یوران تربورن، پروفسور جامعه شناس سوئدی، در حال حاضر در دانشگاه کمبریج مشغول تدریس است. وی سالهای متمادی در دانشگاههای سراسر دنیا، از جمله کشورهای اروپای شرقی، اروپای غربی، امریکای شمالی و لاتین، استرالیا و اسیا– تهران و سئول– تدریس نموده است. او نگارنده بسیاری از کتابهای تحقیقاتی می باشد. از آخرین آثار او، میتوان از «از مارکسیسم به پست–مارکسیسم؟» ،«جهان: راهنمای یک مبتدی» نام برد. مقاله زیر قسمت کوتاه دیگری از کتاب «از مارکسیسم به پست–مارکسیسم؟»، در مورد تغییر اهمیت طبقه در دهههای اخیر می باشد، در گذشته نیز قسمت دیگری از این کتاب در مورد نقش مذهب و ایندهگرایی در اینجا منتشر شد. بتدریج در آینده، بخشهای دیگری از این کتاب در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت.
جابجایی طبقه
نوشته: یوران تربورن
برگردان: رضا جاسکی
تعداد کلمات:۲۰۰۱
طبقه، که قبلاً از مهمترین مفاهیم در گفتمان چپ محسوب میشد، در سالهای اخیر دچار تغییر گشته است، از قضا، بخشا بخاطر شکست چپ در مبارزه طبقاتی سرمایهداری، و همچنین بخاطر تحولات جمعیتی جامعه پست–صنعتی، مرکزیت نظری و یا جغرافیایی خود را از دست داد. اما طبقه همچنان بدون داشتن جایگاهی امن، و با اینکه حق فلسفی وجودیاش با رقابت مواجه شده است، باقی است. ان چنان که ادوارد تامپسون در اثر شگفتانگیز خود، پیدایش طبقه کارگر انگلیس(۱۹۶۳) که در طی دو دهه تأثیر فوقالعادهای داشت، اشاره میکند، ارتباط غامض هویت طبقه با عمل طبقه بطور مستقیم از تجربه بدست آمد و در اصل راهی بود برای تمرکز دقیقتر بر تحلیل طبقاتی؛ تامپسون بر اهمیت تفسیرات رقیب و هماورد و گفتمانهای سیاسی انگشت میگذارد، که گرت استدمان و جوان اسکات در دهه ۱۹۸۰ بدان لبیک گفتند. ان دو مورخ برجسته که در «چرخش فرهنگی» تاریخ اجتماعی شرکت کرده بودند، بیست سال بعد، لازم دیدند از همکاران خود استدعا نموده که به «تداوم طبقه به عنوان یک قالب پیش گفتمانی یا غیر گفتمانی» اعتراف کنند١.
اما طبقه همچنان به عنوان مقوله مرکزی توصیفی در چند حوزه باقی است: جریان اصلی جامعهشناسی؛ گفتمان استاندارد انگلوساکسونی برابری، به عنوان بخشی از سهگانگی ضروری طبقه، جنسیت و نژاد؛ مطالعات تحرک اجتماعی؛ مطالعات الهام گرفته از بوردیو در مورد شیوههای فرهنگی و مصرف (مایک سوج و همکاران). اما بسیاری از پیوندهای بین این جریان اصلی توصیفی، از یک سو، و عمل جمعی اجتماعی و نظریهپردازی رادیکال از چنین عملی، از سوی دیگر، از هم گسیخته شده است.
تقریباً ظهور اجتماعی طبقه بعد از آنکه در اسید خالص سیاسی انداخته شود، مثلا در فلسفه سیاسی گفتمان هژمونی، پرورده شده در هژمونی و استراتژی سوسیالیستی ارنستو لاکلائو و شانتال موف (۱۹۸۵)، که بدون شک از نظر فکری یکی از قدرتمندترین اعانههای نظریههای سیاسی پست مارکسیستی میباشد، غیر قابل تشخیص میگردد. از این رو، مثلا، لاکلائو فراخوانی اسلاوی ژیژک در مورد طبقه و مبارزه طبقاتی به عنوان «فقط پیامدی از اظهاراتی جزمی»را رد میکند٢. «انتاگونیسم»، مفهوم مرکزی جدید محسوب میشود.
