اکثریت قریب باتفاق محققان و تاریخدانان معاصر معتقدند که ملت پدیده نسبتاً جدیدی است و باید انرا همچون یک ساختار اجتماعی و سیاسی مدرن درک نمود. همچنین انان، با وجود اختلافات فاحش تئوریکی در مورد ناسیونالیسم، بر این موضوع اتفاق نظر دارند که ناسیونالیسم فراورده مدرنیته است. ما امروز با تئوریهای مختلفی در مورد شرایط تاریخی ویژه ای که ناسیونالیسم در آن شکل گرفت روبرو هستیم، اما این تئوریها عمدتا به مسأله باز تولید ناسیونالیسم نمی پردازند و سئوالات بسیاری را بی پاسخ می گذارند. چه چیزی میتواند عمر نسبتاً دراز و چند صد ساله ناسیونالیسم را توضیح دهد و چرا آن پابرجا می ماند؟ چرا هویت ملی اینقدر قوی است؟ آیا اجبار، سنت و سکون میتواند دلیل سخت جانی ناسیونالیسم باشد؟ چرا انسانها بخاطر ملت حاضر به کشته شدن و کشتن هستند؟ آیا شرایط فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی میتواند همه اینها را توضیح دهد؟ آیا ناسیونالیسم خوب و بد وجود دارد؟ و ..یانیس استاوراکاکیس، محقق یونانی، تلاش میکند در تئوری خود با استفاده از روانکاوی و نظریات لاکان به توضیح پدیده ناسیونالیسم بپردازد. استاوراکاکیس از نظریه پردازان معروفی است که میکوشد تا روانکاوی را در آنالیز سیاسی و فرهنگی بکار برد. او در یکی از آخرین کتابهای خود، چپ لاکانی، به تحلیل ناسیونالیسم با استفاده از نظریه لذت لاکان می پردازد. در اینجا در طی دو مقاله، شما میتوانید با نظریات وی در مورد ناسیونالیسم آشنا شوید. در ابتدا، در مقاله کوتاهی از پر اندرش سورد، خلاصهای از نظریه لذت لاکان و رئوس نظریات استاوراکاکیس به نظر شما می رسد. در قسمت دوم، متن کامل و طولانی مقاله یانیس استاوراکاکیس در مورد ناسیونالیسم را میتوانید بخوانید. لطفاً بخاطر داشته باشید که مقدمه کوتاه قسمت اول، برای درک بهتر نظریات استاوراکاکیس لازم بوده و ما خواندن انرا به خوانندگان عزیز توصیه می– نمائیم.
مقدمهای کوتاه بر لاکان و تئوری ناسیونالیسم استاوراکاکیس
اثر: پر– اندرش سورد
برگردان: رضا جاسکی
نظریه اجتماعی لاکانی را میتوان به طور کلی در میان دیدگاه ساختارگرایی اجتماعی جای داد. مشخصه ساختارگرایی اجتماعی داشتن دیدگاهی اتنقادی به دانش بدیهی و تاکید بر رابطه بین قدرت و دانش است؛ و به دانش به دیده یک محصول اجتماعی و در نتیجه چون محصولی از جامعه در روابط قدرت غالب نگریسته میشود. در آن همچنین نقش زبان در ساختار جهان بینی انسانی و اهمیت اش در زمینههای تاریخی و فرهنگی، جائیکه این ساختارها ظاهر می شوند، برجسته می گردد.
به عبارت دیگر، نسخه استاندارد ساختارگرایی اجتماعی بطور عمده حول مسائل زبان شناشی، نشانه شناسی٭، یا استدلالی می چرخد. ایده اصلی این است که معنی بر اساس قوانین ساختاری زبان ساخته میشود و یا به عبارتی هیچیک از واژهها دارای نوعی معنی درونی و مثبت نمی– باشند. در عوض، آنها مفهومی منفی و نسبی از طریق جدا شدن و در نظر گرفتن در مقایسه با واژههای دیگر پیدا می کنند. به عنوان مثال، مفهومی مانند «سوئدی» فقط اگر چیز دیگری، چیزی غیر سوئدی وجود داشته باشد که مشخص کند غیر سوئدی چیست و سوئدی بتواند با آن مقایسه گردد، معنی دار می شود. به عبارت دیگر، «درون» وجود ندارد، بلکه فقط یک «ساختار بیرونی» که مرزهای درون را مشخص می کند، وجود دارد و بدین وسیله بدان هویت اش را می بخشد.
