را در نظر می‌گیرد تا حزب، بدون آنکه عمداً توسط یک طبقه بر علیه طبقه دیگری مورد استفاده قرار گیرد، عمل کند. اما،گرامشی معتقد است که مقاومت تا حدی وابسته به توانایی استفاده تعمدی از قدرت است. گرامشی با اساس قرار دادن تئوری خود بر پایه «شهریار»، اثری که مدعی است می‌تواند نشان دهد که چگونه یک شهریار بطور فردی می‌تواند قدرت دولت را بدست گیرد و قدرت عمدی را اداره کند، اشاره می‌کند که هدف خودش، اعمال کنترل عمدی بر هژمونی می‌باشد. هدف حزب به انجام رسانیدن مبارزه در هر نوع فضای زندگی سیاسی و مدنی که هژمونی خود را نشان می‌دهد، می‌باشد. آن‌چنان که ارونویتز بیان می‌کند، «تحت بهترین شرایط وقتی که حزب منابع کافی، به ویژه کادرها را در اختیار دارد، آنگاه ان می‌تواند با هژمونی بورژوازی، نه فقط در فضای انتخابات سیاسی، بلکه در همه جبهه‌ها به رقابت بپردازد» (Aronowitz 2009:10). این امر به حزب گرامشی نقش گسترده‌تری نسبت به آنچه احزاب سیاسی معمولاً به عهده می‌گیرند، اعطا می‌کند. اگرچه احزاب سیاسی لیبرال ممکن است که فراتر از عمل سیاسی رفته و برای شکل دادن هنجارهای فرهنگی تلاش نمایند، اما این امر با هدف کسب اهداف سیاسی مانند پیروزی در انتخابات صورت می‌گیرد. گرامشی معتقد است که حزب علاوه بر پیگیری‌های سیاسی، باید برای ایجاد هژمونی از پایین، یا ضد هژمونی، که می‌تواند جانشین هژمونی طبقه حاکم گردد، فعالیت کند. گرامشی پیش‌بینی می‌کند که حزب کارکردهای فرهنکی و سیاسی را به اجرا در می‌اورد، و از این طریق با هژمونی در نقاط متعددی به رقابت برمی‌خیزد. یک شهریار مدرن باید قادر به انجام چنین کاری باشد، برای به چالش کشیدن نهادهای سیاسی ممکن است ابتدا نیاز به چالش کشیدن نهادهای مدنی باشد که آن‌ها را مشروع و حفظ می‌کنند. کارکردهای مدنی و فرهنگی چنان مهم هستند که گرامشی معتقد است دوره‌هایی وجود دارد که این امر بر مبارزه طبقاتی تقدم می‌یابد.

اعضا در هر سطحی از سلسله مراتب حزب نقشی حیاتی در به چالش کشیدن هژمونی و توسعه ضدهژمونی بازی می‌کنند.به زبان فلسفه فوکو، حزب جمعی است که از طریق تلاش‌های همگانیِ اعضای خود که بنا بر ظرفیت‌هایشان فعالیت می‌کنند، به طور مداوم برای غلبه بر عادی‌سازی روایات عمل می‌کند. آن همچنین روایات جدیدی را بوجود می‌اورد که روابط قدرت را در اشکال ازادتری بازسازی می‌کند.لزوما هر عضو حزب کاملاً به این گفتمان‌ها و اینکه چگونه آن‌ها عمل می‌کنند آگاهی ندارد، بلکه فقط این موضوع که هرکس مطابق با ظرفیت خود به ایفای نقش می‌پردازد، به حزب اجازه می‌دهد که بطور جمعی از هژمونی فرار کند و چیزی مخالف آن را ایجاد نماید. همانطور که گرامشی تأکید می‌کند، اعضای حزب چنان متحد هستند که آن‌ها می‌توانند مانند یک فرد تنها عمل کنند، ضمن انکه آن‌ها موثرتر و مقاوم‌تر از یک شخص منفرد در مقابل سلطه و کنترل ایستادگی می‌نمایند.