فلسفه سیاسی لاکلائو در کتاب دیگری، در باره منطق پوپولیستی (۲۰۰۵)، علاقه قدیمی وی به پرونیسم و پوپولیسم امریکای لاتین، فلسفه سیاس پست–مارکسیستی او و غوطهوری جدیدتر وی در لاکان ، بهم پیوند زده میشود. این اثر، گاه بگاه با خوانشی سنگین، به عنوان یک فلسفه، در تأمین وسیلهای برای تحلیل فرایندهای تحرک اجتماعی یا توضیح پیامدهای مختلف، چه از طریق «مردم» و چه «طبقه» شکست میخورد.و تماس آن با جهان خارج فقط از طریق تصاویر انتخابی است. از سوی دیگر، فراتر از جنگ دانشگاهی، ان چه در اثر لاکلائ بسیار بچشم میخورد، پاداش به تلاش برای وارد کردن اصطلاحات مخصوص فنی و بعضی اوقات دیر فهم میباشد. از انجا که مردمان و نیروهای اجتماعی را نمیتوان به صورت اتفاقی ساخت–محدودیتی که فلسفه از نوع «منطقهای» اجتماعی در مقابله با آن مشکل دارد– مهم این است که بخاطر داشته باشیم، همانطور که لاکلائو عنوان میکند، همه آنها از جمله طبقات، بطور گفتمانی بسیج میشوند، و پیروزی یا شکست در این بسیج مشروط است؛ اینکه تغییر اجتماعی که موجب مقاومت یا شورش میشود یک لحظه اصلی غیر قابل تقلیل سیاسی از بیان و رهبری دارد؛ و بسیجهای مردمی حذف شدگان،استثمارشوندگان یا محرومان، میتوانند اشکال مختلفی بخود بگیرند، از جمله قالب فاشیستی.
اتین بالیبار، زمانی شاگرد ستاره التوسر، به سنت مارکسیستی نزدیکتر باقیمانده است. مقاله مهم وی در سال ۱۹۸۷، «از مبارزه طبقاتی تا مبارزه بدون طبقه؟»، که در سال ۱۹۹۷ نیز تجدید چاپ شد، به سئوال خود هیچ پاسخ واضحی به شیوه پست–مارکسیستی نمیدهد. بالیبار، در حالی که تأکید بیشتری یر «جهانشمولی انتاگونیسم» دارد، نتیجه میگیرد «مبارزه طبقاتی میتواند و باید به عنوان یک ساختار تعیین کننده بدون آنکه تنها ساختاری باشد، که تمام اعمال اجتماعی را در بر میگیرد، در نظر گرفته شود.٣
فلسفه مدرن مبارزه بدون طبقات مربوط به جامعهشناسی طبقات بدون مبارزه است. طبقه عمدتا بخاطر لبه تحلیلی و سرسختی عملی جان گلدهورپ، به عنوان یک مفهوم مرکزی مطالعات تحرک پذیری بین نسلها، که به لحاظ فنی پیشرفته اما از نظر فکری به زیر سیستمی ایزوله تبدیل گشته، بخوبی تثبیت شده است. طبقه، به عنوان یک موضوع توزیعی، جایگاه خود را در جامعهشناسی حفظ میکند. گفتمان استاندارد جامعهشناسی آمریکا در باره توزیع و نابرابری همیشه به «طبقه، جنسیت و نژاد»، به ترتیب الفبایی و یا غیر الفبایی اشاره دارد. یک نشریه مهم ایالات متحده در مورد بهداشت همگانی، یعنی مجله بینالمللی خدمات بهداشتی درمانی، توجه سیستماتیکی بر ابعاد طبقاتی سلامتی/بد سلامتی و مرگ و میر دارد.هر چند این واقعیت که ویرایشگر آن ویسنته ناوارو، زمانی عضو جنبش زیر زمینی ضد فرانکو در اسپانیا بود، در اینجا ممکن است بیربط نباشد.