اضافه بر این، بر اساس ساختارگرایی و درک پسا ساختارگرایی زبان یک سیستم خود مرجعی است. وقتی که ما برای معنی یک کلمه به فرهنگ لغت مراجعه می کنیم، کلمات مترادف بیشتری می یابیم که بنوبه خود معانی اشان فقط توسط کلمات دیگر قابل بیان است. این بدان معنی است که کل سیستمِ زبان برای ساخت معنی هر کلمه مشخص دخیل است. عکس این قضیه نیز درست است: هر تغییری در معنی کلمه معینی، بر روابط همه کلمات دیگر در سیستم تأثیر می گذارد.
با نگاه کردن از این زاویه، ترفند اساسی سیاسی این است که معانی بعضی از کلمات کلیدی را به گونهای عوض کند که جهان بینی ها و یا منافع مشخصی را، به ضرر دیگر دیدگاهها و منافع، ترویج کند. و یا به بیان رادیکال تری: فرم نهایی دستکاری ایدئولوژیک میتواند این باشد که فهمِ معنی به مثابه چیزی که در نتیجه اثر متقابل انسانی ایجاد میشود، را از بین ببرد و برای همیشه یک دیدگاه مشخص و محکمی از جهان را ثابت کند. اگر چه این امر در عمل غیر ممکن است، اما این جاه طلبی دیکتاتورمآبانه در همه ایدئولوژیها و دانشهایی که ادعای زدنِ حرف آخر را در مورد جهان می کنند، وجود دارد. به عنوان یک قاعده، تئوریهای ساختارگرایی چنین مفروضات ذاتی را رد میکنند و در عوض تأکید بر این دارند که باید به هر نظم اجتماعی تاریخی همچون یک پیکر بندی منحصر بفرد نگریست و نمیتوان انرا در حد یک اصطلاح برای یک فرم عمومی کاهش داد.
بطور عمده، این نقاط حرکت شامل دیدگاه روانکاوی که ما در اینجا بحث خواهیم کرد، نیز می شود. اما انها در کنار قوانین مربوط به ایجاد معانی، بر یک بعد دیگر که در اکثر تحلیلهای ساختارگرایی اجتماعی غایب است، تأکید دارند. این بُعد مربوط به جنبه احساسی یا عاطفی بوده و به مثابه یک جزء لازم در توضیح اینکه چرا و چگونه انسانها «زندانی» سیستمهای ایدئولوژیکی می شوند، در نظر گرفته می شود. نکته اصلی در اینجا این است که ایجاد معنی در سطح زبانی یا گفتمانی – قدرت نمادی – بدون ثبت بنیادی سرمایهگذاری عاطفی که وفاداری احساسی انسانها به جهان بینی های مشخص را تضمین می کند، از نظر ایدئولوژیکی بی تأثیر خواهد بود. جنبه مشترک تئوریهای اجتماعی لاکانی این است که آنها تلاش دارند درست این «موتور» عاطفی که در پشت تعیین هویت اجتماعی قرار دارند را شناسایی کنند.۱
یانیس استاوراکاکیس و لذت ملی
در مقاله «لذت ملی – یک قصه موفقیت؟»،یانیس استاوراکاکیس محقق علوم سیاسی، به توضیح ناسیونالیسم بر مبانی تئوری لاکان می پردازد. مشکل نظری که استاوراکاکیس شناسایی میکند در این مورد است که به چه دلیلی ناسیونالیسم میتواند اینقدر پایدار بوده و عمر طولانی داشته باشد، با وجود آنکه موضوع هویت اجتماعی، ملت، یک عنصر صرفا اسطوره ای و افسانهای است. شیوه تحلیلی معمولی در مطالعه ناسیونالیسم، این موضوع را برجسته میکند که طبعا ملت پنداشتی نسبتاً جدید است و بر کاراکتر ساختاری آن تأکید دارد، اما هیچ جواب مشخصی در رابطه با این سئوال ندارد که چرا وفاداری درست نسبت به این پندارها اینقدر زیاد است؟ چرا ناسیونالیسم تبدیل به یک داستان موفقیت آمیز شده است؟