مقاومت جمعی

استفاده از نظریه گرامشی مبتنی بر شهریار مدرن به عنوان مدل مقاومت برای غلبه بر چالش‌هایی است که فرد به هنگام خوانش مثبت تئوری قدرت فوکو با آن رویاروی می‌گردد: تعیین عامل مقاومت و مفهوم به اجرا درآوردن اعمال مقاومت. هنگام مستقر نمودن یک عامل مقاومت، وظیفه اصلی توضیح این موضوع است که چگونه هر عاملی می‌تواند از کنترلِ انضباطی آگاه شود و راجع به راه‌های مقابله با کنترلی که تحت آن قرار دارد، شروع به فکر نماید. بنا بر عقیده فوکو، فرد به منظور شرکت در مقاومت می‌بایستی قادر به کشف وجود روابط پنهان گردد، قادر به ارزیابی رژیم‌های حقیقت که مسئول ایجاد این روابط قدرت هستند باشد، و محدودیت‌های نهادهای غالب و ارزش‌های تحمیلی را به چاش کشاند. این یک وظیفه دلهره‌اور برای یک فرد است. ممکن است افراد، میل به مقابله با برخی از اشکال واضح‌تر نظارت، روایات هنجارشده، و بازرسی‌که زندگی‌شان را تنظیم می‌کند را داشته باشند، اما فوکو قدرت را به عنوان چیزی چنان فراگیر توصیف می‌کند که اکثر افراد، فاقد تواناییِ کشفِ همه منابع آن هستند.

سخن گرامشی که «شهریار مدرن، شهریار اسطوره‌ای، نمی‌تواند یک شخص باشد، یک فرد مشخص» باشد (1992b:129)، نشان می‌دهد که او عدم امکان مقاومت بر علیه قدرت توسط یک فرد تنها را تصدیق می‌کند. وی معتقد است مقاومت فقط وقتی امکان‌پذیر است که آن بخشی از یک فعالیت جمعی باشد. بدین خاطر است که او تأکید بر ساختار حزب به عنوان یک بدن جمعی متحد دارد. شهریار جدید گرامشی از مزایای حفظِ سطحی از وحدت و هدفی شبیه به آنچه که یک فرد دارد، برخوردار است در عین آنکه ظرفیت یک سازمان را نیز دارد. تعداد کافی افرادی که بدین ترتیب متحد گشته‌اند می‌توانند ظرفیت کشف مکانیسم‌های مختلف قدرتی که بر انان اعمال می‌شود، و نیز غلبه بر آن‌ها از طریق یک تلاش دسته‌جمعی را داشته باشند.

توصیف گرامشی از مقاومت جمعی که با یک هدف و ساختار متحدکننده صورت می‌گیرد، استراتژی غلبه بر بیانات بی‌شمار قدرت انضباطی با جابجایی عامل مقاومت را مهیا می‌سازد. فوکو در درجه اول دغدغه این را دارد که چگونه قدرت، افراد را می‌سازد. قدرت تا حد زیادی بر پایه طبقه‌بندی افراد ،استقرار انان در یک فضا، وکمیت اعمال انان قرار دارد. این قدرت وابسته به تواناییِ متفرق نمودن جمع و تصور افراد مانند قطعات قابل تعویض می‌باشد. به عبارت دیگر، آن متکی بر انتزاع روشنگری در مورد افراد مستقل که با اجرای گسترده قدرت انضباطی نیز همراه گشت، می‌باشد. گرامشی با رد این ایده که افراد عاملین مقاومت هستند، و توصیف این که جمع‌ها شبیه افراد گشته‌اند، خود را ازدیدگاه روشنگری در مورد افراد به مثابه عاملین مستقل جدا می‌سازد. او همچنین از سیستم قدرت انضباطی که فوکو توصیف می‌کند و بر پایه مدل روشنگری تثبیت شده است، فراتر می‌رود.