هنوز هیچ تجزیه و تحلیل طبقاتی جهانی مربوط به بسیاری از ترسیمات ملی طبقاتی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ توسط مارکسیستها صورت گرفتند وجود ندارد، اما ممکن است این ترسیمات قبلی به طور جدی به چالش کشیده شوند٤. پیوند دوباره طبقه با نژاد و ملت،که تا حد زیادی بعد از نسل لنین و اتو باوئر تعلیق یافت، یک طرح قبلی تئوریکی است، اما در حال حاضر اهمیت ان بسیار فرق کرده است٥. در مقایسه با «نژادپرستی معاصر»، طبقه و رهایی طبقه دیگر موضوعات مورد علاقه نیستند. بالیبار در یک تحلیل مشخص نافذ مفهومی، موقعیت بطور تعجباور توسعه نیافته پرولتاریا در سرمایه را تشریح میکند، اما وی آن را به عنوان یک چالش مطرح نمیسازد؛ تحلیل اجتماعی معاصر وی بیشتر حول مسائل ملت، مرز، شهروندی و اروپا تمرکز یافته است٦. از سوی دیگر، تهاجم پسامدرن بطور عمده به گفتارهای فمنیستی در مورد جنس و جنسیت در رابطه با طبقه پایان داده است؛ به طور نمونه، یک بررسی جدید «موج سوم فمنیسم»، به طبقه به هیچوجه اشاره نمیکند.٧
اروپا ریشههای اصلی تئوری طبقاتی و همچنین بسیج و سیاست طبقاتی صریح بود؛ جنبشهای طبقه کارگری آن مدلی برای بقیه جهان گشت. اروپا همچنان دارای احزاب مهمی است که ادعای نمایندگی طبقه کارگر را دارند، ودر آنجا هنوز اتحادیههای کارگری نیروی اجتماعی قابل توجهی محسوب میشوند. معهذا، از نظر تئوری و تحلیل اجتماعی، طبقه زمستان بهتری را در امریکای شمالی از سر میگذراند. اثر اریک اولین رایت یک نقش محوری در تأمین مکان مشروعی برای تحلیل طبقاتی مارکسیستی در جامعهشناسی علمی ایفا کرده است.یک مقاله مدرن در یک رویکرد مشخص زیبا، موضوع را با سئوال : اگر طبقه جواب است، سئوال چه چیزی است؟ پیریزی میکند. رایت شش نوع از سئوالاتی که همیشه «طبقه» را در جواب خود جای میدهند، را مشخص میکند:
-
محل توزیع: مردم چگونه بطور عینی در توزیع نابرابر مادی مستقر شدهاند؟
-
گروههای از نظر ذهنی برجسته: چه چیزی توضیح میدهد که چگونه مردم، بطور فردی و جمعی، از نظر ذهنی خودشان و دیگران را در یک ساختار نابرابر قرار میدهند؟
-
شانس زندگی: چه چیزی نابرابری در شانس زندگی و استانداردهای مادی زندگی را توضیح میدهد؟
-
تقابلهای انتاگونیستی: کدام شکافهای اجتماعی بطور سیستماتیک در اختلافات شکل میگیرند؟
-
تنوع تاریخی: چگونه ما بایستی تغییرات در یک سازمان اجتماعی نابرابر را در طول تاریخ، مشخص و توضیح دهیم؟
-
ازادی: چه نوع تحولاتی برای حذف ستم و استثمار در جوامع سرمایهداری مورد نیاز هستند؟٨
سپس رایت نظر خود را مشخص میکند ، و عنوان میکند که مارکسیسم بطور عمومی ، در درجه اول با پاسخ به آخرین سئوال مرتبط میشود، در حالی که دیگر رویکردها توسط بقیه اداره میشوند. اما این سئوال به شکل قابل توجهی مبهم فرموله شده است. مثلا، سئوال بدین صورت طرح نگشته: کدام فرایند اجتماعی برای حذف ظلم و ستم سرمایهداری و استثمار بسیار مهم است؟ که جواب کلاسیک مارکسیستی: مبارزه طبقاتی بوده است. یا اینکه سئوال اینگونه نیست: کدامین نیروهای اصلی، ظلم و ستم و استعمار سرمایهداری، را حفظ و یا قادر به گذاشتن نقطه پایان بر آن هستند؟ که مارکسیستها به ترتیب بدان چنین پاسخ دادهاند، بورژوازی (یا طبقه سرمایهدار) و طبقه کارگر.