برای تدوین پاسخی به این سئوال، استاوراکاکیس به نظریه لاکان در باره دیالکتیک بین غیاب ، میل و لذتِ سوژه رجوع می کند. منظور از غیاب و فقدان در اینجا، ناتوانی انسان در ایجاد یک هویت با ثبات می باشد. انسانها به مثابه موجودات متکلم مجبور هستند که هویتهای خود را بر پایه نشانههایی که در جهان های نمادی در گردش هستند و یا در گفتمان و گفت و شنودهایی که آنها در کودکی دارند، ایجاد نمایند. یافتن هویت شخصی برای یک کودک به معنی شناسایی خود با چیز دیگری، یا به عبارتی دیگر هویتهایی که فرهنگ در اختیار او قرار میدهد، می باشد. این پروسه متناقض – «خود را یافتن» از طریق تبدیل شدن به دیگری – نیاز به تسلیمِ فرد به نظم نمادی «گروه» دارد. آن جنبههایی از وجود فردی که متناسب با هویتهای قابل دسترس نیستند، بایستی انکار شوند. لاکان بدین گونه مفهوم فرویدی «اختگی» را مطرح می کند؛ در اینجا اختگی نه بعنوان ترس از قطع عضوی از بدن، بلکه به مثابه اجبار در زندگی در جهانی از نمادهای انتزاعی که هرگز بطور کامل با تجربه وجودی فرد مطابقت ندارد، می باشد.
به نوبه خود، اخته کردن در امر نمادی منجر به تجربه جدایی و از خود بیگانگی می گردد، که ما میتوانیم انرا به مثابه یک «کسری هویت»، یک حالت عدم رضایت توصیف کنیم، بطوری که ما احساس می کنیم چیز مهمی را از دست داده ایم و «کامل» نیستیم. ورود به جامعه (جدایی از مادر، پذیرش ممنوعیت زنای با محارم، تبعیت از «گروه») نیاز به گرفتن یک قربانی اولیه از یک لذت پیش–نمادی دارد. این لذت، آن چیزی است که لاکان سعی به تجسم آن با استفاده از مفهوم پیچیده «jouissance»۲ دارد، و آن درست فقدان لذتی کامل می باشد که نیروی محرکه میلِ تعیین هویت است – امید آنکه دوباره از طریق یافتن خود در گفتمان، این لذت کامل شود. برای استاوراکاکیس این جنبه لذت، اولین عنصر در توضیح نیروی متصل کننده ناسیونالیسم می باشد: ناسیونالیسم وعده یک قلعه مستحکم برای هویتهای بی ثبات ما، از طریق دادن بافت و معنی به یک داستان مشترک، را می دهد.
با این حال، تعیین هویت به اندازه کافی برای از بین بردن فقدان و غیاب کافی نیست، زیرا فقدان فقط بر سطح ذهنی تأثیر ندارد. حتی گفتمان ملی خود نیز بخاطر فقدان معیوب است، زیرا آن نیز نمی تواند خود را به عنوان مفهوم مثبتی فرم دهد. به این ترتیب، ناسیونالیسم همان مشکل اساسی را دارد که موجود تعیین هویت شونده ملی. موضوع برای یافتن کمال از دست رفتهِ خود، ضمانتی برای ذات پایدار خود، به ناسیونالیسم پناه می برد – اما ناسیونالیسم خود برای یافتن ذات خویش یا گارانتی باید به کجا پناه ببرد؟
همانطور که ما در ابتدا اشاره داشتیم، معنی استدلالی فقط میتواند بصورت نسبی و منفی، از طریق ایجاد یک ساختار خارجی بوجود اید. این بدان معنی است که سیستم های معنایی استدلالی نمیتوانند تکیه بر پشتیبانی چیزی واقعی کنند. آنها فقط میتوانند از تضاد بین هویتهای شکل گرفته تاریخی و غیر یکسان و حذف کننده نشأت بگیرند. اما حذف کنندگی امری آسیبپذیر و زودشکن است، و هرگز قویتر از روابط قدرت حاکم نمی باشد. همیشه نیروهای انتاگونیستی تهدید به بازگشت و از بین بردن هویت مثبت عناصر «داخل» را می کنند. بنابراین «ما» ناسیونالیسم فقط از نظر رسمی وابسته به «انها» نیست، بلکه این «انها» نیز از قبل به عنوان قسمتی از ساختار داخلی حضور داشته و فقط میتواند به عنوان چیزی «خارجی»، از طریق اعمال مداوم قدرت که حذف کنندگی را تثبیت می کند، ایجاد شود.