حزب سیاسی بطور آرمانی برای غلبه بر محدودیت‌هایی مناسب است که افراد هنگام مقابله با گفتمان‌های هنجاری‌شده با آن روبرو می‌شوند. روشنفکران ارگانیک توجه رابه روابط قدرت جلب نموده و به افشای ضرورت نابجای آن‌ها می‌پردازند (1992a).با انجام چنین کاری، آن‌ها می‌توانند آگاهی سیاسی را بسازند. رهبری حزب هدف مشترک سازمانی را حفظ می‌کند و موثرترین راه‌های اجرای آن را انتخاب می‌نماید. پایه توده‌ای حزب، که مانند یک بدنه متحد عمل می‌کند، می‌تواند به طور موفقیت‌امیزتری مانع از تسلیم شدن به نهادهایی گردد که تولید کننده روابط قدرتی که افراد را ایزوله می‌سازند ، هستند.

همانگونه که در بخش قبلی نشان داده شد، گرامشی و فوکو هر دو روش‌های قدرت، حتی وقتی که قدرت از آنها به طور عمدی استفاده نمی‌کند، را توصیف می‌کنند. هژمونیِ گرامشی توسط نخبگان آغاز می‌شود و از منافع انان پشتیبانی می‌کند، اما نهادها و ارزش‌های هژمونیک زندگی خود را شکل می‌دهند و معمولاً بطور مستقیم توسط نخبگان کنترل نمی‌شوند. ولی گرامشی امیدوار است که به طور عمدی آنها را دوباره دخیل کند. او به نقد باورِ اقتصادگرایانه‌ای که در عصر وی بسیار گسترده بود می‌پردازد و بر اساس آن باور، انقلاب از طریق انتظار منفعلانه برای تضادهای سرمایه‌داری که تغییر و تحول اقتصادی و سیاسی را فراهم می‌کند، بوجود می‌اید (1992b Gramsci ; 1992c).در عوض، او استدلال می‌کند انقلابیون باید برای کسب تغییر انقلابی فعالیت کنند. آن‌ها باید تعمدا از نهادهای موجودی استفاده کنند که به منافع نخبگان خدمت می‌نمایند، اما می‌توان از آن‌ها برای تضعیف نخبگان و سیستمی که آن‌ها ایجاد کرده‌اند، استفاده نمود.

نظریه کنش گرامشی عمل‌گرایانه است. او مایل است که به برخی از نهادهای سنتی مانند کلیسای کاتولیک، به عنوان ابزار تولید ضدهژمونی برخی از امتیازها را بدهد (1994b). گرامشی نهادها و ارزش‌های سنتی را فقط مانند مانعی برای پیشرفت اجتماعی نمی‌بیند، آن طور که دیگر متفکران مارکسیست گرایش دارند، بلکه به عنوان راه‌هایی برای جلب مردم و ایجاد حمایت برای تغییر انقلابی در نظر می‌گیرد. برای نمونه، کلیسای کاتولیک یک سازمان محافظه‌کار است که اغلب برای خفه‌کردن تغییر اجتماعی فعالیت کرده است، با این حال گرامشی آن را مانند انجمن بالقوه‌ای در نظر می‌گیرد که از طریق آن می‌توان با مردم ستمدیده تماس گرفت و آن‌ها را بسیج نمود (1994b).بنابراین ممکن است کلیسا ابزاری برای حمله به وضع موجود گردد، وضعی که کلیسا اغلب از آن دفاع می‌کند.

گرامشی به جای آنکه به سادگی در برابر وضع موجود مقاومت کند و همه جنبه‌های آن را به عنوان بخشی از سیستمی که باید نابود شود در نظر گیرد، راه‌های استفاده از ساختارهای نهادی موجود را بر علیه خودشان توصیف می‌کند. بنابراین او استراتژی دوگانه تصاحب نهادها و ارزش‌های موجود را به کار می‌گیرد در عین آنکه باید نهادهای جدید، مانند شوراهای کارخانه و اتحادیه‌های کارگری نیز ایجاد شوند (Gramsci 1994a; 1994c).استراتژی گرامشی عبارت از پیدا کردن انواع تضادها در نهادهایی است که فوکو در روابط قدرت در مثال سیستم زندان خود و تولید عواقب ناخواسته آن از طریق ایجاد پیوند بین زندانیان توصیف می‌کند. این نوع از مقاومت، همان‌گونه که توسط گرامشی و فوکو توصیف می‌شوند، دارای پیش‌فرض یک کنترل عمدی بر قدرت نیست. آن فقط بدان نیاز دارد که کنشگران قادر باشند قدرت را به راه‌هایی که به تولید تناقضات و عواقب ناخواسته ختم می‌شود ، هدایت کنند .