کدام اثر مدرن در مورد مبارزات طبقاتی در جهان، از ایالات متحده میاید. نمونههای چشمگیر در این رابطه، نیروهای کار اثر نظری نواورانه بورلی سیلور، یا بررسی اجمالی جهانی در لیست سوسیالیستی ۲۰۰۲ هستند. سئوال تعیینکننده برای آینده سرمایه و نیروی کار در جهان این است که تودههای جدید کار شهری در چین، هند و دیگر کشورهای بزرگ آسیایی چه قدرتی بیابند و چه ظرفیتی از خود نشان دهند.
با این حال، حداقل یک جابجایی یا به حاشیه رانده شدن طبقه، با مبهم کردن آن و تمرکز بر قارهها و جمعیت قارهای، در برخی از شاخههای اخیر تحلیل سیستم جهانی، به چشم میخورد. چنین درکی بطور مشخص در شعار بدعتامیز گوندر فرانک، «سرمایهداری را از یاد ببر»، دیده میشود. جیووانی ارگی کمتر تحریکامیز است، اما اثر عمده جدید وی، آدم اسمیت در پکن بیشتر پیش مارکسیستی است تا پست مارکسیستی، و مربوط به روابط« میان مردم اروپا و تبار غیر اروپایی» میباشد، روابطی که ادام اسمیت امید داشت در نتیجه داد و ستد جهانی برابرتر گشته و به احترام متقابل بیشتری منجر شود.هیچگونه بحثی اعم از اینکه ایا « روابط بین تمدنی» جدید میتواند اساساً به ایجاد روابط حسنه بین سرمایهداران، مدیران و متخصصان در سراسر قارهها و تمدنها منجر شود، و یا در مورد چشماندازهای یک شعارپست مارکسیستی جدید، «طبقات بالاتر و بالاتر–میانه جهان متحد شوید! شما میتوانید امتیازات خود را به بهترین وجهی از طریق همیاری حفظ کنید!»، وجود ندارد.
برگرفته از:
یوران تربورن، بخش کوچکی از کتاب: از مارکسیسم به پست–مارکسیسم.
Göran Therborn, From Marxism to Post-Marxism, p 140-145
١ G . Eley and K. Nield, The Future of Class in History, Ann Arbor, MI: University of Michigan Press, 2007, 1 94 .
٢ See E. Ladau, ‘Structure, History, and the Political’, and S. ZiZek, ‘Class
Struggle or Postmodemism? Yes Please’, in J. Buder, E. Ladau and S. ZiZek,
eds, Contingency, Hegemony, Universality, London: Verso 2000.
٣ E. B alibar, La crainte des masses, Paris: GaliU:e, 1 997, 242, emphasis in the
original.
٤ Although see, for example, K. van der Pijl on North Atlantic class relations,
Transnational Classes and International Relations, London: Routledge, 1 998; L.
Sklair, The Transnational Capitalist Class, Oxford: WileyBlackweU, 200 1 ; and B .Silver o n the working class, Forces of Labor, Cambridge: Cambridge University Press, 2003 .
٥ E. Balibar and I. Wallerstein, Race, nation, druse, Paris: La Decouverte, 1 988.
٦ E. Balibar, La crainte des masses, 22 1 50; Politics and the Other Scene, London:
Verso, 2002; We, the People of Europe?, Princeton, NJ: Princeton University Press, 2004.
٧ S . Gillies, G. Howie and R. Munford, eds, Third Wave Feminism, Basingstoke: Palgrave Macmillan 2004.
٨ S . Gillies, G. Howie and R. Munford, eds, Third Wave Feminism, Basingstoke: Palgrave Macmillan 2004.