در اینجاست که عنصر دوم تحلیل استاوراکاکیس، یعنی فانتزی، پای به میدان می گذارد. در روانکاوی لاکانی، فانتزی به مثابه یک حفاظ که انتاگونیسم درونی گفتمان را می پوشاند، عمل می کند، طوریکه فرد نیازی به مواجهه با ناممکنیِ هویتِ خود را ندارد. بدین ترتیب امید به پس گرفتن لذت و رضایتِ میل حفظ می گردد، با وجود آنکه فقدان در گفتمان پا بر جاست. میل میتواند به چرخش حول هدف غیر ممکن ادامه دهد، تو گویی که چنین چیزی واقعاً وجود داشته باشد؛ اما بدون آنکه انقدر به لذت نزدیک شود طوری که میل نابود گردد و خودِ سوژه از بین برود.
استاوراکاکیس همانند اسلاوی ژیژک و چند تن دیگر از نظریه پردازان صاحب نظر لاکانی اشاره به این دارد که چگونه فانتزی ایدئولوژیکی در یک تحول خیالی خود را بیان می کند؛ در جائیکه ناممکنیِ داخلیِ گفتمان بمثابه یک تهدید خارجی ظاهر می شود، بایستی از سر راه بر داشته شود، تا آنکه بتوان لذت را پس گرفت و ملت بتواند به «دوران طلایی» خود بازگردد و سرنوشت خیالی خود را جامه عمل بپوشاند. اغلب در مورد ناسیونالیسم موضوع عبارت از شناسایی چهره دشمنی است که تهدیدی بر علیه جامعه «ما» یا «شیوه زندگی ما» می باشد. در میان افراد مشکوک، یهودی، مسلمان، «مهاجر» بطور کلی،قدرت نظامی همسایه و یا نیروی رقابت اقتصادی آن و غیره قرار دارند. اما همچنین دشمن میتواند یک خائن ستون پنجمی «در میان ما» باشد. در اینجا شکل اساسیِ حمله ناسیونالیستی و نئوفاشیستیِ زمان ما، علیه «مارکسیست های فرهنگی»، «فمینیست های دولتی»، «طالبان جنسیتی» و «طرفداران تکثر فرهنگی» که مانند عاملین دشمن، فکر و ذکرشان از بین بردن جامعه سوئد می باشد، است.(جالب اینجاست که این تنفر بر علیه جنبش چپ و جنبش زنان که فاقد قدرت واقعی هستند، می باشد. نیروهای جامعه که بطور عمیقی زندگی روزمره انسانها را تنظیم میکنند – انباشت سرمایه، مرد سالاری و نژادپرستی ساختاری – به هیچوجه هدف این انتقاد تخیلی ناسیونالیستی نیستند. )
عنصر سوم در تجزیه و تحلیل استاوراکاکیس از ناسیونالیسم مربوط به یادآوری های به ظاهر ناچیز در مورد تعلق ملی، که ما هر روز بطور روزمره با آن روبرو هستیم، می باشد؛ چیزی که مایکل بیلیگ انرا «ناسیونالیسم مبتذل» و پیش پا افتاده نامیده است: حوادث ورزشی در تلویزیون، جشن های مشترک، پرچم های ساختمانهای دولتی، عکس پدر بزرگ از زمان جنگ – بطور خلاطه همه چیزهای کوچک، شیوهها و ادابی که باعث میشود « انسانها در دنیای امروز ملیتِ خود را فراموش نکنند» و در نتیجه آنها را برای بسیج ملی، وقتی که دولت بدان نیاز دارد، آماده می سازد.۳
بنا بر استاوراکاکیس این عادات و اداب و رسوم، «شیوه زندگی ما»، دارای نقشی ایدئولوژیک است که به سوژه ملی، پیش مزه لذت ملی (آنچه که او «لذت جزئی» می نامد) را میدهد و بدین طریق تأیید میکند که ملت وجود دارد. اما او معتقد است که در واقعیت، «شیوه زندگی ما» فقط نامی است بر شیوه هر ملت برای ایجاد رابطه ویژه خود نسبت به فقدان لذت کامل ملی. عادات مختلف غذا خوردن ملی نمونه جالبی در این رابطه می– باشد. در اینجا لذتی جزئی وجود دارد که با گروه بزرگتری، یک «ما»، تقسیم می شود. اما جالبتر این است، وقتی چیزی خورده شود که در فرهنگهای دیگر غیر قابل خوردن و یا ناخوشایند است، این لذت رو به افزایش می گذارد؛ چرا که این امر تائیدی بر این موضوع است که «دیگران» نمیتوانند در «چیز ما» شریک باشند، «cosa nostra»ی [کوزا نوسترا به زبان ایتالیایی معنی چیز ما را میدهد و نام دیگر مافیا است. م] ملت. «انها» هرگز نمیتوانند مانند «ما» شوند.