گرامشی و فوکو توافق دارند که مقاومت در برابر هژمونی یا روایات هنجاری شده، بستگی به شناخت هنجارها و ارزش‌های مسلط به عنوان امری مشروط و منعکس‌کننده منافع اعضای خاصی از جامعه می‌باشد. همچنین به نظر می‌رسد که آن‌ها توافق دارند که بهترین راه ستیز با قدرت از طریق ابزار غیرمستقیم، مانند در مقابل هم قرار دادن نهادهایی که بیانگر قدرت هستند یا تشدید تضادهای درونی نهادها می‌باشد. اما، روشی که گرامشی برای این کار پیشنهاد می‌کند، قابل پذیرش‌تر است. اشکالی که او و فوکو توصیف می‌کنند از طریق نهادها، روایات، و ارزش سیستم‌ها عمل می‌کنند – پدیده‌هایی که در یک سطح بالا عمل می‌کنند و بشدت در مقابل تلاش‌های فردی برای تغییرشان مقاومت می‌کنند. گرامشی از طریق استقرار حزب به عنوان نیروی جمعی مقاومت، عامل مقاومتی را معرفی می‌کند که احتمالاً به طور موجه‌تری می‌تواند قدرتی را که در این سطح عمل می‌کند به مبارزه بطلبد. سازمان‌ها در موقعیت بسیار بهتری برای به چالش کشیدن نهادها و ارزش‌ها قرار دارند چرا که آن‌ها منابع بزرگتر ی در اختیار دارند و ظرفیت انان مناسب اقدام مستقیم در مقیاس بزرگ است. از این رو، گرامشی راه‌هایی را تئوریزه می‌کند که در آن‌ها انقلابیونی که در یک سازمان فعالیت می‌کنند، بتوانندبه طور دلخواه به این تناقض‌های داخلی ضربه زنند بدون آنکه فرض کنند که کنشگران باید ظرفیت رسیدن به سطحی از استقلال فردی را داشته باشند، این آن چیزی است که در مقابل تئوری فوکو در مورد قدرت قرار دارد.

خودنگری حزب

تاکنون این فصل کتاب تمرکز خود را بر خوانش تئوری حزب گرامشی به عنوان مدلی برای مقاومت در برابر اشکال قدرتی که او و فوکو توصیف می‌کنند گذاشته است. با این حال، گرامشی را نباید به سادگی اصلاح‌کننده تئوری قدرت فوکو در نظر گرفت. تئوری کنش‌های گرامشی از کاستی‌های خود رنج می‌برد و نیاز به اصلاح دارد. ریسک‌هایی در رابطه با عامل تغییرات اجتماعی احزاب سیاسی وجود دارند؛ و سازمان حزبی را می‌توان به بهترین شکلی از منظر تئوری قدرت فوکو مورد ارزیابی قرار داد.