تأکید استاوراکاکیس بر منطق لذت، به معنی نادیده گرفتن عوامل دیگر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که نیز ناسیونالیسم را شکل میدهند نمی باشد. اما این تجزیه و تحلیل بعد دیگری را که براحتی نادیده گرفته می شود، یعنی اینکه ناسیونالیسم همیشه بر یک پشتوانه ساختاری از تخیلات کور و ناپسند در مورد «دیگری» استوار است، را خاطر نشان می سازد. از این رو استاوراکاکیس تلاشهای معمولی در تمایز اشکال خوش خیم و بد خیم ناسیونالیسم را رد می کند. حذف کردن یک شرط لازم برای ناسیونالیسم است و تاثیری که این حذف کردن از خود بجای می گذارد، همیشه میتواند به دیو سازی، نفرت و خشونت منتهی شود.
متن حاضر از نشریه فرونسیس شماره ۴۵–۴۴ بر گرفته شده است.
Per-Anders Svärd, Fronesis 44-45, pages 166-170
٭نشانه شناسی علمی است که به بررسی انواع نشانهها، عوامل حاضر در فرایند تولید و مبادله و تعبیر آنها، و نیز قواعد حاکم بر نشانهها میپردازد. این رشته با سخنرانیهای زبانشناس سوئیسی فردینان دو سوسور در دانشگاه ژنو آغاز گشت. افلاطون رابطه میان واژه و شئ را یک رابطه حقیقی میدانست ولی سوسور آن را دلخواه تلقی می نمود و پیوند میان واژه و شئ و همچنین واژه و مفهوم را زاده یک همگرایی و همرایی اجتماعی میدانست. او در توضیح نشانهشناسی میگوید: میتوان علمی را تصور کرد که به مطالعه زندگی نشانهها در یک جامعه بپردازد. این علم بخشی از روانشناسی اجتماعی و در نتیجه روانشناسی عمومی خواهد بود. نشانهشناسی معلوم میکند که نشانهها از چه تشکیل شدهاند و چه قوانینی بر آنها حکم فرماست. م
۱ برای بحث گستردهتر در مورد بعد عاطفی سیاسی و ارتباط آن با تئوری سیاسی رادیکال، نگاه کنید به اثر : اسلاوی ژیژک، عنییت ایدئولوژی؛ یانیس استاوراکاکیس، لاکان و امر سیاسی، و چپ لاکانی: روانکاوی، تئوری، سیاست؛ جیسون گلینوس و دیوید هاوارد، منطق توضیح انتقادی در تئوری اجتماعی و سیاسی؛ تاد مک گون، لذتی که ما نداریم.
۲ این اصطلاح به طور مستقیم قابل ترجمه شدن نیست، چرا که در فرانسه دارای معانی مستقیم جنسی در ارتباط با «ارگاسم» است، معنایی که در واژه کلیتر «لذت» وجود ندارد. در این ترجمه از اصطلاح لذت با وجود همه کاستی های آن استفاده می شود.
۳ مایکل بیلیگ، «ناسیونالیسم مبتذل»