حزب گرامشی عاملی را تئوریزه می‌کند که برای حالت خاصی از تعهدات سیاسی بسط داده شد. آن همراه با مدل سانترالیسم دموکراتیک که به وحدت حزب کمک می‌کند، و همچنین رهبران را در یک موقعیت قوی برای اعمال کنترل حزبی قرار می‌دهد، بر پا می‌شود. این مدل حزبی به طور بالقوه خطرناک است، زیرا این امکان را ایجاد می‌کند که حزب به نهاد نخبگانی بدل گردد که تحت کنترل کامل رهبرانش قرار گیرد. تئوری قدرت فوکو نشان می‌دهد که هر حزب سیاسی، حتی آن حزبی که به طور ارگانیک با طبقه خود ارتباط دارد، باید روابط داخلی قدرت خود را داشته باشد. گرامشی اذعان می‌کند که این امر مشکل بالقوه‌ای را پدید می‌اورد، چهره‌های اقتدارگرا کاریزماتیک ممکن است بتوانند قدرت را در درون حزب به دست گیرند، و باید اشکال دیگری از تجمع فرهنگی که بتواند به طور بالقوه مواظب این امر باشند را تئوریزه نمود. علاوه بر این به نظر می‌رسد گرامشی معتقد است که حتی اگر یک حزب مقتدر اعضای خود را محدود نماید، با وجود این حزب هنوز در مقابل هژمونی نخبگان حاکم سرمایه‌داری قابل ترجیح است (1992b). اما فوکو می‌تواند این باور گرامشی را به چالش کشد که یک حزب قوی را می‌توان حفظ کرد بدون آنکه سرچشمه اجبار باشد. هر حزبی که دارای چنین ظرفیت عملی با چنان وحدتی باشد که بتوان ان را مانند یک فرد توصیف نمود، بدون شک آن حزب می‌تواند محدودیت‌های جدیدی ایجاد کند و اعضایش ممکن است دچار حس اجبار برای مقاومت شوند. چالش اعضای یک حزب، ایجاد سازمانی است که توانایی رفتاری مانند یک شهریار مدرن را داشته باشد، اما این روند انقدر متمرکز نیست تا اینکه حزب فقط مانند نهاد جدیدی برای منظبط کردن اعضایش شود. این آن جایی است که نظر فوکو در مورد مقاومت می‌تواند به مدل حزبی گرامشی کمک کند.

در حالی که گرامشی می‌گوید که اهداف حزب باید نسبتاً پایدار باشند و رهبران باید خط مشی حزب را حفظ کنند، فوکو معتقد است هر سازمانی که امید به انجام اقداماتی اساسی را دارد می‌بایستی اجازه دهد که اهداف آن تغییر الویت دهند و بر اساس تغییرات ساختارهای قدرتی که با آن روبرو می‌گردد و تغییر منافع اعضای خود تغییر جهت دهد. فوکو معتقد است که شکل مقاومت به منظور پاسخ به محدودیت‌های جدید در مورد آزادی فردی، باید به طور مداوم دچار تغییر و دگرگونی شود. اهداف مقاومت نیز ثابت و معین نیستند. در عوض، آن‌ها باید پویا باشند و به طور مستمر، متناسب با شرایط جدید تغییر کنند. علاوه بر این، فوکو تأکید می‌کند که مقاومت باید شامل درجه‌ای از خودنگری باشد؛ افراد باید توانایی به چالش کشیدن آگاهی خود، به منظور کشف باورها و شیوه‌های اندیشه که کنترل درونی را تحمیل می‌کند، را داشته باشند. حزب گرامشی دارای مکانیسم‌های داخلی برای انتقاد از خود است، اما او تکیه بسیار بیشتری بر وحدت حزب دارد. حزبی که تلاش دارد از تحمیل محدودیت‌های جدید بر اعضای خود جلوگیری کند، مجبور است توجه بیشتری به انتقاد از خود و خودسازی کند تا قدرتی را که حزب ممکن است درونی کرده و یا ایجاد کرده باشد را سر جایش قرار دهد. اهداف و روش‌های حزب نیاز دارد که ازادتر شود تا اینکه بتوانند بر اساس تغییر روابط قدرتی که حزب باید با آن رقابت کند، تغییر نمایند.

گرامشی اشاره می‌کند که وحدت حزب یک حسن است و نگران آن است که درگیری‌های بیش از حد حزبی ممکن است به فراکسیونیسم و یا دسته‌گرایی منجر شود (1994b; 1992b;1992:226). برای اینکه حزب به عنوان یک عامل واحد کار کند، در عین آنکه قدرت مقاومت داشته باشد، آن می‌بایستی توجه بیشتری به پویایی‌های درونی خود نموده و اطمینان حاصل کند که آن‌ها در مرزهای ساختار حزبی اجازه اختلاف و رقابت را فراهم می‌سازند. بر اساس مدل گرامشی، احتمالاً روشنفکران به بهترین وجهی می‌توانند وظیفه انتقاد از خود را اجرا نمایند.

روشنفکران تلاش برای به چالش کشیدن هژمونی و استقرار ضدهژمونی را هدایت می‌کنند (1992b:12). اگرچه گرامشی روشنفکران را مانند اشخاصی منفرد توصیف می‌کند، اما او می‌گوید که آن‌ها مرتبه خود را فقط به حُسن ارتباط با دیگران کسب می‌کنند. روشنفکر بودن ربطی به هوش و ذکاوت ندارد بلکه اجرای یک عمل‌کرد اجتماعی است (Gramsci 1992a:9). این بدان معناست که آن‌ها طبیعتاً مناسبِ آن نوع از ساختار حزبی هستند که گرامشی توصیف می‌کند.روشنفکران برای انجام چنین عمل‌کردی مسئولیت میانجی‌گری بین سطوح مختلف حزب سیاسی را عهده دارند تا اینکه اطمینان حاصل شود که حزب به صورت یک نهاد متحد و یکپارچه عمل می‌کند. این امر آن‌ها را دربهترین موقعیت برای هدایت تلاش برای جلوگیری از ظهور روابط ستمگرانه در درون خود حزب قرار می‌دهد. روشنفکران در پروژه انتقاد از خود باید همان مهارتی را از خود نشان دهند که آن‌ها در به چالش کشیدن هژمونی و قدرت انضباطی بیرون از حزب از خود نشان می‌دهند.

نتیجه

همچنان که عنوان این فصل نشان می‌دهد، تئوری قدرت فوکو را می‌توان به شکلی تفسیر نمود که اجازه مقاومت دهد. اما با توجه به آنکه ذهنیت افراد توسط ساختارهای قدرتی موجود تولید می‌شوند، بسیار مشکل است که دلیل موجهی برای چنین مقاومتی توسط اشخاص منفرد ذکر نمود. تئوری مقاومت جمعی گرامشی به صورت مدل شهریار مدرن راه‌حلی برای این چالش است. اول، گرامشی نشان می‌دهد که حتی زمانی که افراد تحت کنترل یک دستگاه انضباطی قوی قرار دارند، آن‌ها می‌توانند قدرت را از طریق اقدام جمعی اعمال کنند. دوم، استراتژی‌های گرامشی برای رقابت، آن‌هایی هستند که در درون سیستمی از قدرت که فوکو توصیف می‌کند عمل می‌نمایند، چرا که آن‌ها بر اساس استفاده از نهادها و ارزش‌های موجود بر علیه خودشان می‌باشند.

از نظریه قدرت فوکو نیز می‌توان برای به چالش کشیدن حزب سیاسی گرامشی استفاده نمود، چرا که این خطر وجود دارد که حزب بسیار جامد و متمرکز گردد. تئوری فوکو پیشنهاد می‌کند که هر حزب سیاسی که در مقاومت دخیل است، باید مقدار زیادی از انرژی خود را صرف انتقاد از خود و ارزیابی مجدد اهداف خویش قرار دهد. هر حزب سیاسی که توانایی اجرای اعمال اساسی مقاومت را دارد باید توازن شکننده بین درجه وحدت بالا،هر اقدام جمعی که به دنبال یک هدف مشترک است بدان نیاز داردو آزادی درونیِ اختلاف عقیده داشتنبرای محافظت و جلوگیری حزب از بدل شدن به منبع قدرتی که آزادی فردی را محدود می‌نمایدرا حفظ نماید.

برگرفته از فصل چهارم کتاب گرامشی و فوکو، با ویراستاری دیوید کرپس

مراجع

Aronowitz, S. 2009. Gramsci’s concept of political organization. In Perspectives

on Gramsci: Politics, Culture and Social Theory, edited by J. Francese. New

York: Routledge, 7–19.

Augelli, E. and Murphy. C.N. 1997. Consciousness, myth and collective action:

Gramsci, Sorel and the ethical state. In Innovation and Transformation in

International Studies, edited by Stephen Gill and James H. Mittelman. New

York: Cambridge University Press, 25–38.

Bates, T.R. 1975. Gramsci and the theory of hegemony. Journal of the History of

Ideas 36(2): 351–66.

Boggs, C. 1976. Gramsci’s Marxism. London: Pluto Press.

Dews, P. 1987. Logics of Disintegration: Post-Structuralist Thought and the

Claims of Critical Theory. New York: Verso.

Foucault, M. 1976. Mental Illness and Psychology, translated by A.M. Sheridan-

Smith. New York: Harper and Row.

. 1978. History of Sexuality, Vol. 1: An Introduction, translated by Robert Hurley.

New York: Pantheon Books.

. 1979. Discipline and Punish: The Birth of the Prison. New York: Vintage.

. 1982. The Archaeology of Knowledge and the Discourse on Language. New

York: Pantheon.

. 1988. Madness and Civilization: A History of Insanity in the Age of Reason.

New York: Vintage.

. 1991. Governmentality. In The Foucault Effect: Studies in Governmentality,

edited by G. Burchell, C. Gordon and P. Miller. Chicago: University of

Chicago, 87–104.

. 1997. Society must be defended. In Lectures at the Collège de France 1975–

1976, translated by D. Macey. New York: Picador.

. M. 2010. The birth of biopolitics. In Lectures at the Collège de France, 1978–

1979. New York: Picador.

Fraser, N. 1985. Michel Foucault: A ‘young Conservative?’ Ethics 96(1): 165–84.

. 1989. Unruly practices: Power, discourse, and gender. In Foucault on

Modern Power: Empirical Insights and Normative Confusions, edited by

N. Fraser. Minneapolis, MN: University of Minnesota Press, 17–34.

Gramsci, A. 1992a. The intellectuals. In Selections from the Prison Notebooks of

Antonio Gramsci, edited by Q. Hoare and G.N. Smith. New York: International

Publishers, 3–14.

. 1992b. The modern prince. In Selections from the Prison Notebooks of

Antonio Gramsci, edited by Q. Hoare and G.N. Smith. New York: International

Publishers, 123–204.

. 1992c. Notes on Italian history. In Selections from the Prison Notebooks of

Antonio Gramsci, edited by Q. Hoare and G.N. Smith. New York: International

Publishers, 44–120.

. 1992d. State and civil society. In Selections from the Prison Notebooks of

Antonio Gramsci, edited by Q. Hoare and G.N. Smith. New York: International

Publishers, 206–75.

. 1994a. The factory council. In Pre-Prison Writings, edited by R. Bellamy.

New York: Cambridge University Press, 163–7.

. 1994b. Some aspects of the Southern question. In Pre-Prison Writings, edited

by R. Bellamy. New York: Cambridge University Press, 313–37.

. 1994c. Unions and councils. In Pre-Prison Writings, edited by R. Bellamy.

New York: Cambridge University Press, 115–20.

Hobsbawm, E.J. 1977. Gramsci and political theory. Marxism Today 21(7):

205–13.

Hoy, D.C. 2004. Critical Resistance: From Poststructuralism to Post-Critique.

Cambridge, MA: MIT Press.

McCarthy, T. 1990. The critique of impure reason: Foucault and the Frankfurt

school. Political Theory 18(3): 437–69.

Machiavelli, N. 1998. The Prince, translated by H.C. Mansfield. Chicago:

University of Chicago Press.

Marx, K. 1978. The manifesto of the Communist Party. In The Marx-Engels

Reader, edited by R. Tucker. New York: Norton & Company.

. 1990. Capital Vol. 1, translated by B. Fowkes. New York: Penguin Books.

Pickett, B.L. 1996. Foucault and the politics of resistance. Polity 28(4): 445–66.

Ruti, M. 2006. Reinventing the Soul: Poshumanist Theory and Psychic Life. New

York: Other Press.

. 2009. A World of Fragile Things: Psychoanalysis and the Art of Living. Albany:

State University of New York Press.

Schrag, F. 1999. Why Foucault now? Journal of Curriculum Studies 31(4):

375–83.

Taylor, C. 1985. Foucault on freedom and truth. In Philosophy and the Human

Sciences. New York: Cambridge University Press, 152–83.

Views All Time
Views All Time
2700
Views Today
Views Today
1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.